پـویـان انصـاری: “شُـکـر” فقط می توانند با تیـغ شان سانسور کنند و گر نه…!

این واقعیتی است که شرایط حاکم درهرجامعه از فرهنگ گرفته تا سیاست و غیره، اثـر غیر قابل انکار خود را درشکل گیری شخصییت و تـربیـت انسان می گـذارد. شایـد به زبـانـی سـاده می تـوان گفت، که رُشـد و تربیت هر انسانی بستـگی به دوران کودکی دارد چرا که کودک برای فـراگیـری از ذهن پاک و دست نـه خـورده ای برخوردار است کـه پـذیـرفتـن داده ها درآن مهیاست و بسـرعت می توانــد آنـرا فـرا بـه گیـرد.

Pouyan49@yahoo.se

“شُـکـر” فقط می توانند با تیـغ شان سانسور کنند و گر نه…!
در باره آزادی بیان و اندیشه، مقـالات مُتـعـددی نوشته شده است، هم چنین که بحث های فـراوانـی در این باب به اشکال مختلف از جمله مصاحبه، مناظره، گفتگو و …. شنیده شده است و یقینـأ ادامـه هم خواهد داشت چرا که جامعه ما هنوز تا رسیـدن به دموکراسی، راه طولانی و پُـر و پیـچ خمـی را بـایـد طـی کنـد.

این واقعیتی است که شرایط حاکم درهرجامعه از فرهنگ گرفته تا سیاست و غیره، اثـر غیر قابل انکار خود را درشکل گیری شخصییت و تـربیـت انسان می گـذارد. شایـد به زبـانـی سـاده می تـوان گفت، که رُشـد و تربیت هر انسانی بستـگی به دوران کودکی دارد چرا که کودک برای فـراگیـری از ذهن پاک و دست نـه خـورده ای برخوردار است کـه پـذیـرفتـن داده ها درآن مهیاست و بسـرعت می توانــد آنـرا فـرا بـه گیـرد.

حتی این واقـعیـت علمی را در مورد حیوانـات می توان مشاهدکرد. برای نمونه، کسانیکه می خواهند سگ و یا گربه درخانه خود داشته باشندحتی المقدور دراین فکرهستندکه چندین هفته،ازعُمرحیوانات ذکـر شده نه گذاشته باشد چرا که می توانند خیلی راحت تر آنها را تربیت کنند.

این مقدمه کوتاه را نوشتم که برخوردی هرچند اجمالی به کسانیکه به شکلـی مـُدعی دمکـراسی و احتـرام به آزادی بیان و حقوق بشـر هستند، داشته باشـم!!!

همانطورکه هـروزه شاهدیـم سیـر و حـوادث در این جهـانی که هـر چه دوست دارید به نامیدش! چنان شتابان به پیش می رود که انسان در برابر آن غافلگیـر می شود به ویـژه در مورد مسائل سیاسی آن. اما خوشبختانـه و بقول معروف، قـد موهای سر ِ آدم، سایت، وبلاگ، رادیو و تلویزیون و … (بحـث مـورد نظـر آن دسته از رسانه هایی هستند که برسر ِ دیـوارش که صد البته ملک خصوصی شان هم است “دفاع و احترام به آزادی بیان و حقوق بشـر نوشته شده است”) وجود دارد.

در این ره عده ای، به سایت های مورد علاقـه خود رجوع می کنند و مقالاتی که برایشان جالب است می خوانند، تعدادی به رادیو تلویزون های مختلف سر می زنند، بطور خلاصه هر کسی به دلخـواه، آن کاری که دوست دارد انجام می دهد. در این میان تعدادی خیلی کمی نسبت به بیندگان و شنوندگان بی شمار،سعی می کننددرحدتوانایی خـود درباره مسائـل مختلف، بنویسند .

می توان گفت، فرق کسـانیکه می نویسند با آن عده بیشماری که می خوانند دراین جاست است که مقالـه نویس این واقعیت را لمس می کند کـه “احترام به آزادی بیان” و “دفاع ازحقوق بشـر” از طـرف سایت های بـی عـار، و خیلی آدم های دیگـر، یعنـی چـی!

شایدهم خیلی ها به گویند نـه، حتمـأ نباید به توانیم قلـم به زنیم تا به این حقیقـت تلـخ پـی به بریـم کـه رئیس الرؤسای آن سایت ها، به آن چیـزی که سر در ِ آن بنام “آزادی بیـان” و “حقـوق بشـر” گذاشته اند اعتقـادی نـدارنـد.

من به نوبه خود، به مسئولان آن سایت ها بنا بر آن مقدمه کوتاه که دربالا نوشتم معتقدم، انسان بنـا  به شرایط  و رُشـد و تربیت خود به ویـژه درکشورهای استبداد زده و دیکتاتوری که طبیعتـأ از مناسبـات عقـب افتـاده ای هم برخـوردار هستند زائیـده همـان مناسبـات انـد حـال، با کمـی شـدت و ضعـف! از این منظـر، حـق! را بـایـد بـه ایـن نقـاره چـی های “آزادی بیـان” و “حقوق بشـر” داد که از رفتـارهـای غیر انسانی و شیوه های غیـر دموکراتیک استفـاده کننـد!

با این تفاصیل،انسان های آزادیخواه و مسئول به آرمان های انسانیت که ازآن مناسبات نام برده شده، کمتـر ضربه خورده اند و دراین مدت عُمـر طولانی تبعید در برون مـرز توانسته اندتا اندازه ای خودرا تغییر دهند(چون می خواستند تغییر کنند) ازاین نوع رفتارهـا بیـزار می شوند و می گویند، ای کـاش این واژه ارزشمنـد و زیبـا ( آزادی بیان) که چه بسـا برای آن خـون ها ریختـه شده و ریختـه هم خواهـد شد ” از دهان هر کس و بی کس، شنیـده نمی شـد .

با  تجربه ای که در این زمینه، به دست آوردم، بر این بـاورم که در این راه، حالا،حالا ها باید به دویم تا مفهوم “ازادی” و “حقـوق بشـر” را درک کنیم ومتاسفانه مسیر این جاده هم وحشتناک طولانی است چرا که فقـر فرهنگی و عقب افتادگی ما چیزی نیست که بسادگی بـه توانیم آنـرا حـل کنیـم.

برای روشن شدن موضوع هرچند فشرده، در این راه از تجربه خودم استفاده می کنم و  به سالهای عقب تری برمی گردم.

من سایت حقوق بشری بنام حـرکـت دارم که بنا به دلائلی، فعلأ فعال نیست www.harkat.net

وقتی در اکتبـر ۲۰۰۵ در اعتـراض به حکم قصـاص و یا اعـدام شهلا جاهد لیست امضـاء گذاشتم کـه  به سازمان های حقوق بشری ارسال کنم، بُهت زده شدم، در حقیقت ازخودم خجالت کشیدم! تعـداد بسیار کمی آن لسیت را امضـاء کردنـد(دراین رابطـه سعـی کـردم بنویسم ولـی متاسفـانـه نـاتمـام مانـد)  اما عجیب و بـاور نکـردنـی اینکه در همان اکتبـر سال ۲۰۰۵،بـرای پشتیبانی از کبرا رحمانپور و یا دلارا دارابی و یا فاطمه حقیقت پژوه تعـداد بی شمـاری که حقیقتـأ قابل قیاس با لیست امضاء شهلا جاهد نبـود، امضـاء کـردنـد .

باورش برایم سخت بود، با خودم گفتم مگر ما با اعـدام مخالف نیستیم، پس چرا اینقدر اختـلاف!؟

شخصی استدلال می کـرد! آخـه، شهلا به شکـل وحشیانه همسر محمد خوانی فوتبالیست معـروف که مـادر هم بوده، را کُشتـه است و لابُـد حقش است کـه اعـدام شود!
ولـی مثـلأ کبـرا رحمانپور مادر شوهر ۹۰ ساله اش را با هُـل دادن از پا در آورده بـود! آن طرف هم دیگر هم عُمـرخـودش را هـم کرده بـود!

در حقیقت این حرف بسیاری بود که نتیجه اش را من عملأ در سایت حرکت دیدم و واقعأ در آن لحظه، فقر فرهنگی و عقب افتادگی خودمان را عملأ حس کردم و سرانجام در مقایسه هم دیدیم، چطور شهلا جاهد، در زیر سایه سکینه آشتیـانی، از دو سو محو شد، محـو از صدای اعتراض ها  و محـو از زندگی.

اما تجربه دیگر!
زمانیکه سایت ها ایجاد شدند (سایت های سیاسی مدنظر است!) شایدبتوان گفت افـرادی که پُشت این سایت ها قـرار داشتنـد و “خـود” را هم سیاسی می دانستنـد! اولیـن هـدف شان ایـن بـود کـه از   ”آزادی بیان دفـاع کنند! از این زاویه، برای جلب کسانی که مقاله می نوشتند، حتی، شاید بدون آنکـه مطلب را به خواننـد، درج می کردند! تا اینکه کم کم بقول معروف سایت شان جا بازکرد و خودی نشان داد!!!

بعـداز مُـدتـی، به مُـرور زمـان، مالکین آن سایت ها، چهـره واقـعـی و ماهیت و درک و شعـور خود را از آزادی بیان به نمایش گذاشتند. من هم یکی ازآن کسانی بودم که آن سالها وقتی نوشته هایم رابرای چاپ به سایت ها می فرستادم بیدرنگ چاپ می شد. پس ازمدتی، به هر کدام از این مالکین سایت ها، وحـی نـازل شد که، چه نشسته اید الان بـزرگتـرین  و پُربینده ترین سایت جهان شده اید و اینک “قـدرت”در دستان شماست! از اینرو تیغ سانسور بکار آمد چراکه پیش خود گفتند،حالا که گُنـده شده ایم! پس باید حساب خیلی ها را آنهم با شیوه های کثیـف با تیـغ سانسور بـه رسیـم.

یکی ازحـربـه های کثیـف مسئولین این سایت ها مانند سایت های پیـک سانسور، خاموش گـری و یا سانسورگـری چنین بود، برای اینکه شخص مقاله نویس را فـراری دهنـد که طرف مجبـور شود (چـون شهامت و صداقت آنـرا نداشتند که به وی به گوینددیگر نوشته هایت را درج نمی کنیم) نوشته هایش رابه سایت های مربوطـه نه فرستـد به طـرز غیـر انسانی، مثلأ بنام حسن علی ! زیـر نوشتـه، کُمنت  می گذاشتند کـه:

ای نوکـر ِ اسرائیل، آمریکا و … خـلاصه اینکـه انگـی بهـت مـی زدنـد و به جـایـی وصـل ات می کردنـد، و با این کـار بسیـار ناپسند، زشت و کثیـف، بقول معروف با یـک تیـر، دو نشون می زدنـد.

یک، اینطور وانمود می شـد که صاحب و یا صاحبان سایت بی تقصیـر هستند! چـرا که این خواننـدگـان هستند که چنین کُمنت ها را می گذارند و اسمش را هم می گذاشتند “آزادی بیان”

دو، به هـدفـی که دنبال می کردند می رسیدند و آن اینکه مقاله نویس از آنجائیکه برای شخصیت خود ارزش قائل است دیگـر برای آنهـا نوشتـه ای، نمی فرستـد.

یکی از آن مقاله نویس ها که آن شیوه کثیف بر سرش آمد، بنده بودم. ولی جالب است به دانید که تعدادی هم که به آن شیوه های زننـده، به مخالفت بر می خواستند و در مورد نوشته من کُمنت مثبت می نوشتند، صاحبان ملک خصوصی، تیـغ سـانسـور شان را نصیب آنها هم می کـرد. همان افرادمُعترض کمنت های خود را که ازحق آزادی بیان توسط مالکین سایت بی بهره شده بودند، برایم ارسال می کردند.

تعدادی دیگر از سایت ها در پـروسه، ماهیت خود را نشان دادنـد.
فکـر کنید هر نوشته ای که می فرستی چاپ می شود ناگهـان می بینی مقاله ای که فرستادی چاپ نمی شود! یکی دوبار هم ایمیل می فرستی که اشکال کارکجاست که انسان خود را در نوشته بعدی تصحیـح کند ولی از آنجائیکه شهامت و صداقت در کارشان نیست لُطف می کنند و جواب نمی دهنـد.

بر این مبنی، مجبور شدم که به نوشته خودم شک کنم! ولی از آنجائیکه بنده مانند آنها از”آزدی بیان” استفاده نمی کنم که به کسی فحش و یا انگی به زنـم، پس حتمأ باید خطای سیاسی کرده باشم! از اینرو چند بار نوشته را مُـرور می کنم که ناگهان متوجه می شوم، ای دل غافل، چه نشسته ایدکه به فـردی دکتر، وکیل، استاد و غیـره در ایـران، گفته ام، بالای چشم اش ابـرو!

یا به فـلان “اصلاح طلب” گفته ام، بالای اون یکی چشم تان ابـرو!
یـا به جنبش حماس گفته ام، بالای دو تا چشم تان ابـرو!
یا اینکه می نویسم چرا واقـعیت و شرایط کشور لیبی را آنطور که هست شـرح نمی دهید!؟

این مبارزه که ۱۰۰ سال پیش اتفاق نیافتاده است که به گوئیـد، سنـد و مـدرک نشـان بـده !؟

روز روشن مـردم لیبـی، چه به خواهیم چه نه خواهیم چه دوست داشته باشیم و یا نداشتـه باشیـم  علیه دیکتاتوری و استبـداد، مبارزه خشونت آمیز نـه مسالمت آمیز، آنهم با اسلحه (غـش نکنیـد!) می کنند!(قابل ذکر است که ممکن است نیروی جانشین ارتجاعی تر و دیکتاتور تر از قذافی باشد، چرا که بحث ِ این نوشته کوتاه نیست) این واقـعیتـی است که نمی دانـم چـرا خیلـی از این مفسرین و تئوریسین ها، جـرئت ابـراز آنـرا نـدارند.

اماجالبی و شاید هم خنده دار بودن بعضی ازاین کُمنت هااینجاست که انسان را به سازمان و یاحزبی می چسبانند که حقیقتـأ و بقول معروف، بـه گـروه خـونـی طـرف نمی خـورد.

البته تجربیات بسیاری در این مـوارد دارم(چون می نویسم) ولی نمی خواهم بیشتر از این، سرتـان را درد بیـاورم.

با این توصیـف، هرچند کوتاه، بر این بـاورم که فقـط، با خـوانـدن کتـاب در باب آزادی بیـان،حقوق بشـر  و … یا حتی به جُـرم سیاسی بودن، زندانی و یا شکنجه هم شده باشی و غیـره، فـرد، نـه انسان دموکراتی می شود و نـه بـه دمـوکـراسی می رسد که بـه تواند از آزادی بیـان و حقـوق بشـر و … دفـاع کنـد.

در هرحال خوشحال از اینکه، از آن تـعداد سایت هـا! که نوشته هایم را درج می کرده اند، فعـلأ هنـوز   تا اطلاع ثانوی، سایت هایـی به تعـداد انگشت های دست (البته یک دست!) باقـی مـانـده است   که نوشتـه هایـم را برایشان ارسال می کنـم و مسئولین این سایت ها، بنا به حـُرمـت گذاشتن بـه آزادی و دفـاع از آزادی بیـان، آنـرا چاپ می کننـد، سپـاس.

شنبـه ۱۲ شهریور ۱۳۹۰ – استکهلم

ارسال دیدگاه