ناصر آغاجری: اعتراضات مردم به نئو لیبرالیست ها در امریکا و اروپا

بیماری های مزمن و پنهان سرمایه داری، حادتر و مخرب تر اپیدمی یافته و همه گیر شده است. بحران پایگاه های عمده و اساسی سرمایه داری نئولیبرالیستی بانک های چند ملیتی را، آن هم در امریکا، به ورشکستی کشانده و هم چنان پیش می رود. دولت های امپریالیستی نئولیبرالیستی که طبق قوانین سرمایه داری مالی‌، حق دخالت در امور اقتصادی و بازار را ندارند، مجبور شدند برای پیش گیری از ویرانی بیشتر این ساختار واپس گرا به دخالت در امور اقتصادی و بازار بپردازند
اواخر سده ی بیست بود. جبهه کار درهم شکسته، از ضعف های درونی و فشارهای خارجی و عوارض ویران گر اقتصادی جنگ سرد، از پای در آمده بود. نئولیبرالیست ها در میدان بدون حریف، با سرمستی پایان تاریخ را هورا می کشیدند. شکست جبهه کار را دلیلی برای ابدی بودن مناسبات نابهنجار سرمایه داری قلمداد می نمودند؛ همان طور که این رقص و پایکوبی را پس از شکست کمون پاریس در قرن نوزدهم به پا کرده بودند. با همین مضمون، پایان تاریخ را فریاد می کشیدند. دیکتاتوری یک فرد را (استالین) که تحت تاثیر محاصره ی اقتصادی، نظامی و تکنولوژیکی سرمایه داری جهانی و تهاجم ددمنشانه نازیسم و فاشیسم، سگ هار سرمایه داری امپریالیستی، به دام دیکتاتوری افتاده بود، به جهان بینی علمی تعمیم می دادند و سوسیالیسم علمی را نفی می کردند. سوسیالیسم واقعا موجود را با ساختار نازیسم مترادف تلقی می نمودند.

تنها دلیل این قیاس های غیرمنطقی و غیرعلمی، شکست جبهه کار بود و تلاش برای تحمیل نگرش غیرعلمی پست مدرنیسم که زاییده نظام سرمایه داری مالی، یا به زبان ساده تر، نظام دلالی و واسطه گری و سفته بازی است؛ ساختاری که تولیدکالایی را به حاشیه کشید و داد و ستدهای مالی یا دست به دست کردن کالاها و بالا بردن کاذب نرخ ها همراه با سفته بازی و ربا خواری را معیار ارزش های نوین قرار داد و آن را عالی ترین مرحله ی سرمایه داری معرفی نمود. در حالی که این ساختار با بورژوازی تجاری دوران برده داری تفاوتی ماهوی ندارد. تنها چند دهه زمان لازم بود تا درون مایه پوچ این تئوری های ساده لوحانه افشا شود. آقای فوکویاما به اصطلاح ایدئولوگ تئوری پایان تاریخ (کپی برابر با اصل قرن نوزدهمی آن) دیگر لب فروبسته و از باورهایش دفاع نمی کند. تئوری عاریتی که از قرن نوزدهم با هزاران ترفند به انتهای سده ی بیستم کشیده شد ولی به سرعت از هم فرو پاشید.

بیماری های مزمن و پنهان سرمایه داری، حادتر و مخرب تر اپیدمی یافته و همه گیر شده است. بحران پایگاه های عمده و اساسی سرمایه داری نئولیبرالیستی بانک های چند ملیتی را، آن هم در امریکا، به ورشکستی کشانده و هم چنان پیش می رود. دولت های امپریالیستی نئولیبرالیستی که طبق قوانین سرمایه داری مالی‌، حق دخالت در امور اقتصادی و بازار را ندارند، مجبور شدند برای پیش گیری از ویرانی بیشتر این ساختار واپس گرا به دخالت در امور اقتصادی و بازار بپردازند. از بودجه دولت، از مالیات هایی که از مردم برای خدمات به آنها گرفته بودند، هزینه کردند (واقعیت انگلی سرمایه داری) تا بانک های دیگر درحال ورشکستگی را نجات دهند. بدین گونه و عملا نشان دادند این ساختار نابه هنجار بر دوش نیروی کار(مهندسان تکنسین ها و کارگران فنی) و کلیه نیروهای کار خدماتی، امکان زندگی و تداوم دارد. آنچه این نظام را به پا نگه داشته قدرت نظامی و دیکتاتوری سرمایه و سیاست های اقتصادی امپریالیستی است، نه توان و نیروی درونی سرمایه داری، چرا که در درون این ساختار چیزی جز تضادهای آشتی ناپذیر وجود ندارد.

مردمی که ترفندهای این شبه ایدئولوگ ها را پذیرفته بودند و احزاب چپی که از روی ناآگاهی در دهه های آخر سده ی بیستم خود را منحل نمودند و یا ایدئولوژی شان را کنار گذاشته بودند‌، درون مایه و سرشت شکست جبهه کار و فلسفه ی علمی را درک نکرده بودند. آنها تنها با انگیزه ی دادخواهی در سطح واقعیت ها می لغزیدند واز سرشت آن بهره ای نبرده بودند. اینک همه ی دنیا دارد به این واقعیت پی می برد که سرمایه داری جهانی، فرتوت و پوسیده است. فروپاشی آن وابسته به اتحاد ودرک علمی ما از واقعیت ها می باشد. درک علمی که تا به امروز در ایران تنها به صورت یک آرمان دور از دسترس است. زیرا هر کدام از ما یک نیم چه خداست. یک مراد است که اتحاد را در سرسپردگی همه به خود می فهمد.

امروزه در کشورهای امپریالیستی مردم حتا دولت ها را که با تزریق مالیات های زحمتکشان به رگ های فرتوت سرمایه داری مالی ، بانک های چند ملیتی را روی پا نگه داشته اند، مخاطب قرار نداده اند آنها قلب دشمن طقاتی را هدف قرار داده اند. وال استریت مراکز عمده بورس جهانی ، بازار اصلی نئولیبرالیستی را آماج خود کرده اند و با تجمع در کنار مقر این نهادهای اساسی سرمایه داری مالی، نئولیبرالیستی را نفی می کنند و شناخت و آگاهی طبقاتی خود را به نمایش در آورده اند. امروزه دیگر انتقاد به سیاست های احزاب جمهوری خواه یا دموکرات ، محافظه کار یا حزب کارگر مطرح نیست. امروز انتقاد مردم جهان، مردمی بدون تشکیلات و خودجوش متوجه بنیادهای سرمایه داری نئولیبرالیستی است. ولی متاسفانه این جنبش های مردمی بدون تشکیلات رادیکال در نهایت قادر به دگرگونی بنیادهای این مناسبات واپس گرا نخواهد بود. امروز هم دیر است. ما می باید اتحادیه های مرمی و تشکل های طبقاتی خود را به وجود آوریم و این انگل پیر باز از خون ما به بازتولید خود می پردازد و وجودمان را از زندگی تهی می کند. در دهه دوم قرن بیستم جنبش های ضدسرمایه داری استعماری – ا مپریالیستی به رغم شکست خونین جنبش کارگری در آلمان، فرانسه، مجارستان با انقلاب اکتبر به پیروزی رسید. چون، یک تشکیلات طبقاتی منسجم و زیرزمینی مجهز به فلسفه ی علمی آن را رهبری می کرد(بلشویک ها) و ما در دهه ی اول قرن بیست و یکم، پراکنده، خودجوش علیه سرمایه داری نئولیبرالیستی برخواسته ایم. از آن انسجام و تشکل طبقاتی خبری نیست. از این رو در روند پیشرفت تحولات اجتماعی، بستگی به میزان خرد علمی و آگاهی طبقاتی ما امکان پیروزی به واقعیت تبدیل خواهد شد و الا باز هم تدام بربریت…

در حالی که روند مناسبات جهانی آکنده از فراز ونشیب و بحران های ویرانگر است، وسرمایه داری نئولیبرالیستی زمین گیر شده است و ارکان و بنیادهای اساسی آن با چالش های جدی مواجه گردیده است، در کشور ما، ناتوان از دیدن این واقعیت ها کور و کر و ناآگاه از درون مایه ی سیر تحولات از سیاست های اقتصادی دنباله روی می کنند که به تب و لرز ومرگ گرفتار آمده است. به آن بخش از سرمایه داری اعتقاد یافته که تولید کالایی را کناری نهاده و بدون توجه به آینده ی بدون نفت ایران، بدون درک پایان پذیری منابع کشور، تنها به داد و ستد بازرگانی تکیه نموده است. نگرشی که علاوه بر نابودی صنایع تولید کالایی کشور، کشاورزی و دامداری ما را نیز به لبه ی پرتگاه مرگ کشانده است. آنچه که از یک باور، نگرش و یا جهان بینی در تاریخ به جا می ماند، عملکرد اجتماعی آن است نه گزافه گویی های پوپولیستی. در حرف مشت بر دهان امپریالیسم کوبیدن و در رسانه هاف سرمایه داری را محکوم کردن، غیر منطقی به نظر می رسد وقتی در عملکرد اجتماعی به صورت خزنده به سوی سرمایه داری گام برمی داریم. برای پذیرش در تجارت جهانی مناسبات سرمایه داری نئولیبرالیستی(تعدیل ساختاری و خصوصی سازی) را جزء جزء در ایران پیاده می کنند آن هم به قیمت لگد مال کردن قانون کار و حقوق زحمتکشان . ولی در تبلیغات سرمایه داری را نفی می کنند،‌آیا امکان دارد بتوان واقعیت را تا ابد در پرده بپوشانید؟ روی کرد اقتصاد دانان حاکمیت به سوی سرمایه داری تجاری ، بی توجهی به تولید ونیروی کار و بازگشت به مناسباتی است که مرده ریگ دروران برده داری است. و این یک فاجعه برای آن اعتقاداتی است که هم اینک در زیر پرچم آن سینه می زنند.
۱۱ آبان ۹۰

ارسال دیدگاه