قرآن چگونه جمع آوری شد؟
بسیاری را عقیده بر آن است که که جمع و ترتیب سوره ها پس از وفات محمد براى نخستین بار به دست على سپس زید بن ثابت و دیگر یاران محمد انجام گرفت.
گرد آوری قرآن به شکل امروزی به تدریج و به دست افراد و گروه های مختلف صورت گرفته است.
سلیم بن قیس هلالى(متوفاى ۹۰)که از یاران خاص علی بود،از سلمان فارسی نقل می کند که موقعى که على بىمهرى مردم را نسبت به خود احساس کرد،در خانه نشست و از خانه بیرون نیامد تا آن که قرآن راکاملا جمع آورى کرد. پیش از جمع آورى حضرت،قرآن روى پارههاى کاغذ و تختههاى نازک شده و ورقها نوشته شده و به صورت پراکنده بود. على پس ازاتمام،طبق روایتیعقوبى آن را بار شترى کرده به مسجد آورد.در حالى که مردمپیرامون ابو بکر گرد آمده بودند،به آنان گفت: «بعد از مرگ پیامبر تا کنون بهجمع آورى قرآن مشغول بودم و در این پارچه آن را فراهم کرده،تمام آن چه بر پیامبرنازل شده است جمع آوردهام. نبوده است آیهاى مگر آن که پیامبر،خود بر منخوانده و تفسیر و تاویل آن را به من آموخته است. مبادا فردا بگویید:از آن غافلبودهایم». آن گاه یکى از سران گروه به پا خاست و با دیدن آن چه على علیه السلام در آن نوشتهها فراهم کرده بود،بدو گفت:به آن چه آوردهاى نیازى نیست و آن چه نزد ماهست ما را کفایت مىکند. على علیه السلام گفت: «دیگر هرگز آن را نخواهید دید».آن گاهداخل خانه خود شد و کسى آن را پس از آن ندید ..
اما پس از جنگ یمامه بسیاری از حافظان قرآن کشته می شوند. تعداد کشته شدگان افرادی که قرآن را حفظ بودند حداقل ۷۰ نفر ذکر شده است حتی در برخی کتب تاریخی این تعداد را تا ۴۰۰ نفر ذکر می کنند .
پس از این حادثه خطر نابودی گفته های محمد بطور جدی احساس می شد. و این موضوع باعث شد تا خلیفه وقت ابوبکر زید بن ثابتخواست تا قرآن را جمع آورى کند. زید مىگوید:
«ابو بکر مرا فرا خواند، و پس از مشاوره با عمر-که در آن جا بود-گفت:بسیارى از قاریان و حافظان قرآن در حادثه یمامه کشته شدهاند و بیم آن مىرود که در موارد دیگر نیز گروهى دیگر کشته شوند و قسمت عمده قرآن را از بین برود. آن گاهجمع آورى قرآن را مطرح ساخت. گفتیم:چگونه مىخواهید کارى کنید که محمد آن را انجام نداد؟گفتند: «این کار ضرورت دارد و باید انجام شود. و آن اندازه سخنگفتند و به من اصرار ورزیدند تا آن را پذیرفتم. آن گاه ابو بکر به من گفت:مىبینم کهجوان عاقلى هستى و هرگز ما به تو اندیشه ناروا نمىداریم. تو کاتب وحى رسولخدا بودى،این کار را دنبال کن و به خوبى انجام ده.
زید به جمع آوری قرآن مشغول می گردد و در این کار روش خاص خود را پی می گیرد و در این کار از گروهی از یاران محمد کمک می گیرد اولین اقدام او این بود که اعلام کرد :هر کس هر چه از قرآن نزد خود دارد،بیاورد. یعقوبىمىگوید:«وى گروهى مرکب از ۲۵ نفر را تشکیل داد» و خود ریاست آن گروه را برعهده گرفت. این گروه هر روز در مسجد گردهم مىآمدند و افرادى که آیه یا سورهاى از قرآن در اختیار داشتند به این گروه مراجعه مىکردند. این گروه از هیچ کس،هیچچیز را به عنوان قرآن نمىپذیرفتند،مگر آن که دو شاهد ارائه دهند که آن چهآورده است جزء قرآن است.شاهد اول نسخه خطى،یعنى نوشتهاى که حکایت ازوحى قرآنى داشته باشد. شاهد دوم شاهد حفظى،یعنى دیگران نیز شهادت دهندکه آن را از زبان محمد شنیدهاند.
نکته بسیار جالبی که در اینجا قابل ذکر است از خزیمة بن ثابت انصارى دو آیه آخر سوره برائتبدون شاهد پذیرفته شد، زیرا محمد شهادت او را به جاى شهادت دو نفر قرار داده بود.
اما چرا شهادت خزیمه برابر شهادت دو نفر پذیرفته شده بود خود داستان جالبی دارد.
محمد با یک عرب بر سر اسبی مشکل پیدا می کند و هر دو طرف مدعی بودند که آن اسب متعلق به او است اما خزیمة بن ثابت انصارى با ان که از ماجرا هیچ اطلاعی نداشت به دروغ به نفع محمد رای می دهد و محمد نیز برای اینکه دعوا را به نفع خود پایان دهد می گوید شهادت خزیمه برابر شهادت دو نفر ارزش دارد (هر چند می دانست که او به دروغ شهادت داده است )و بدین وسیله اسب آن عرب بیچاره را صاحب می شود و خزیمه نیز به «ذو الشهادتین»لقب می یابد . (اسد الغابة،ج ۲،ص ۱۱۴)
زید قرآن را جمع آوری کرد ولی هیچ نظمی به آن نداد و دست نوشته های خود را که سورههاى قرآنى بر آننگاشته شده بود،پس از اتمام به ابوبکر داد .این مجموعه پس از ابوبکر به عمر انتقال یافت و پس از وفات وى نزد دخترش حفصه نگهدارى شد و هنگام یک سان کردن مصحفها،عثمان آن را به رعایت گرفت تا نسخههاى دیگر قرآن را باآن مقابل کند و سپس آن را به حفصه باز گردانید. چون حفصه در گذشت،مروان کهاز جانب معاویه والى مدینه بود، آن را از ورثه حفصه گرفت و از بین برد.
پس از مرگ محمد علاوه بر زید، عده دیگرى از بزرگان صحابه به جمع قرآن پرداختند.از جمله: عبد الله بن مسعود، ابى بن کعب، مقداد بن اسود، س الم مولى ابى حذیفه، معاذ بن جبل و ابو موسىاشعرى. گویند: نخستین کسى که سورههاى قرآن را مرتب نمود، سالم مولى ابى حذیفه بود. وقتى قرآن جمع آورى و نوشته شد،آنگاه خود وهم فکرانش گرد هم آمدند و درباره نام آن به شور نشستند. برخى نام«سفر» را پیش نهاد کردند،سالم و دیگران آن را نپسندیدند،زیرا نام کتابهاى یهود است.
سپس سالم عنوان مصحف را پیش نهاد کرد و گفت:همانند این کتاب(صحیفههاىجمع شده) را در حبشه دیدم که آن را «مصحف» مىگفتند. همه حاضران نام مصحف را براى صحیفههاى جمع شده پذیرفتند .
منابع:
الفهرست – طبقات ابن سعد،ج ۲ – الاستیعاب در حاشیه الاصابة ج۲- الاتقان- ابن جزی الکلبی- التسهیل لعلوم التنزیل ج۱- التمهیدج ۱ – محمد جواد بلاغى،آلاء الرحمان،ج ۱ – تفسیر برهان،ج ۱ – تاریخ یعقوبى،ج ۲ – السقیفة – فتح البارى،ج ۷ – صحیح بخارى،ج ۶ – مصاحف سجستانى- ابن اثیر،الکامل فی التاریخ، البرهان،ج۱۳- تاریخ یعقوبى،ج ۲ – الاتقان،ج ۱ – الکشاف،ج ۱ – تفسیر طبرى،ج ۵
————-
قران چگونه جمع اوری شد (قسمت دوم )
همانطور که در بالا گفتم در زمان ابوبکر خطر از بین رفتن قرآن بطور جدی مطرح گردید . و ابوبکر تصمیم به حفظ قرآن گرفت و توسط زید ابن ثابت این جمع آوری صورت گرفت .
گفتم که زید فقط قرآن را جمع کرد و هیچ نظمی به آن نداد .اما در همان روزها دیگر یاران محمد نیز کم وبیش سعی در نگارش قرآن هایی به نام خود داشتند که حداقل هفت قرآن معتبر به نام آنان در تاریخ ثبت شده است .
برخی قرآن های معروف
۱) قرآن به روایت ابن مسعود :او معتقد به اصالت معنی بود و می گفت کلمات قرآن را برای راحتتر شدن می توان به مترادف آن تبدیل کرد .در قرآن او سوره حمد و سوره معوذتین نبود او این دو سوره آخر را جزئ قرآن نمی دانست و هر گاه قرآنی را با این دو سوره می دید آنها را پاک می کرد و می گفت قرآن را با غیر قرآن خلط نکنید و خودش هرگز از این دو سوره در نماز استفاده نمی کرد و معتقد بود این دو سوره دعای چشم زخم می باشد.
۲) قرآن به روایت ابی ابن کعب
قرآن او هم با قرآن های امروزی تفاوت زیادی داشت که در نوشته های قبلی توضیح داده ام
۳) قرآن به روایت ابو موسی اشعری
۴) قران به روایت ابن سود
۵) قرآن به روایت سالم مولی
۶) قرآن به روایت ابی حدیقه
۷) قران به روایت معاذ ابن جبل
در آن زمان نبود قرآن و نسخه صحیح آن آنقدر مشکل بود که برخی از صحابه محمد هم از داشتن قرآن محروم بودند و از کسانی که توانایی جمع آوری قرآن را داشتند کمک می خواستند تا برای خود قرآنی داشته باشند. قرآن های فوق هم با همدیگر اختلافات فاحشی داشتند و حتی جغرافیای آنها هم متفاوت بود. مثلا در کوفه مردم قرآن ابن مسعود را صحیح می دانستند ولی در مدینه قرآن ابی ابن کعب معتبر بود و سایر قرآنها اعتباری نداشت اما در بصره قرآن ابو موسی اشعری طرفدار داشت و قرآن ابن اسود در دمشق رایج بود .
اختلافات این قرآنها بحدی بود که بین مسلمانان اختلاف و چند دستگی ایجاد کرده بود و هر گروه قرآن خود را صحیح و سایر قرآن ها را تحریف شده می دانست و این امر موجب نزاع های بسیار شدیدی در بین آنها می گشت
حذیقه ابن سعید ابن عاص می گوید :زمانی که از جنگ ارمنستان باز می گشتم مردمی را از حمص دیدم که قرآن خود را صحیح می دانستند و آنها قرآن را به روایت مقداد می خواندند اهل کوفه را دیدم که قرآن خود را به روایت ابن مسعود می خوانند و همین اعتقاد را در مورد قرآن خود دارند و نیز مردم کوفه حتی نام قرآن خود که به روایت از ابو موسی اشعری است را به نام الباب القلوب می خوانند و آن را صحیح می دانند .
در این زمان حتی در مورد نام قران نیز اتفاق نظر نبوده است و دیدیم که مثلا ابی حدطقه قرآن را به نام مصحف می خوانده.
همانطور که می بینید وضع قرآن بسیار اسف بار بوده است و بین مسلمانان هم اختلافات شدیدی وجود داشته است .واضح است که اگر تفاوت های بین قرآنها ناچیز بود هرگز باعث درگیری بین مسلمانان نمی شد .
البته عمق این اختلاف از حد درگیری های ساده نیز گذشته بود و هر گروه گروه دیگر را تکفیر می کرده است .
در تاریخ می خوانیم که زمانی که حدیقه به مدینه باز می گردد بلافاصله نزد عثمان می رود و می گوید
(در جنگ ارمنستان شرکت داشتم در آنجا مردم شام قرآن را به روایت ابی ابن کعب می خواندند که مواردی از آن را مردم عراق نشنیده بودند و مردم عراق قرآنی را می خواندند که مردم شام از قسمت هایی از آن بی اطلاع بودند و هر گروه گروه دیگر را تکفیر می کرد )
این ماجرا که در کتب مختلف تاریخی امده است عمق اختلافات بین قرآن ها را نشان می دهد.عثمان مطمئنا به این موضوع اندیشیده که اگر این موضوع سریعا حل نشود باعث از هم پاشیده شدن امپراطوری نو پای او می شده است . عثمان شدیدا مظرب شده و تصمیم جدی می گیرد که قران ها را یکسان سازد .
اما این کاری بس عظیم و دشوار می نمود . اسلام در آن زمان در دامنه وسیع جغرافیایی گسترش یافته بود و نسخه های متفاوتی از آن در سراسر سر زمین های اسلامی منتشر شده بود که هر کدام با دیگری اختلافات بیشمار ی داشت . این احتمال می رفت که هر قومی برای حمایت از قران خود قیام کند و مانعی بر سر یکسان سازی بوجود آورد .لذا عثمان تصمیم می گیرد که با نهایت خشونت و سختگیری این کار را به انجام برساند به طوری که کسی جرات مخالفت نداشته باشد . او برای این کار نیاز به حمایت بزرگان صحابه محمد داشت .لذا عثمان همه یاران محمد را که در مدینه زندگی می کردند را در یک جلسه جمع می کند و موضوع را با آنها در میان می گذارد و همه آنان بر این نکته اتفاق نظر داشتند که قرآنها باید یکی شود و بهای این کار هر چه هست می باید پرداخت گردد و در انجام این کار جای هیچ درنگ نیست . عثمان بدون آنکه درنگ کند در یک فراخوان عمومی از یاران محمد یاری می جوید و چهار نفر آنان که مورد اعتماد خودش بودند را برای هدایت این کار بر می گزیند و این چهار نفر عبارت بودند از
۱) زید ابن ثابت
۲) سعید ابن عاص
۳) عبدالله ابن ابی زبیر
۴) عبدالرحمن ابن حارث
این چهار نفر کمیته تالیف قرآن را بعهده می گیرند
اما یکسان سازی قران (در این مرحله تحریفات اساسی وارد قران می شود )کار کوچکی نبود و این انتخاب عثمان باعث اعتراضات شدیدی می گردد و عثمان را ناگزیر می کند که دوازده نفر دیگر را به این جمع اضافه کند. (ادامه دارد)
توضیح:
۱) می گویند که در نهایت این موضوع به قیمت جان عثمان تمام می شود .متاسفانه با توجه به محدودیت های شدیدی که دارم نتوانستم منبع این ادعا را بیابم اگر کسی می داند لطف نموده و مرا در جریان قرار دهد.
۲) در یکی از نامه هایی که دریافت داشتم به من این تذکر داده شده بود که گاهی از لغات عربی زیاد استفاده می کنم و بهتر است معادل های فارسی را بکار ببرم .خدمت این دوست عزیز عرض کنم که مرا ببخشد که واقعا سواد فارسی من بیشتر نیست البته برای کسی مثل من که در یک محیط کاملا مذهبی رشد کرده وسالها درسهای حوزوی هم می خوانده (که می دانید همه به زبان عربی است) همین که بلدم فارسی بنویسم شاهکار است ولی چشم نهایت سعی خود را خواهم نمود.
۳) در حوزه مباحث مربوط به قرآن به دو دسته تقسیم می شوند :
مطالعه قران از دیدگاه درونی و مطالعه قرآن از دیدگاه برونی
علوم قرآنی به قرآن از دیدگاه برونی می نگرد ولی معارف قرآنی به درون قرآن می نگرد و آن را از حیث محتوی مورد بررسی قرار می دهد . در بحث جمع آوری قران در واقع ما داریم علوم قرآنی را مورد بررسی قرار می دهیم در آینده در مورد معارف قرآنی نیز در مورد این معجزه قرون و اعصار برایتان خواهم گفت .
۴) نظرات شما برای من اهمیت فوق العاده دارد مرا از آن بی نصیب نسازید با ایمیل یا کامنت
واما منابع :علاوه بر منابع قبلی
مصاحف سجستانی و طبقات ابن سعد و الکامل فی التاریخ و صحیح بخاری
—————————-
قرآن چگونه جمع آوری شد (قسمت سوم)
ابی ابن کعب یکی از آن دوازده نفری بود که به این کمیته اضافه شد و ریاست این گروه را بعهده گرفت. البته با توجه به این که او خود صاحب یکی از قرآن های معروف بود طبیعتاً در بسیاری از موارد نظر خود را اعمال می کرد ولی در برخی موارد برای اینکه رضایت سایرین را هم جلب کند آیاتی را هم به قرآن اضافه کرده و یا از آن می کاهد و فشارهایی که بر او وارد می شده باعث می گردد او در نهایت بدسلیقگی قرآن را به رشته تحریر در آورد. کمیته اخیر برای یکسان سازی قرآنها چهار مرحله اساسی در نظر می گیرد:۱) جمع آوری مجدد منابع قرآن و نگارش مجدد قرآن با این سیاست که قرآن اخیر کاملا شبیه هیچ کدام از قرآن های رایج نباشد که سبب اختلاف گردد و ایجاد ارایش ریاضی خاصی در قرآن
۲) نوشتن چند رونوشت از قران مرجع تهیه شده.
۳) تطبیق قرآن های آماده شده جهت رفع اختلافات احتمالی.
۴) جمع آوری قرآنهای دیگر و محو و نابود کردن آنها و ارسال قرآن جدید تالیف.
۵) اجبار همه مسلمانان به قبول قرآن جدید و منع آنها از مطالعه قرآنها دیگر.
و انصافا در تمامی موارد آنها نهایت کوشش خود را بکار بردند و مخصوصاً هم عثمان و هم سایر حاکمان پس از او در محو و نابودی قرآنهای دیگر نهایت تلاش را نمودند زیرا وجود قرآنهای متفاوت اساس حکومت آنها را متزلزل می کرد. بطوریکه حتی قرآنی که در زمان ابوبکر توسط زید جمع آوری شده بود در زمان معاویه در مدینه نابود شد. اما این یکسان سازی هر چند در نهایت دقت انجام شد ولی از خطاهای انسانی بدور نبود که بعد ها این اشکالات یکی یکی خود را نشان داد که در آینده به طور کاملاً مفصل در مورد آن بحث خواهد شد و خلاصه عثمان قرآن های نوشته شده از روی قرآن مرجع را به تمام سرزمین های اسلامی فرستاد و تمامی قرآن های دیگر را جمع آوری نموده و سوزانید ( به روایتی دیگر در آب و سرکه جوشانید ) البته می دانید که آب و آتش هر دو در اسلام از مطهرات است و این سوزاندن و یا جوشاندن در آب از نظر شرعی بر او هیچ اشکالی وارد نمی نمود و حتی امروزه نیز بسیاری از قرآن های قدیمی و غیر قابل استفاده را در نهایت احترام می سوزانند. اما جو ارعاب و وحشتی که عثمان به راه انداخته بود وحمایت شدیدی هم که عقلای صحابه از او داشتند باعث شد که او بخوبی از عهده این کار بر آید. می گویند حتی ابن مسعود را هم که با این کمیته مخالفت می نمود و از دادن قرآن خود امتناع داشت را از پا گرفته و چنان بر زمین کشیدند که استخوانهایش شکست . علی هم به شدت از عثمان حمایت می کرد و بارها گفت اگرمن هم جای عثمان بودم همان کاری می کردم که عثمان کرد .علی بخوبی می دانست که حفظ نظام حتی از حفظ قرآن هم مهمتر است زیرا اگر اسلام از بین می رفت دیگر قرانی نمی ماند .
و این سیاست هم اکنون نیز توسط فرزندان خلف او رعایت می شود و جایی که مصلحت نظام در میان باشد دیگر هیچ چیز دیگری مهم نیست و هر کاری مجاز می باشد . عثمان از روی قرآن مرجع شش نسخه رونوشت تهیه نمود و به سایر مراکز مهم اسلامی فرستاد . و برای آنکه اختلافی پیش نیاید همراه هر قران یک قاری هم فرستاد تا در خواندن قرآن هم اختلافی نباشد. البته تمامی این قرآنها به خط میخی نوشته شده بود و فاقد اعراب بود و بعدها به رسم الخط عربی تغییر یافت .البته در این مرحله یعنی تغییر به رسم الخط عربی نیز اشتباهات دیگری وارد قران شد که آنهم مورد بحث قرار خواهم داد. ولی برخی از این تغییرات را برایتان با تصویر در این یاداشت قرار می دهم تا خود قضاوت کنید. تصاویر زیر برخی اشتباهاتی که در مرحله تبدیل خط کوفی به رسم الخط عربی اتفاق افتاد را نشان می دهد .
توضیح:
۱) این که همین یکسان سازی قرآن در نهایت موجب مرگ عثمان می شود در کتاب اطقان جلد هشت بخش دو صفحه ۲۳۵ و ۲۳۶ آمده است.
———————–
قزآن چگونه جمع آوری شد (قسمت چهارم)
در قسمت قبلی به این موضوع اشاره کردم که اختلاف بین قرانها باعث درگیری شدید بین مسلمانان می شد و اما اکنون به برخی از این درگیری ها اشاره می کنم :
یزید نخعى مىگوید:«در زمان ولایت ولید بن عقبه که از جانب عثمان والىکوفه بود به مسجد کوفه رفتم. در آن جا گروهى جمع بودند. در آن وقت مسجد گماشتهاى نداشت و کسى فریاد بر آورد: آنان که پیرو قرائت ابو موسى اشعرى هستند به زاویه نزدیک باب کنده و آنان که پیرو قرائتابن مسعودند به زاویه نزدیک خانه عبدالله بیایند. دو گروه درباره آیهاى از سوره بقرهاختلاف داشتند. یکى مىگفت: «و اتموا الحج و العمرة للبیت» و دیگرى مىگفت: و اتموا الحج و العمرة لله (یوسف ۱۲:۳۲) و بین آنها اختلاف و درگیری بود.
ابن اشته از انس بن مالک روایت کرده است که مردم در زمان عثمان در کوفه نسبت به قرآن اختلاف داشتند. معلمى قرآن را طبق قرائت یکى از صاحبانمصحفها تعلیم مىکرد و معلمى دیگر طبق قرائت دیگر و این به اختلاف بینجوانان کشیده مىشد. این اختلافات به معلمان مىرسید و هر یک از قرائت دیگرى را غلط مىشمرد. (الاتقان،ج ۱،ص ۵۹٫مصاحف سجستانى،ص ۲۱)
از محمد ابن سیرین نقل شده است که برخی مسلمانان قرآن می خوانند و عده دیگر قرآن آنها را مردود می شمارند( طبقات ابن سعد،ج ۳،ص ۶۲٫مصاحف سجستانى،ص ۲۵) و این موضوع باعث درگیری بین آنها می شده است .
از بکیر اشج نقل شده است که در عراق هیچ کس قران دیگری را قبول ندارد و هر گاه کسی ایه را بخواند دیگری می گوید که آن را قبول ندارد (دقت کنید چه جوی در آن زمان در مورد قرآن حاکم بوده است )( فتح الباری،ج ۹،ص ۱۶)
سال آغاز سازی قرآنها ۱۵ سال بعد از مرگ محمد بود یعنی سال دوم یا سوم خلافت عثمان .
بعد از ۱۵ سال همانطور که دیدیم طبیعتا بسیاری از گفته های محمد مورد بحث و جدل مسلمانان بود . اما همانطور که دیدیم با انکه عثمان تمام تلاش خود را برای یکسان سازی قران به خرج داد و آیات بسیاری را از آن کم و یا به آن افزود ولی قرآن هایی که او تهیه کرد باز هم با هم اختلاف داشتند به طوری که بعدها باز هم این اختلافات (منتها نه به شدت قبل بین مسلمانان وجود داشت بطور مثال برخى از مردم شام مىگفتند(مصحف ما و مصحفبصره صحیحتر از مصحف کوفه است )( مصاحف سجستانى،ص ۳۵)
و اختلاف بین قرآنها عثمانی بعدها خود را بیشتر و بیشتر نشان می داد( مصاحف سجستانى،۳۹الی ۴۹)
بعد از آنکه قرآنها حاضر گردید دیدیم که آنها را به مرکز مهم ارسال داشتند و حتی همرا آن قاریانی هم فرستادند . قرآن هایی که به مرکز مختلف اسلامی فرستاده شد برای ان مرکز حکم مرجع را داشت و از روی آنها قرآنهای دیگری نوشته می شد و به سایر نقاط آن مرکز ارسال می گردید. اگر در یک منطقه بین قرآنها اختلافی بوجود می آمد قرآن مرکز حکم مرجع را داشت و اما مشکل از آنجا شروع شد که بین قرآنهای مرکز اصلی هم اختلاف بود.
اما بعدها برای این اختلاف چاره ای اندیشیده شد و قرآن مدینه را بعنوان قران مرجع در نظر گرفتند و به آن لقب ام یا امام دادند و هر گاه اختلافی بین قرآنهای مرکز اصلی دیده می شد و کار به جاهای باریک کشیده می شد به قرآن مدینه مراجعه می کردند و اختلاف را حل می کردند البته همه این تلاش برای رفع اختلاف در واقع برای حفظ حکومت خود حاکمان وقت بود و نه از سر دلسوزی برای قرآن .
عثمان قانونی بسیار جدی وضع کرد و آن این بود که داشتن و خواندن هر قرآن دیگری غیر از قرآن عثمانی ممنوع شده و کسانی که از این دستور سر پیچی می کردند به سختی مجازات می شدند. تمامی این قرانها به خط کوفی بود که فاقد اعراب گذاری و نقطه بود که بعدها به رسم الخط عربی تغییر داده شد که باز هم موجب اختلافات زیادی در بین قرآنهای رسمی آن زمان گردید. البته هنوز هم برخی قرآنهای به خط کوفی در موزه های دنیا و مکانهای مقدس مسلمانان وجود دارد که با قرآنهای امروزی تفاوت هایی دارد بطور مثال در خزانه حرم امام حسین قرانی است منسوب به عثمان که با خط کوفىکهن نوشته شده است.با توجه به خالى بودن حروف آن از علایم و حجم بسیاربزرگ آن، با مصحف مدینه و یا مصحف شام همآهنگ و همانند است. به خصوصکه کلمه«یرتد» از سوره مائده( ۵)را به صورت«یرتدد»ضبط کرده است. به احتمال قوىاین قرآن، از یکى از قرآنهاى عثمانى استنساخ شده و رو نوشتى از یکى ازآنهاست .
مشخصات قرآن عثمانی
حروف قرآنهای عثمانى خالى از نقطه و علایمى بوده است کهاعراب کلمات را نشان مىدهد.این قرآنهاها به احزاب و اعشار و اخماس، تقسیم بندى نشده بود و مملو از غلطهاى املایى و تناقضهایى در رسم الخط بوده است. که علت آن،ابتدایى بودن خط عرب در آن زمان و فرهنگ بدوی آنها بوده است .
مشخصات کلى مصحفها به شرح ذیل است:
۱٫ ترتیب:
با توجه به اینکه ابی ابن کعب سرپرستی کمیته نگارش قرآن را عهده دار بود قرآن عثمانی از نظر ترتیب با قرآن ابی کعب شباهت بسیاری داشت تنها در مواردىاندک با آنها مطابقت نداشت،از جمله این که در مصحفهاى صحابه،سوره یونسدر زمره هفتسوره بزرگ به شمار مىآمد و هفتمین یا هشتمین این سورهها بود.
اما عثمان،سوره انفال و سوره برائت را به عنوان یک سوره،در مرتبه هفتم از سورههاى بلند(طوال)قرار داد و سوره یونس را در شمار سورههاى مئین در آورد و محل آن را تغییر داد. ابن عباس به این عمل عثمان اعتراض کرد و گفت:«به چهعلتسوره انفال را که از سورههاى مثانى است و سوره برائت را که از سورههاىمئین است، یک سوره به حساب آورده و«بسم الله الرحمان الرحیم»را از اول سورهبرائتحذف کردهاید و در شمار سورههاى بزرگ قرار دادهاید؟»عثمان در پاسخگفت:«سورههایى بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل مىشد و پس از نزول آنها،آیاتى نازلمىگردید. پیامبر کاتبان وحى را احضار مىکرد و به آنان مىفرمود:این آیهها را درفلان محل از فلان سوره بنویسید. سوره انفال از سورههایى است که در اوایلهجرت در مدینه نازل شد و سوره برائت از نظر نزول،از آخرین سورههاست. ولىمضمون این دو سوره با یک دیگر شبیه است و من گمان مىکردم این دو سوره،یکىاست.پیامبر صلى الله علیه و آله نیز در گذشت و بیان نکرد که برائت دنباله سوره انفال است. از اینجهت من آن دو را به هم پیوستم و«بسم الله الرحمان الرحیم»را بین آن دو ننوشتم و آن رادر شمار هفتسوره بزرگ قرار دادم» .
۲٫ نقطه و علامت:
مصحفهاى عثمانى به مقتضاى شیوه نگارش که در آن دورهمیان مردم عرب رایجبود از هر نشانه و علامتى که حروف نقطهدار و بىنقطه رامشخص کند،خالى بود.و لذا بین ب و ت و یا و ثا تفاوتى نبود.و نیز ج و ح و خ ازیک دیگر تشخیص داده نمىشدند.هم چنین حرکت و اعراب کلمات،به وسیلهفتحه،کسره،ضمه و تنوین نشان داده نمىشد.خواننده خود باید به هنگام قرائتباتوجه به علم خود ،آنها را از یک دیگر تمیز مىداد،و وزن کلمه و چگونگى اعراب آن راشخصا مىشناخت.
از اینرو در صدر اول،قرائت قرآن فقط به سماع و نقل موکول بود و جز از طریقشنیدن، قرائت قرآن تقریبا ممتنع بود. مثلا بین کلمههاى «تبلو»، «نبلو»، «نتلو»، «تتلو» و «یتلو» هیچ فرقى وجود نداشت. هم چنین کلمه «یعلمه» از «تعلمه»، «نعلمه» و «بعلمه» تشخیص داده نمىشد.از اینرو چه بسا آیه لتکون لمن خلفک آیة به صورت«لمن خلقک»خوانده مىشد.
ذیلا نمونه هایى از قرآنهای مختلف که بر اثر خالى بودن مصحفها از نقطهرخ داده است، آورده مىشود:
سوره بقره، آیه ۲۵۹:«ننشزها»،«ننشرها»،«تنشرها» .
سوره آل عمران، آیه ۴۸:«یعلمه»،«نعلمه»
سوره یونس، آیه ۳۰: «تبلوا»،«تتلو»
سوره یونس، آیه ۹۲:«ننجیک»،«ننحیک»
سوره عنکبوت، آیه ۵۸:«لنبوئنهم»،«لنثوینهم»،«لنبوینهم»
سوره سبا، آیه ۱۷:«نجازی»،«یجازی»
سوره حجرات، آیه ۶:«فتبینوا»،«فتثبتوا»
در هر صورت خالى بودن قرانهای عثمانی از علایم و نشانهها علت عمده پیدایشاختلاف قرانها در زمانهاى بعد بود،زیرا مردم به شنیدن و حفظ کردن قرآن اتکاداشتند و طبیعتا هر موضوعی که متکی بر ذهن باشد در ان احتمال خطا وجود دارد
۳٫ ناهنجارى نوشتارى:
اما رسم الخط قرآنهای عثمانى،در مقایسه با رسم الخط عمومى و متداول،داراى ناهنجارىهاى املایى فراوان و تناقضهاى بسیار در نحوه نوشتن کلماتمىباشد.
علت این امر،عدم آشنایى عرب به فنون خط و روشهاى کتابت،در آن زمانبوده است. بلکه جز تعداد کمى از آنان نوشتن و کتابت را نمىدانستند و خطى را همکه این عده اندک بدان مىنوشتهاند،خطى ابتدایى و در حد بسیار پایین و اولیهبوده است. علاوه بر اینکسانى را که عثمان براى کتابت مصحف انتخاب کرده بود،افرادى بودند که بهغایت نسبتبه شیوه کتابتبىاطلاع بودند و هر چند که در آن وقت،خط درمرحله ابتدایى بود،ولى آنان بسیار بد خط بودند.همان گونه که ابن ابى داوود نقل مىکند:
پس از تکمیل نسخههاى مصاحف،مصحفى را نزد عثمان بردند،وى پس ازدیدن آن گفت:«چه نیکو و زیبا تهیه کردهاید. ولى در آن ناهنجارىهایى رخ داده کهعرب خود مىتوانند آن را به نحو صحیح تلفظ کنند».سپس گفت:«اگر املا کننده ازقبیله هذیل و نویسنده از قبیله ثقیف بود،چنین اشتباهاتى در آن پیدا نمىشد»( المصاحف-سجستانى ص ۳۳-۳۲)
ثعلبى در تفسیر خود،ذیل آیه ان هذان لساحران (طه ۲۰:۶۳)طبق مىگوید:«عثمان گفت:در اینمصحف ناهنجارىهایى دیده مىشود که هر عربى به زبان خود آن را صحیح ادامىکند.به عثمان گفتند:آیا آن را تغییر نمىدهى؟و به عبارت دیگر آیا تصحیح نمىکنى؟ گفت:لزومى ندارد، نه حلالى راحرام مىکند و نه حرامى را حلال» .
نمونههایى از مهمترین اشتباهات رسم الخط موجود در قرآن :
سوره/آیه/آیه/املاء صحیح
بقره ۱۶۴/۱٫«و اختلف اللیل و النهار»/و اختلاف اللیل و النهار»
/مائده ۱۰۹/۲٫«علم الغیوب»/«علام»
/انعام ۵/۳٫«یاتیهم انبؤا»/«انباء»
/انعام ۲۶/۴٫و ینؤن عنه»/«یناون عنه»
/انعام ۵۲/۵٫«بالغداوة»/«بالغداة»است و«و»بدون هیچ علتشناخته شدهاى زاید است.
/انعام ۹۴/۶٫«فیکم شرکؤا»/«شرکاء»
/هود ۸۷/۷٫«ما نشؤا»/«ما نشاء»
/یوسف ۸۷/۸٫«انه لا یایئس»/«لا ییاس»
/ابراهیم ۹/۹٫«ا لم یاتکم نبؤا»/«نبا»
/ابراهیم ۲۱/۱۰٫«فقال الضعفؤا»/«الضعفاء»
/کهف ۲۳/۱۱٫«و لا تقولن لشاىء»/«لشىء»
/کهف ۷۷/۱۲٫«لو شئت لتخذت»/«لاتخذت»
/طه ۹۴/۱۳٫«قال یبنؤم»/«یا ابن ام»
/نمل ۲۱/۱۴٫«او لا اذبحنه»/«لاذبحنه»است و الف بدون هیچ علت معقولىاضافه شده است.
/نمل ۲۹/۱۵٫«یا ایها الملؤا»/«الملا»
/روم ۱۳/۱۶٫«شفعؤا»/«شفعاء»
/صافات ۱۰۶/۱۷٫«لهو البلؤ المبین»/«البلاء»
/ص ۱۳/۱۸٫«و اصحاب لئیکة»/«الایکة»
/زمر ۶۹/۱۹٫«و جاىء بالنبیین»/«وجیء»
/غافر ۵۰/۲۰٫«و ما دعؤا الکافرین»/«و ما دعاء»
هر گاه در نظر بگیریم که مصحفهاى آن روز بدون نقطه و فاقد هر گونه علامت ونشانه بوده است،به خوبى در مىیابیم که قرائت قرآن از روى قرآنها آن زمان با مشکل روبرو بوده است.مثلا خواننده قرآن جا می دانست ااذبحنه»زاید است و نباید خوانده شود و یا چگونه بفهمد که یکى از دو«یا»ى«بایید»در آیه و السماء بنیناها بایید زاید مىباشد، و یا در کلمه«نشؤا»بدون هیچعلامتى از کجا خواننده مىفهمد که واو زاید است و الف ممدوده است و تلفظ همزه بعد از الف است؟
موضوع عجیبتر وجود تناقض در رسم الخط قرآنهای عثمانى است،به نحوىکه کلمهاى را در جایى به شکلى نوشتهاند و همان کلمه را در جاى دیگر به شکلىدیگر و این خود نشان مىدهد که نویسندگان اولیه تا چه حد بی سواد بوده اند. و این نشان دهنده فرهنگ اعراب در آن زمان است که باسوادترین و نخبگان آنان چنین بوده اند مثلا در آیه ۲۴۷ سوره بقره کلمه«بسطة»با سین و درآیه ۶۹ از سوره اعراف با صاد«بصطة»نوشته شده است.و نیز کلمه«یبسط»در آیه۲۶ سوره رعد با سین و در آیه ۲۴۵ بقره با صاد ضبط گردیده است.از این قبیلتناقضات در قرآنهای عثمانى زیاد وجود دارد.
نمونههایى از این تناقضات که نشانه بی سوادی نخبگان عرب در آن زمان می باشد :
/سوره.آیه/املاء قدیم/سوره.آیه/املاء معاصر
/کهف ۷۷/۱٫«لو شئت لتخذت»/اسراء ۷۳/«اذا لاتخذوک»
/شعراء ۱۷۶/۲٫«اصحاب لئیکة»ص ۱۳/حجر ۷۸ و ق ۱۴/«اصحاب الایکة»
/ابراهیم ۲۱/۳٫«فقال الضعفؤا»/توبه ۹۱/«لیس على الضعفاء»
/یونس ۴۹/۴٫«فلا یستئخرون ساعة»/اعراف ۳۴/«لا یستاخرون ساعة»
/غافر ۵۰/۵٫«و ما دعؤا الکافرین»/رعد ۱۴/«و ما دعاء الکافرین»
/حج ۱۰/۶٫«لیس بظلم للعبید»/آل عمران ۱۸۲/«لیس بظلام للعبید»
/فرقان ۹/۷٫«ضربؤا لک الامثل»/اسراء ۴۸/«ضربوا لک الامثال»
/قمر ۶/۸٫«یوم یدع الداع»/بقره ۲۲۱/«و الله یدعوا الى الجنة»
/بقره ۲۸/۹٫«فاحیکم ثم یمیتکم»/حج ۶۶/«احیاکم ثم یمیتکم»
/قریش ۲/۱۰٫«اى لفهم رحلة»/قریش ۱/«لایلف قریش»
/طه ۹۴/۱۱٫«قال یبنؤم»/اعراف ۱۵۰/«قال ابن ام»
/هود ۸۷/۱۲٫«فی اموالنا ما نشؤا»/حج ۵/«فی الارحام ما نشاء»
/ابراهیم ۳۴/۱۳٫«و ان تعدوا نعمت الله»/نحل ۱۸/«و ان تعدوا نعمة الله»
/فاطر ۴۳/۱۴٫«فلن تجد لسنت الله»/فتح ۲۳/«و لن تجد لسنة الله»
/فاطر ۴۰/۱۵٫«على بینت منه»/محمة ۱۴/«على بینة من ربه»
/یوسف ۲۵/۱۶٫«لدا الباب»/غافر ۱۸/«لدى الحناجر»
/الحاقه ۱۱/۱۷٫«طغا الماء»/النازعات ۱۷/«انه طغى»
/کهف ۲۳/۱۸٫«و لا تقولن لشاىء»/کهف ۴۵/«و کان الله على کل شیء»
/مؤمنون ۲۴/۱۹٫«فقال الملؤا»/مؤمنون ۳۳/«و قال الملا»
/الرحمان ۳۱/۲۰٫«ایه الثقلان»/یس ۵۹/«ایها المجرمون»
خواننده عزیز می بیند که در مورد قرآن چه اوضاع اسف باری وجود داشته ودر تاریخ این کتاب چقدر دستخوش تغییر شده است و عجیب آنکه مسلمانان با وقاحت تمام مدعی محفوظ بودن قرآن از هر گونه تحریفی می باشند و نکته ای که شاید برایتان جالب باشد اینکه هم اکنون نیز بین قرآنهای مختلف عربی اختلافاتی وجود دارد که آنها را در قسمت های بعدی بررسی خواهیم کرد
توضیح:
۱) همانطور که قبلا گفتم در این وبلاگ بطور تخصصی در مورد قرآن می نویسم . هدف من بودن یک مرجع در مورد واقعیات کتابی است که قرنها به گوش ما می خوانند از هر گونه تحریفی به دور بوده است
۲) استفاده از مندرجات این وبلاگ با ذکر ماخذ یا بدون ان کاملا آزاد است چون همه ما باید هدفمان روشنگری باشد و بس .
۳)اگر مطالب این وبلاگ کمی از حالت عامیانه در امده بخاطر تخصصی شدن آن است
۴)برای اینکه خود را از این اتهام که منابع من درست نیست خارج کنم از این پس بعد از هر ادعا منبع آن را هم می نویسم .
—————————-
قرآن چگونه جمع آوری شد (قسمت پنجم):
همانطوری که قبلا هم گفتم قرآن به خط عربی کوفی به نگارش در آمد .و بعد ها این خط به زبان عربی تغییر یافت .حتما این را شنیده اید که در مورد حروف قرآن و اعجاز آن بسیار مقالات و کتا بها نوشته شده است و حتی چند سال پیش شخصی به نام دکتر رشاد خلیفه با استفاده از کامپیوتر مطالبی در بعد اعجاز ریاضی حروف قرآن و نقش عدد ۱۹ در آن نوشت که نشان می دهد چنین هماهنگی به هیچ عنوان نمی تواند کار یک انسان باشد. اگر مقالات رشاد خلیفه که برای جهان اسلا م بسیار تکان دهنده بود بخوانید چنانچه اگر از تاریخ قرآن اطلاعی نداشته باشید به شدت تحت تاثیر قرار خواهید گرفت والبته خود رشاد هم انقدر از این اعجازی که کشف کرده بود متاثر شده بود که بعدا خودش ادعای پیامبری نمود .
اما ببینیم آیا حروف وکلمات در قرآن جه سرگذشتی داشته است . قبلا مختصرا در این مورد صحبت کردم .برای بررسی دقیق تر این موضوع در ابتدا باید ببینیم ویژگی خط عربی کوفی که قرآن در ابتدا به آن خط نگاشته شد چه خصوصیاتی داشته است.
۱) خط کوفی یکی از ابتدایی ترین نحوه های نگارش است که کلمات بر مبنای مقیاس تلفظ نگاشته می شود
در این الفبا کلمه به نوعی نوشته می شود که به چندین صورت قابل خواندن است .مثلا نون آخر کلمه با (ر)فرقی ندارد و در این الفبا شکل (و)و (ی)یکی است .گاها (م)در آخر کلمه به شکل (و)و (د)به شکل (ک)و عین وسط کلمه به شکل (ه) می نوشتند . گاهی حروف یک کلمه را جدا از یکدیگر می نوشتند و (ی)را از کلمه جدا می نوشتند مانند (یستحی ی)و ابته گاهی اوقات همین (ی)را هم حدف می کردند .مثلا (ایلافهم )به شکل (الافهم )نوشته می شد که برای خوانده ایجاد اشکال می کرد . در این نگارش گاهی تنوین ر به شکل نون می نوشتند و نون راهم به شکل الف .مثلا لنسفعن به صورت لنسفعا (علق ۹۶:۱۵)
در این الفبای ابتدایی واو و یا بدون هیچ دلیلی حذف می شد که خود یکی از دلایل اختلافات در قرآنها (حتی امروزی )شده است. مثلا در آیه و صالحوا المؤمنین ( تحریم ۶۶:۴) و او از«صالحوا»حذف و به صورت«و صالح المؤمنین»نوشته شده.لذا معلوم نبود که این کلمه مفرد استیا جمعمضاف .
دقت کنید کتابی که مسلمانان معتقدند از هر خطایی به دور است با چه الفبای متزلزلی نوشته شده است .
۲) نقطه در الفبای کوفی وجود نداشته است
یکی از عوامل اصلی اختلاف در بین قرآنها بوده است بنابر این میان«س»و«ش»در نوشتن هیچ فرقى نبود.هم چنین میان «ب»، «ت» و «ث»، «ج»، «ح» و «خ»، «ص» و «ض»، «ط» و «ظ»، «ع» و «غ»، «ف» و «ق»، «ن» و «ى» تفاوتى وجود نداشت. خواننده باید با دقت در معناى جمله و ترکیب کلامى تشخیصمىداد که حرف موجود،جیم استیا حا و یا خا.هم چنین حرف مورد نظر با استیا تا و ثا،نون است. از این جهت در سوره حجرات در قرائت کسائى آمده است: ان جاءکم فاسق بنباء فتثبتوا و در قرائت دیگران …فتبینوا .ابن عامر و کوفیون خواندهاند:
ننشزها… (بقره ۲:۲۵۹) و دیگران«ننشرها…» .ابن عامر و حفص خواندهاند: و یکفر عنکم..( بقره ۲:۲۷۱) و دیگران«نکفر…» .ابن سمیقع:«فالیوم ننحیک ببدنک»و دیگران «…ننجیک…»(یونس ۱۰:۹۲) خواندهاند .
کوفىها-جز عاصم-«لنثوینهم من الجنة غرفا»و دیگران لنبوئنهم عنکبوت( ۲۹:۵۸)خواندهاند.
۳٫ خالى بودن از علایم و حرکات
در قرانهای اولیه کلمات عارى از هر گونه اعراب و حرکات ثبت مىشد. وزن و حرکت اعرابى و بنائى کلمه مشخص نبود، لذا براى خواننده غیر عرب مشکل بودتا تشخیص دهد وزن و حرکت کلمه چگونه است.حتى براى کسانى که با زبانعربى آشنا بودند دشوار بود تا بدانند تلفظ و شکل کلمه چگونه است. مثلا مشخص نبود«اعلم»فعل امر استیا فعل متکلم مضارع و احیانا افعل التفضیل یا فعل ماضى ازباب افعال.
حمزه و کسائى آیه قال اعلم ان الله على کل شىء قدیر(بقره ۲:۲۵۹) را به صیغه فعل امرخواندهاند و دیگران به صیغه فعل مضارع متکلم . نافع آیه و لا تسالعن اصحاب الجحیم (بقره ۲:۱۱۹) را به صیغه نهى و دیگران به صیغه فعل مضارع مجهولخواندهاند .
حمزه و کسائى آیه و من یطوع…( بقره ۲:۱۵۸) را با«یا»و تشدید«طا»به صورت مضارع مجزوم خوانده و دیگران آیه را با«تا»و فتح و تخفیف«طا»به صورت فعل ماضىخواندهاند .
۴٫ نبودن الف در کلمات
عامل دیگر اختلاف ،نبودن الف در خط کوفی بود. خط عربى کوفى از خط سریانى نشات گرفته است.در خط سریانىمرسوم نبود که الف وسط کلمه را بنویسند و آن را نمی نوشتند .چون قرآن درابتدا با خط کوفى نگاشته مىشد، الفهاى وسط کلمه مانند«سماوات»رانمىنوشتند(به این صورت:سموت).بعدها که علایم مشخصه ایجاد شد،الف راصرفا با علامت الف کوچک در بالاى کلمه مشخص مىساختند، مانند«سموت».
این امر(اسقاط الف وسط کلمه)بعدها در بسیارى از موارد منشا اختلاف قرآنها گردید.
قرآن ابتدا توسط این حروف الفبا بدوی به نگارش در آمد آنهم توسط کسانی که خود هم سواد درست و حسابی نداشتند و خودشان هم مرتکب اشتباهات املایی می شدند و خستگی آنها را هم که به دلیل طاقت فرسا بودن این کار به آنها تحمیل می شدکه خود باعث اشتباهات بیشتر آنها می شد آ و اختلافاتی که در مورد خود قرآن را هم بود را هم اضافه کنیدو خود قضاوت کنید که قرآنی که به نام کتاب بدون تغیر خداوند در دستان مسلمانان است چه سرگذشتی داشته است و
واقعا که کتاب معجزه محمد بر چه ستون های استواری بنا شد .و جای تعجب دارد که همین کتاب مدعی است که خدایی که آن را فرستاد خودش هم آن را حفظ می کند .خواننده گرامی خود شاهد است که با وجود این همه تزلزل در خط کوفی در و نحوه جمع آوری در زمان خلیفه اول و سپس در زمان خلیفه دوم با حروف و نگارش به خط کوفی و بار دیگر در تبدیل به حروف الفبای عربی چه تغییرات وسیعی در قرآن بوجود آمد که همه آنها در تاریخ هم نقل شده است .مخصوصا حروف قرآن که به شدت در طول تاریخ تغییر کرده است .حالا مثلا این جناب آقای دکتر رشاد چگونه مدعی است که کاشف اعجاز ریاضی حروف و کلمات قرآن است خود جای سوال دارد البته خود او هم برای اینکه بتواند این ادعای خود را ثابت کند مجبور شد خود او نیز در قران دست برده و آیاتی از قرآن را نیز حذف کند .
————————————-
قرآن چگونه جمع آوری شد (قسمت ششم )
نقطه گذاری کلمات قرآن
در زمان خلافت حجاج بنیوسف ثقفى از جانب عبد الملک بن مروان(۸۶-۷۵) که حاکم عراق بود،مردم با کاربرد نقطه آشنا شدند و حروف نقطه دار را از بىنقطه مشخص ساختند. این کاربه وسیله یحیى بن یعمر و نصر بن عاصم، شاگردان ابو الاسود دئلى انجام گردید .
به علت رواج اسلام در بین سر زمین های غیر عربی خواندن قرآن برای بسیاری از تازه مسلمانان غیر عرب مشکل می نمود . و در بین تلفظ کلمات آنها اختلافاتی بود که این اختلافات باعث تغییر اساسی مفهوم قرآن می شد .
مثلا هر عرب زبانی ،طبعا کلمه کتب را در آیه کتب ربکم على نفسه الرحمة ( بقره ۲:۱۸۳) به صورتمعلوم و همین کلمه را در آیه: کتب علیکم الصیام (توبه ۹:۳) به صورت مجهول مىخواند. درحالى که غیر عرب تشخیص نمىداد که این کلمه معلوم استیا مجهول. و گاهی اوقات این موضوع به اشتباهات خنده داری منجر می شد کما این که ابو الاسود شنید که کسى کلمه«رسوله»در آیه ان الله بریء من المشرکین و رسوله به کسر لام مىخواند که در این صورت معناى آن این است که خداوند از مشرکان و پیامبرش بیزار است. ابو الاسود با شنیدن این غلط فاحش گفت:«تصور نمىکردم کهکار مردم به این جا رسیده باشد»و لذا برای زیاد بن ابیه که در آن زمان حاکم کوفه بود(۵۳-۵۰) ماجرا را تعریف کرد . زیاد ابن ابیه،قبل ااز ابو الاسود خواسته بود که در این باره چارهاى بیندیشد، ولى او اعتنایی نکرده بود. تااین که این غلط فاحش را خود در تلاوت کلام خدا شنید و آن گاه در بر آوردن خواستهزیاد ابن ابیه تصمیم گرفت و گفت: « آن چه امیر بدان امر کرده انجام مىدهم».( الفهرست:ص ۴۶٫فن اول از مقاله دوم)
ابو الاسود نویسندهاى خواست تا از عهده نوشتن آن چه او مىگوید،به خوبى بر آید.
نویسندهاى از قبیله عبد قیس در اختیار او گذاشتند ولى وى او را نپسندید. نویسنده دیگرى را انتخاب کردند که زبردستبود و مورد قبول ابو الاسود واقع شد.
ابو الاسود به نویسنده مذکور گفت:«هر حرفى را که من با گشودن دهان ادا کردم(مفتوح خواندم)، نقطهاى بر بالاى آن حرف بگذار و اگر دهان خود را جمع کردم(حرف را به ضمه خواندم)نقطهاى در جلوى آن حرف قرار بده و اگر حرفى را کسره خواندم،نقطهاى در زیر آن حرف بنویس»( صدر،حسن،تاسیس الشیعة لعلوم الاسلام،ص ۵۲ )ابن عیاض نیز می گوید که ابو الاسودبه نویسنده گفت: «اگر حرفى را با غنه ادا کردم آن را با دو نقطه مشخص کن و اوهمین کار را انجام داد»
از این پس،مردم این نقطهها را به عنوان علایمى براى نشان دادن حرکاتحروف و کلمات به کار بردند،ولى بیشتر این نقطهها را با رنگى غیر از رنگى که خط قرآن با آن نوشته شده بود،مىنوشتند و غالبا این رنگ قرمز بود.
پس از آن که نصر بن عاصم نقطه را براى تشخیص حروف نقطه دار از حروف بىنقطه در مصحف به کار برد،نقطههاى سیاه به نقطههاى رنگى تبدیل شد تا نقطههایى که لامتحرکتبوده با نقطههایى که علامت اعجام است، اشتباهنشود و این دو نوع نقطه از یک دیگر تمیز داده شوند.
جرجى زیدان مصحف نقطهدارى را به همین کیفیت در دار الکتب مصر دیدهاست.او مىگوید: « این قرآن نخست در مسجد عمرو بن عاص،در مجاورت قاهره بوده و از کهنترین قرآنهاى جهان است. ورقهاى آن بزرگ و خط آن بامرکب سیاه نوشته شده و نقطههاى آن به رنگ قرمز است و همان طور که ابو الاسود توصیف کرده،نقطههاى بالاى حروف علامت فتحه و نقطههاى زیرین علامتکسره و نقطههاى جلو حروف نشانه ضمه است» .
همانطور که می بینید حتی در باره اعراب قرآن هم حرف و حدیث فراوان است و از ابتدا بین مسلمانان هیچگاه توافقی جامعی در این مورد وجود نداشته است . و این اعراب کلمات همانطور که دیدیم در معنای جمله تاثیر فراوانی دارد. اما در ادامه می بینیم که این اختلافات تا چه اندازه جدی بوده است.
در مورد کلمات و نحوه اعراب آنها نظرات بی شماری ارائه می شد که بر اساس آن قرآن های مختلفی رایج گردید که معروف ترین آنها عبارت هستند از:
۱) ابن عامر:عبد الله بن عامر یحصبى(متوفاى ۱۱۸)
۲) ابن کثیر:عبد الله بن کثیر دارمى(متوفاى ۱۲۰)
۳) عاصم:عاصم بن ابى النجود اسدى(متوفاى ۱۲۸)
حفص قرآن عاصم را دقیقتر و معتبر تر مىدانست و قرائت عاصمبه وسیله او منتشر شده و تا امروز متداول است و همین قرائتى است که امروزه دراکثر کشورهاى اسلامى رایج است.
۴) ابو عمرو: زبان ابو عمرو بن علاء مازنى،(متوفاى ۱۵۴)
۵) حمزه: حمزة بن حبیب زیات(متوفاى ۱۵۶)
۶) نافع: نافع بن عبد الرحمان اللیثى(متوفاى ۱۶۹) – ۱۱۰) هستند و این نوع قرآن امروزه در برخی کشور های عربی رایج است.
۷) کسائى: على بن حمزه(متوفاى ۱۸۹)
بعدها سه نفر یگر به این هفت نفر اضافه شدند که عبارتند از :
خلف بن هشام،راوى حمزه(متوفاى ۲۲۹)
۹) یعقوب:یعقوب حضرمى(متوفاى ۲۰۵)
۱۰) ابو جعفر:ابو جعفر مخزومى(متوفاى ۱۳۰)
با گذشت زمان چهار نفر دیگر به این جمع اضافه شدند:
۱۱) حسن بصرى:حسن بن یسار(متوفاى ۱۱۰)قارى
۱۲) ابن محیصن:محمد بن عبد الرحمان(متوفاى ۱۲۳)
۱۳) یزیدى:یحیى بن مبارک(متوفاى ۲۰۲)
۱۴) اعمش:سلیمان بن مهران اسدى(متوفاى ۱۴۸)
در اینجا چهاده نفر را می بینیم که قاریان قرآن بودند که در نحوه خواندن قرآنهای خود اختلاف داشتند و جالب این که برای هر کدام از این چهارده نفر دو راوی وجود دارد یعنی قرائت هر کدام به دو روایت مختلف بیان شده که مجموعا بیست و هشت قرائت مختلف را بوجود می آورد.
اینها کسانی بودند که مورد اقبال جامعه قرار می گرفتند و مدعیان دیگری هم وجود داشته است و این نشان می دهد که حتی در مورد نحوه خواندن قرآن هچگاه توافق جامعی وجود نداشته و ندارد و اختلاف بین قرائت ها تا انجاست که حتی برخی از علمای مسلمانان معتقدند اگر کسی سوره ای از قرآن را در نمازش به قرائت رسمی نخواند نمازش باطل است و حتی این اختلاف در زمان محمد نیز وجود داشته است به نقل از زید بن ارقم آمده است که شخصى نزد محمد آمد و گفت:آیهاى راعبد الله بن مسعود و زید و ابى بن کعب براى من قرائت کردند و قرائت هر سه بایک دیگر اختلاف داشت.قرائت کدام یک را اختیار کنم. پیامبر ساکت ماند. البته که واضح است که او چرا ساکت مانده … !!!!
می دانیم که بسیاری از این حدیث ها ساختگی هستند و به این منظور که محمد هر سه را تایید می کرده جعل شده است اما اگر این حدیث واقعی باشد هم نشان می دهد که حتی در زمان حیات محمد توافقی در مورد قرآن وجود نداشته است و این بر خلاف ادعای بین مسلمانان است.
ولی کارخانه حدیث سازی مسلمانان در توجیه این اختلافات بیکار نمانده به یکی از این احادیث توجه کنید : انزل القرآنعلى سبعة احرف» که می گویند که اشاره بر این دارد که قرآن به هفت لهجه نازل شده است.
و من واقعا متحیرم از این همه هیاهوی مسلمانان در مورد اعجاز تعداد کلمات وجملات و هزاران دروغ دیگر که در مورد این کتاب می گویند .همانطور که دیدیم هیچگاه کلمات قران ثابت نبوده و حتی درنوع کلمات و خواندن آن در بین مسلمانان هیچگاه توافقی نبوده است.
و اما معجزه بزرگ قرآن این است با این همه حرف و حدیث در مورد این کتاب هنوز هم بیش از یک میلیارد مسلمان به این موضوع اعتقاد دارند که قرآن در یک سینی در شب قدر به محمد نازل شده است و تا اکنون و حتی یک حرف از آن تغییر نکرده است.
——————————-
قرآن چگونه جمع آوری شد؟ (قسمت آخر ):
اگر چه حکام وقت در یکسان سازی قرآن های جدیت فراوان بخرج می دادند ولی مسلمانان تا مدت زیادی در مقابل این تغییرات مقاومت می کردند . به نظر می رسد که پس از محمد جانشینان او که از قوم قریش بودند پس از یکسان سازی قرآن در زمان عثمان با هر خواندن قرآن با هر نوع لهجه ای غیر از لهجه خودشان مخالفت می کردند. البته در این میان کسانی هم بودند که با مطرح کردن بحث قرآئات قرآن سعی در آن داشتند که نحوه خواندن قران را از حالت انحصاری لهجه قریش خارج سازند .مثلا ابو شامه در دفاع از خواندن قرآن به لهجه های مختلف می گوید: حق همین است; زیرا علت اجازه قرائت قرآن به غیرلهجه قریش، توسعه بر عرب بوده است; چون سزاوار نیست تنها بر یک قوم توسعه داده شود. بنابراین هیچ کس جز به اندازه توانش، مکلف نمىگردد. کسى که عادت در لهجه و لغت او، اماله یا تخفیف همزه یا ادغام یا مضموم نمودن میم جمع یا وصل هاء کنایه و چیزهایى شبیه این امور است، چگونه به گونهاى دیگر تکلیف شود؟( التمهید، ج۲، ص۹۹ و ۱۰۰)
البته اختلاف بین لهجه ها خود بخود باعث تغییر در قرآن می شد مثلا کسى که از قبیله هذیل باشد ، به جاى حتى حین ( مؤمنون(۲۳) آیه ۵۴ ) عتى حین تلفظ مىکند. کسى که از قبیله «اسد» (اسدى) است تعلمون و تعلم و تسود وجوه را به کسر تاء فعل مضارع تلفظ مىکند. تمیمیان به جاى تخفیف همزه که در قریش مرسوم است، همزه را اظهار مىکنند. و بنا بر این کاملا طبیعی بود که حتی پس از یکسان سازی قران ها توسط عثمان سالها بعد دوباره بین مسلمانان اختلاف پدید آمد نگاهی به تاریخ مرگ بزرگان علم قرآن نشان می دهد که نیمه دوم قرن اول هجرت در حالی آغاز می گردد که بسیاری از راویان معتبر قرآن فوت کرده و نسلی نو با افکاری جدید جایگزین آنها شده بود( تاریخ وفات این گروه، در تبیین شرایط جدید حاکم بر این مرحله بسیار سودمند است: ابوبکر (۱۲ ق.)، عمر (۲۳ ق.)، ابى بن کعب (۲۹ یا ۳۳ ق.)، عبدالله بن مسعود (۳۲ ق.)، ابوالدرداء (۳۲ ق.)، معاذ بن جبل (۳۳ ق.)، حذیفة بن یمان (۳۵ ق.)، عثمان (۳۵ ق.)، علىبن ابىطالب (۴۰ ق.)، ابوموسى اشعرى (۴۴ ق.)، زیدبن ثابت (۴۵ ق.)، ابوعبدالرحمن سلمى (۴۷ ق.) و ابن عباس (۶۸ ق.).)اما قرن دوم هجرت را قرن اختلافات شدید البته از نوعی دیگر در تاریخ قرآن می توان نامید و منشا اصلی این اختلافات دو شهر بصره و کوفه بودند باز هم نگاهی به تاریخ مرگ صاحب نظران معتبر قرآن که هر کدام هم برای خود مدعی یک قرائت خاص بودند به روشن شدن موضوع کمک می کند.
الف) مدینه
ابوجعفر یزید بن قعقاع از قراى عشره (م ۱۳۰ ق.)، شیبة بن نصاح (م ۱۳۰ ق.) ونافع بن ابى نعیم از قراى سبعه (م ۱۶۹ ق.).
ب) مکه
عبداللهبن کثیر از قراى سبعه (م ۱۰۳ ق.)، حمیدبن قیس اعرج (م ۱۳۰ ق.) و محمد بن محیصن از قراى اربعة عشره (م ۱۲۳ ق.).
ج) شام
عبدالله بن عامر از قراى سبعه (م ۱۱۸ ق.)، عطیة بن قیس کلابى (م ۱۲۱ ق.) ویحیى بن حارث ذمارى (م۱۴۵ق.) .
و البته این اختلاف در قرآن روز به روز بیشتر می شد و هر کسی برای خود مدعی یک نوع خاص از خواندن قرآن بود و در شهر های دیگر نیز مدعیانی ظهور کردند که صاحب نام های آنها به شرح زیر است
ح)کوفه
یحیىبن وثاب (م ۱۰۳ ق.)، عاصمبن ابى النجود از قراى سبعه (م ۱۲۷ ق.)، سلیمان اعمش از قراى اربعه عشره (م ۱۴۸ ق.)، حمزةبن حبیب زیات از قراى سبعه (م ۱۲۳ ق.) و کسائى از قراى سبعه (م ۱۸۹ ق.).
د) بصره
عبداللهبن ابى اسحق (م ۱۲۹ ق.)، ابو عمرو بن علاء از قراى سبعه (م ۱۵۴ ق.)، حسن بصرى از قراى اربعة عشره (م ۱۱۰ ق.)، عاصم جحدرى (م ۱۲۸ ق.) و قتادةبن دعامه (م ۱۱۷ ق.).
البته در بوجود آمدن این اختلافات همیشه موضوع دکانداری و سو استفاده از دین نیز وجود داشته است مثلا وقتى بازار قرائت در قرن دوم و سوم رواج پیدا مىکند و در این میان عدهاى از قاریان از دیگران سبقت مىگیرند و آوازه و شهرت آنان همه جا را فرا مىگیرد، گروهى دیگر نیز، که در طلب نام و نان و مقامى هستند، شهرت خویش را در انتخاب قرائتهایى نادر و مخصوص به خود مىجستند. اینان تمامی سعی خود را بر این قرار مىدهند که قرآن را به گونهاى بخوانند که دیگران نمىخوانند و البته براى قرائت خویش نیز با توجه به نقص و ایرادات ذاتی که در خود قرآن وجود دارد، دلیلتراشى نیز مىنمودند. بعضی قاریانى که به قرائتهاى شاذ و نادر روى آورده و شیفته چنین قرائتهایى گردیدهاند، به احتمال زیاد تحت تاثیر این خصلت قرار گرفته و مثل بسیاری از آخوندان این زمان دین و قرآن را وسیلهاى براى شهرت و کسب پول و قدرت خویش قرار داده بودند. البته در معروف شدن یک قرائت نیز سواد فرد راوی و میزان نفوذ او در مراجع قدرت و میزان مقبولیت او در مراجع دینی تاثیر زیادی داشت و در هر صورت معروفیت یک قرائت به معنای معروفیت راوی و سرکیسه کردن مردم عامی توسط آن قرائت بود. کماینکه امروزه نیز از همین قران بسیاری به نان و نوا رسیده اند که شمار آن در کشور ما کم نیست .
خلاصه اینکه دامنه این اختلافات تا قرن چهارم کشیده شد و دیگر کسی را یارای آن نبود که مانند عثمان همه قرائت ها را از بین برده و یکی را جایگزین آن سازد زیرا عثمان هم خود از یاران بزرگ محمد بود و هم سایر یاران محمد بشدت از او حمایت می کردند ولی در قرن چهارم دیگر هر کسی برای خود مدعی بود و کسی هم نمی توانست ادعا کند که مثلا فلان قرائت را خود از زبان محمد شنیده است اما در این میان فردی بنام ابن مجاهد در اقدامى ضربتی ، موضوع اختلاف در قرائت قرآن را براى همیشه مسدود مىکند و با انتخاب هفت قراءت از قاریان قرن دوم هجرى و تدوین آنها در کتاب السبعه همه مدعیان روزگار خویش را، که بلافاصله از خود عکسالعمل نشان مىدادند را در مقابل عمل انجام شدهاى قرار مىدهد. در واقع ابن مجاهد مجبور به این کار بود .و او نمی توانست یک قرائت را بپذیرد و دیگری را رد کند و بناچار هفت قرائت را که هر کدام به نوعی مقبولیت بیشتری داشت را رسما پذیرفته و مابقی را مردود اعلام می کند
قرائت های شاذ:
همان طور که توضیح داده شد اختلاف در مورد قرآن هم به کل کتاب مربوط بود که قرآن ها در زمان عثمان یکسان گردید ولی این اختلاف بعد ها به قرآن های عثمانی هم سرایت پیدا کرد زیرا این قرآن ها هم دقیقا مانند هم نبودند و بعد از نقطه گذاری و تبدیل آن به الفبای عربی بر دامنه اختلافات افزوده شد و حتی امروزه هم، قرآن های رایج با هم اختلافاتی دارند و شبیه هم نیستند. و جالب است بدانید علمای اسلام برای تشخیص یک قرائت صحیح شرایط زیر را قرار داده اند :
شرط اول: صحتسند قرائت. باید قرائتشناخته شده،داراى سند صحیح تایکى از صحابه باشد.
شرط دوم: با رسم الخط قرآن توافق داشته باشد.
شرط سوم: با قواعد ادبى عرب توافق داشته باشد.
هرگاه قرائتى داراى این سه شرط باشد،صحیح و مورد قبول است.اگر یکى ازاین شروط را نداشته باشد غیر صحیح و مردود است.اصطلاحا به قرائتى که فاقدشروط مذکور است،شاذ گویند.
به زبان دیگر یعنی ساختمان نوشتاری قرآن آنقدر متزلزل و دارای ابهام است که برای قرائت آن هم شرط و شروط داردکه یکی از آنها سازگاری با قواعد ادبی است ولی در آینده خواهیم دید که محمد و شاید خدای او در بسیاری از موارد در قرآن امروزی اشتباهات گرامری فاحشی کرده اند.
آیا این به ذهن انسان خطور نمی کند که با این همه آیه و حدیث که در مورد عاری از تغییر بودن قرآن دارد و مقایسه آن با سرگذشتی که مختصرا از آن دیدیم نشان می دهد که همه این آیات و احادیث دروغی بزرگ برای فریب میلیون ها انسان در گذشته و حال بوده و هست. در واقع از ابتدای تکوین دستآویزی برای استثمار انسانهای جاهل و نا آگاه بوده و هست و متاسفانه خواهد بود .
———————————–
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.