نفیسه آزاد: چاشت تازه برای سفره ی برابری: نقد امروز، برنامه ی فردا

این روزها، پنج سال از آغاز به کار کمپین یک میلیون امضا می گذرد.مناسبتی که مانند بسیاری مناسبت های دیگر در تقویم ها چاپ نمی شود، بلکه این ما هستیم که آن را در تقویم روزهای سالمان به یاد می آوریم و تلاش می کنیم که در یاد دیگران هم زنده نگاه داریم. سوال اما این است که این یادآوری ها یا این تلاش ما برای دیده شدن و مرئی ماندن در این فضا چه ابزاری نیاز دارد و یا ما به چه ابزارهایی نیازداریم؟ این سالگردها که نماینده ی راهکارهای کم و بیش خلاقانه ی جمعی از زنان برای دیده شدن بوده است را چطور می شود همچنان سرزنده و پررونق نگاه داشت؟

به بهانه ی پنجمین سالگرد آغاز به کار کمپین یک میلیون امضا
تغییر برای برابری:

امروز کنشگران حوزه ی زنان که خودم را هم یکی از آنها می دانم با صحنه ای روبه رو هستند که با سناریوهای قبلی قادر نخواهند بود بر روی آن رفته و نقش خود را بازی کنند، صحنه، بازیگردانی و حتی تماشاچیان تغییر کرده اند و نقش آفرینی با سناریوهای قبلی ممکن است منجر به نتایجی که انتظار آن را داریم نشود.برای نشان دادن این موضوع، دو نمونه از اتفاقاتی که پشت سر گذاشتیم را از این زاویه بررسی می کنم.

۱- ماجرای آمنه بهرامی

موضوع اسیدپاشی به صورت آمنه بهرامی، بعد از اینکه او حکم قضایی قصاص را گرفت، منجر به جنجالی رسانه ای شد. او مصر بر اجرای حکم قصاص و کور کردن چشمان مجرم بود و بسیاری – از جمله همه ی فعالان حقوق بشری و زنان- از او می خواستند که از این کار صرفنظر کند. در این میان رسانه های رسمی-حکومتی هم یکی بر نعل و یکی بر میخ می زدند، از طرفی از حکم داده شده و قصاص دفاع می کردند و از طرفی می خواستند با روش های خود آمنه را به سمت و سوی بخشش هدایت کنند. نتیجه را کم و بیش همه می دانند: آمنه بعد از آن هیاهو تا پای قصاص رفت اما به دلیل شک در مورد نحوه ی اجرای عمل اسیدپاشی و موارد دیگر! بازگردانده شد. بعد از آرام گرفتن هیاهوی رسانه ای پیش از ماه رمضان دوباره مقدمات قصاص فراهم شد و این بار آمنه جلوی روی دوبین های کاشته شده ی رسانه های دولتی قصاص را بخشید و بعد سلسله اتفاقاتی افتاد که از نظر من فعالان حوزه ی زنان تنها شاهد انگشت به دهان آن بودند: آمنه به دیدن رئیس جمهور وقت رفت، به سرتا پای فعالان حقوق بشر و زنان بد و بیراه گفت و ناگهان خودش و طرف حسابش (مجرم اسیدپاشی) از صحنه حذف شدند.به این ترتیب موضوعاتی مثل اسیدپاشی به زنان که از جمله خشونت های ناموسی است، برابری دیه، قصاص و دیگرچیزهایی که این قصه می توانست دستمایه ای برای پرداختن به آنها شود به همین راحتی در حد چند نوشته و اظهارنظر باقی ماند و هرگز تبدیل به حرکتی جدی نشد وبا ایفای نقش بازیگران در یک سناریوی دولتی، دیگران در نیمه ی را بازماندند. آن کس که در اجرا و تمام کردن این نمایش موفق بود بدون شک بازی گردان های دولتی بودند که هم بر حکم قصاص صحه گذاشتند، هم اجرای نمایش عفو را به خوبی کارگردانی کردند -که اجرای قصاص چشم برای کسی دلزدگی ایجاد نکند- و هم با بازی های رسانه ای،ته این قضیه را کور کردند که کسی نخواهد از این موضوع حرکتی بسازد برای همان موضوعات که گفتم.

۲- ماجرای لایحه و ماندن و رفتن ماده ۲۳

لایحه ی حمایت از خانواده، موضوعی بود که بیشترین همکاری را بین گروه های مختلف زنان ایجاد کرد. از مذهبی تا سکولار، از دولتی و نیمه دولتی! تا کنشگران ان جی اویی؛ و به گمان من یکی از برنامه های موفق جنبش زنان در سال های اخیر بود، البته در شروع کار.

جلوگیری از طرح لایحه در صحن عمومی و بسیج مردم برای اعتراض به لایحه با درج شماره تلفن های نمایندگان مجلس، وادار کردن آنها به پاسخگویی و دفاع از نظریاتشان و تحمیل کردن ریسک ریزش محبوبیت برای نمایندگان با دفاع از لایحه به نظر من دستاوردهایی است که نمی توان از آنها چشم پوشی کرد. اما لایحه هم مانند بسیاری موضوعات دیگر مشمول مرور زمان شد و بسیاری اتفاقات حاشیه ای و اصلی صحنه را تغییر داد و درست زمانی که خبر حذف ماده ی ۲۳ منتشر شد، جنبش زنان و به ویژه کسانی که وقت و انرژی بیشتری بر روی لایحه و همین ماده ی کذایی گذاشته بودند، در سکوت تنها خبر را باز نشر دادند، اما این گیجی برای همه باقی ماند که علی رغم حذف نشدن چندهمسری از قانون ایران، آیا حذف این ماده جز کمک رسانه ای به تبلیغات انتخابات که مراتبش را از پیش فعالان زن با مانور روی این ماده آماده کرده بودند، نفعی برای زنان خواهد داشت یا نه؟ یا این روزها که دوباره خبر از اضافه شدن این ماده به لایحه منتشر شده است هم واکنشی در خور دیده نمی-شود.به نظر می رسد در این مورد هم مسائل به گونه ای پیش رفت، که نهایتا برنده ی بازی – اگر بتوان اسمش را بازی گذاشت- کس دیگری بود.
***
اگر کسی مرتب اخبار حوزه ی زنان را پیگیری کند، بسیاری از این دست ماجراها را ریز و درشت می تواند پیدا کند و سناریوهای مشابه را بازنویسی کند. مدتهاست در حوزه ی زنان، اثری از فعالیت درخور، موضع گیری به جا و موثر، یا از همه مهمتر عمل جمعی که معنای جنبش را در ذهن تداعی کند، نمی بینیم.اگر این نقد را بپذیریم، از نظر من این دلایل می تواند کمی این وضعیت را حداقل در مورد کنشگران کمپین یک میلیون امضا که بخش بزرگی از جنبش زنان بوده است، توضیح دهد:

۱- درگیر “اسم” شدن از “رسم” بازماندن
بعید می دانم که هیچ یک از بنیان گذاران کمپین، در روز آغاز کار، کمپین را با ابعادی که سال بعد به خود گرفته بود تصور کرده باشند. هم زمانی مناسب تاریخی و اجتماعی و جان هایی که ایثارگرانه برای پیشبرد کمپین یک میلیون امضا صرف شد،مقاومتی که هر روز را بهتر از روز قبل ساخت، نیرویی بود که آوازه ی کمپین را جهانی کرد. ولی مسئله ی پیش روی ما امروز این است که آیا آن روش ها برای پیشبرد ایده با فضای امروز ما سازگار است یا نه؟ خیلی ساده کسی آیا دست و دلش به جمع آوری امضا بر روی برگه ها، با سیستم های پیشین می¬رود یا نه؟ آینده ای که از کمپین انتظار می رفت، آیا در برآیند سیاسی- اجتماعی امروز همچنان معنادار است یا نه؟ آیا حرکت های ملی و مدنی نظیر کمپین یک میلیون امضا نیازمند بستری حداقلی از دموکراسی، جامعه مدنی یا آزادی های اجتماعی نیستند؟ در حالیکه پس از انتخابات بخش عمده ای از نیروهای فعال جامعه مدنی یا از ایران رفته اند یا در زندان هستند و یا فضای تکان خوردن ندارند، حرف زدن از کمپینی به بزرگی کمپین یک میلیون امضا، سنگی بزرگ به نشانه ی نزدن نیست؟ مقایسه ی کمپین با چیزی که ما امروز نیاز داریم مثل مقایسه ی یک ارتش منظم با ارتشی نامنظم و پراکنده است! هر کدام به جای خود استفاده ی خود را دارند اما از نظر من در شرایط فعلی ما، دومی موثرتر است، نیاز امروز ما یک ارتش اجتماعی نامنظم، اما حرفه ای، آگاه و مبتکر است. گروه هایی که در گره های خاص اجتماعی، حقوقی، رسانه ای… بتوانند اثر خود را بگذارند.پرداختن به موضوعاتی که هدف کمپین بودند لزوما تنها از مسیر قبلی کمپین نمی گذرد، روش را می شود عوض کرد، هدف ها را خرد کرد و باز هم پیش رفت. ماندن در وضعیت بلاتکلیفی تنها از بین بردن همه ی آن چیزی است که در چهار سال گذشته ساخته شده است. از آن چهارسال به قدری آموخته ایم که بتوانیم از نو شروع کنیم. از سوی دیگر به نظر من قرار نیست تکلیف همه چیز را همینجا معلوم کرد، می شود کار را به زمانی واگذار کرد که فرصت ها برای حرف زدن فراهم باشد، برای نوشتن برنامه ی عمل در آینده به نظر نمی رسد تعیین تکلیف قطعی با گذشته، آن هم در شرایط فعلی، یک ضرورت باشد.

۲- دور ماندن از امرسیاسی
در شرایط فعلی ایران، مرز میان حفظ خود به عنوان حرکت اجتماعی بدون سهم خواهی از قدرت با منزه طلبی سیاسی که می تواند در بسیاری موارد منجر به بی عملی شود، کاری بسیار دشوار و حساس است. زمین بازی حرکت های اجتماعی امروز در ایران مانند جنبش زنان، زمینی بسیار لغزنده از انباشت انواع تحرکات سیاسی است. شاید به این دلیل که حاکمان سیاسی امروز هم به درستی این برداشت را دارند که زنان نیروهایی هستند در خور توجه در همه ی زمینه ها! آنها مستعد تغییر، پیشرفت، جهان-آفرینی، ضامن موفقیت سیاست های مهندسی اجتماعی، موضوع تحرکات اجتماعی و خلاصه انبار باروتی هستند که می توانند شهر را به آتش بکشند یا تنور سیاست را گرم کنند. برای همین است که این زمینه هر روز شاهد اظهارنظرها و حکم های عجیب و غریب و گاه سناریوهایی ظریف و هوشمندانه است.بعید می دانم کسی از زن و مرد در دستگاه حکومتی امروز باشد که به هر دلیلی اظهار نظری در مورد زنان نکرده باشد.در این زمینه هر عملی می تواند در کسری از ثانیه به عکس خود تبدیل شود، دور نگه داشتن خود از این زمینه، واقف نبودن به قوانین این بازی حساس، ممکن است زنده ماندن جنبش را زیر سوال ببرد، در واقع حاکمیت بدون پرداخت هزینه ی زیاد و تنها با تکرار این جمله که ” شما به دنبال مسائل زنان باشید و به سیاست کاری نداشته باشید” که زمانی گفته ی بسیاری از فعالان حوزه ی زنان نیز بوده است، می تواند حرکتی اجتماعی- سیاسی را به “هیچ” تقلیل دهد. منازعات سیاسی، تقویم رویدادهای سیاسی، بازی ها و برد و باخت های سیاسی، قواعد کار جنبش زنان است چرا که “زن” به قول بسیاری از سردمداران سیاسی کنونی، در ایران امروز، موضوعی سیاسی است. اگر این مرز – مرز بین سهم خواهی از قدرت با سیاسی بودن به معنای شناخت زمینه ی عمل- را نشناسیم و به آن آگاه نباشیم باید منتظر رودست های مکرر باشیم.

۳- آرایش جدید نیروهای فعال
همانطور که همه می دانند از سال ۸۸ به این سو، آرایش نیروهای فعال نه تنها در حوزه ی زنان که در همه ی فعالیت های مدنی و سیاسی با تغییرات زیادی روبه رو شده است. ریزش نیروهای داخل ایران در حوزه ی زنان کمتر به دلیل زندان و بیشتر به دلیل مهاجرت بوده است.به نظر من هیچ کدام از نیروهای فعال چه داخل مرزهای جغرافیای ایران و چه خارج آن این واقعیت را نپذیرفته اند، در اکثر این فعالان اراده ای برای بازآفرینی یک گروه، یا همکاری های مقطعی یا دراز مدت دیده نمی شود، اندک تلاش ها هم در این زمینه منجر به باز شدن بحث خارجی ها و داخلی ها و دامن زدن به توهمات و خودبزرگ بینی ها و ارزش دادن یا بی ارزش کردن عملی است که از نظر من فی نفسه نه ارزشمند است نه بی ارزش و این واقعیت که ماندن و رفتن به هر حال حاصل انتخاب آدم ها بوده و هست و کسی نمی تواند بابت این از کس دیگری طلبکار باشد، هر بار نادیده گرفته می شود.جدای همه ی این سوءتفاهمات و سوءظن ها و بالا و پایین کردن جایگاه ها، واقعیت این است که از نظر من در جنبش زنان هنوز این ابتکار یا خلاقیت وجود ندارد که این پراکندگی جغرافیایی را به ابزار قدرت تبدیل کند به جای داستان غربت. بسیار مواردی یادم هست که در کمپین یک میلیون امضا با هم کار می کردیم و همدیگر را ندیده بودیم تا مدتها بعد، نه به این دلیل که در کشورهای جداگانه بودیم، اتفاقن همگی هم در همین مرزهای جغرافیایی بودیم، فرصتش پیش نمی آمد،اما کار می کردیم. حالا چه پیش آمده که با دوستان دیروزمان قادر نیستیم طرحی مشترک بریزیم و از نیروی هم استفاده کنیم داستان عجیبی است که امیدوارم کسی روزی آن را بنویسد.به هر حال نپذیرفتن این جغرافیای جدید می تواند صدماتی به ما بزند که جبرانش زمان و انرژی زیادی خواهد برد.

۴- سیاست های خیابانی؛پرپتانسیل اما رها شده
اگر نخواهم مطلق انگاری کنم، باید بگویم زنان جزء اولین نیروهایی بودند که برای پیشبرد مبارزه ی حق خواهانه و مسالمت آمیز خود راهی خیابان شدند، به شیوه های مختلفی این کار را پی گرفتند و همواره به آن امیدوار بودند. ما باید در این رابطه به روزهای پیش از خرداد ۸۸ بازگردیم، به نظر من دیدن جمعیت ۳ میلیونی در خیابان ها تصورات ما را دچار نوعی کمال خواهی کرده است. نباید به خودمان اجازه بدهیم که این تصویر، توهم ناتوانی را در ما دامن بزند.اگر با توجه به نظرسنجی های کمپین، تعداد کسانی که در این مدت کمپین را شناخته اند، تخمین بزنیم به اعدادی می رسیم که نشان دهنده ی ارزش همان سیاست هایی است که علی رغم همه ی محدودیت ها و تنگناها پیش برده می شد.بازگشت به همان سیاست های خیابانی می تواند مهمترین رکن زنده ماندن جنبش زنان باشد، چرا که نیروهای بالقوه ی جنبش زنان، امروز در همان خیابان ها هستند، بسیار به خاطر دارم که داوطلبان جدید کمپین را در حین جمع آوری امضا یا با گرفتن توجه به واسطه ی پین ها، برچسب ها و یا چاپ روسری ها و لیوان ها پیدا کردیم. سیاستی که من به آن می گویم سیاست خیابانی قطره چکانی. چیزی که به ما برای یافتن جان های تازه کمک خواهد کرد.

***
جای این بحث ها در میان جنبش زنان ایران خالی است. ما مدت هاست از کار تولید ادبیات نقد و بررسی خود باز مانده ایم و برایم روشن است که زنده ماندن در این شرایط که می تواند مهم ترین کار یک جنبش اجتماعی باشد جز از این راه ممکن نیست.زنده ماندن نیازمند خلاقیت و ابتکار، نوشتن و نقد کردن و یافتن زمینه ها و علت های پیشرفت یا پسرفت است، یافتن راه های کم هزینه و پرفایده وظیفه ی ماست، برنامه ی عمل هرچقدر مبهم ترباشد بر در بسته کوبیدن است و نتیجه ای جز اضمحلال اندک اندک آنچه به رنج ساخته ایم نخواهد بود.کمپین خانه ای بود که ما را و بسیاری را گرد سفره اش برای تحقق برابری زنان و مردان جمع کرد، امروز این ما هستیم که باید با در افکندن طرحی نو چراغ این خانه را روشن نگه داریم.

ارسال دیدگاه