آژیرهای خطر سقوط را نمیشـنوید؟
متن نامه محمدجواد حجتی کرمانی به مصباح یزدی:
آیت الله محمدجواد حجتیکرمانی با انتشار نامه سرگشاده ای خطاب به محمد تقی مصباح یزدی ضمن اشاره به اینکه کسانی که احمدی نژاد را برکرسی ریاست جمهوری نشاندند، “هم به او ستمکردند و هم به مردم و انقلاب و نظام” تاکید کرده است که احمدی نژاد “در این مدت در بسیاری از موارد، کارهایی انجام داده که با هیچ عقل و منطق سیاسی و اقتصادی و ملی و بینالمللی سازگار نیست”. این نماینده مجلس خبرگان همچنین با بیان اینکه “من نمیدانم باید گریست یا خندیدکه ما در اوج اختلافات شدیدکه حتی خون یکدیگر را ریـختهایم، شعار وحدت ملی و اسلامی میدهیم” هشدار داده است که: اگر این جریان نامـیمون ادامه یابد نتیـجهای جز تباهی نسل آینده و نابودیکشور در عرصۀ اقتصاد و سیاست و فرهنگ و اخلاق و دین نخواهد داشت.
این نویسنده و پژوهشگر دینی با طرح این نظر که “با بدترین شکل، دین و سیاست را به هم آمـیختهایم” از مصباح یزدی که از حامیان جدی احمدی نژاد بوده و امروز جامه مخالف وی را پوشیده، پرسیده است: حضرت آقای مصباح! چه کسی این بیعـدالتی و آشـفتگی و درهم ریختگی را در حق این ملت مـظلوم روا داشت جز امثال شما که با تبلیغ و تأیید بیدریغتان چنین فاجعههایی را آفریدید؟
نماینده سابق مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان جمهوری اسلامی و مشاور فرهنگی آیت الله خامنه ای همچنین با تاکید بر اینکه “جهنمی را که خود به دست خود ساختهایم، بهشتبرین میپنداریم” مصباح یزدی را خطاب قرار داده و گفته است که “فکر نمیکنید ترویج تز خشـونت در تئوری و عمل، در ایجاد و توسعه وگسترش تنازعها و تخاصمهای فراگیر” در حال حاضر “دامن خود حضرات را هم فرا گرفته”.
آیت الله محمدجواد حجتی کرمانی، در این نامه که نشریات داخلی تنها چکیده ای از آن را منتشر کردند و اینک “متن کامل و مُنقّح آن به روز ارسال شده، با ذکر اینکه “با دلی سوزان و چشمیگریان و خاطـری پریشان، این نامه را شتابان برای آن برادر دیرینۀ گرامی مینویسم بدین امیدکه به سود نظام اسلامی و مردم ستمدیده وگرفتار ما باشد” از اینجا شروع کرده است که:
در ماههای اخیر حضرتعالی مانند بسیاری از خطبا وگویندگان و نویسندگان، از جریان انحرافیای سخن میگوئیدکه آقای احمدینژاد را احاطه کردهاند و او به این جریان وابسته و دلبسته است… من بیمـقدمه و خیلی صریح و بیپرده از شما سـؤال میکنم مگر شما و امثال شما نبودیدکه آقای احمدینـژاد را تا بدان حد بالا بردید و او را برکرسی ریاست جمهوری ایران نشاندید تا امروز از گریبان خود شما سر برآورد. شما و امثال شما بودیدکه درکشوری با وجود صدها تن ازآقای احمدینژاد عالمتر و سیاستمدارتر و عاقلتر و وزینتر و سخنورتر و دیندارتر و بااخلاقتر، او و دولت به اصـطلاح عدالتمحور و مهرورز او را بر سرکار آوردید، آن هم با آن فضاسازیهای مسموم و هتک حرمتها و تهمتها و افترائات نسبت به افراد و شخصیتهای سابـقهدار مخصوصاً رقیبان سیاسی ایشانکه یک بیعدالتی آشکار بود. در عدالت محوری و مهرورزی ایشان هم با رفتاریکه در دولت اول و دومش با نزدیکترین هـمکاران یعنی وزرای کابینهاش داشت و دارد، به هیچوجه جای شک و شبههای باقی نمانده است.
خط مرموز
حجتی کرمانی، نماینده سابق مجلس شورای اسلامی و مشاور فرهنگی آیت الله خامنه ای در ادامه می نویسد: گذشته از سلسله انتصابات و عزلهائیکه عـمدتاً عـجولانه و بر مبنای درگیریهای شـخصی و بدون رعایت مصالح عمومی انجام گرفته و میگیرد، فـعلاً به مخالفت صریح ایشان با نظر رهبر انقلاب در مورد وزیر اطـلاعات و اخیراً برکناری وزیر نفت و نصب سرپرست جدید برای این وزارتخانۀ کلیدی اشاره میکنم، با توجه به نـقشکلیدی و حساس وزارت اطلاعات در امنیت و وزارت نفت در شریان حیاتیکشورکه چون خون در رگهای اقتصاد است.
آیا تفسـیر یکی از دوستان صاحبنظر ما قابل تأمل نیستکه میگفت: یک خط مرموز، پشت سر تصـمیمات سیاسی، اقتصادی این دولت است که احتمالاً بدون اینکه خود آقای احمدینـژاد متوجه بشـود ـ چون اصلاً اهل علم اقتصاد و سیاست نیست ـ کشور را به ورطۀ ناامنی، ورشکستگی و سـقوط اقتصادی سوق میدهند. ایـنها را بگذارید کنار معاملات نفتی تهاتری و نابودی صنعت و کشاورزی با واردات بیرویه انواع میوهها و صدها قلم کالای چینی و غیره حتی دستساختهایکشورهای خارج که صنایعدستی ما را هم درکنار صنعت و کشاورزی تـهدید به نابـودی میکند. این دوست صاحبنظرِ خبرۀ سیاست و اقتصاد، بر این باور استکه: انحلال سازمان برنامه و بودجه کشـورکه در حکم حافظۀ مدیریتیکشور بود، حذف و برکناری بسـیاری از مدیرانکارآمد یا تغییـر محل خدمت آنان، “قمار” قلمدادکردن بورسکه یکی از شریانهای اقتصادیکشور است، حمله به سیستم بانکی به عنوان یک رقمیکردن سود بانکی، انحلال شوراها از جمله شـورای عالی پول و اعتبار (که بعداً به صورت ناکارآمدی برقرار شدند)، خالی کردن بانکها به عنوان پروژههای زودبازده، چهاربرابر شدن پولِ در گردش و ایجاد تورم، مجموعۀ سیاستهایی بوده است که واحدهای تولیدی را رو بهکاهش برده و باغات و مزارع را کسادکرده و بیکاری را افزایش داده است.او مینویسد: “در مدت شش سالیکه دولت آقای احمدینـژاد بر سرکار است، درآمدهای نفتی ما افـزایش یافت بهگونهایکه طبق گفتۀ کارشناسان، درآمد حاصل از یکصـد سال اسـتخراج نفت با درآمد شش سالیکه آقای احمدینـژاد بر کرسی ریاست جمهوری ایران هسـتند، برابری میکند، اما حاصل آن برای ملت جز ویرانی کشـور، بیکاری جوانان، اشاعۀ فـساد و اعـتیاد و تورم و فـقر و فـلاکت نبوده است. الـبته هریک از این مـوارد احتیاج به کارشناسی دارد و باید هیأتهایکارشناسی مجلس شورای اسلامی وکارشناسان دیگر با جدیت این موضوعات را در دستور تحقیق خود قرار دهند وکشور و نظام و انقلاب را از سقوط و تباهی برهانند”.
ملت مال باخته
حجتی کرمانی سپس از قول این صاحب نظر می افزاید: فساد اداری هیچگاه به وسـعت امروز نبوده و در هـیچ زمانی ملت ایران این چنین مال باخته نبوده است. در اینجا تنها به مسئلۀ هدفمندکردن یارانهها اشاره میکنم که به عقیدۀ پارهای صاحبنظران درواقع تیر خلاص به اقـتصاد کشور است. از زمان دولت آقای هاشمی و آقای خاتمی، سیاست تعدیل و حذف ده درصـدی یارانهها در بودجۀ هر سال، مطرح بودکه با آن مخالفت شد. اما آقای احمدینـژاد در شرایط حصر اقتصادی که واحدهای تولیدی ما تاب و توان خود را از دست داده و بهرهدهی بسیار پایین آمده است، اینکار را به نام هدفمندکردن یارانهها با شتاب زیاد و بدون درنظرگرفتن پیامدهای آن انجام دادکه طبعاً فاجعهبرانگیز خواهد بود. چراکه طبقۀ زحمتکش مزدبگیر با حداقل دستمزدِ سیصد و هفتاد هزار تومان در ماه نمیتواند در برابر افزایش لجامگسیختۀ تورم تاب بیاورد و به زندگی همراه با کرامت انسانی خود ادامه دهد. ارباب اطلاع میگویند: در آلمان، دولت، اقتصاد یارانهای ندارد اما به دلیل بهرهدهی بالای واحدهای تولـیدی، حداقل حقـوق مزدبگیران چیزی حدود دو میلیون تومان در ماه است در حالیکه کالاهای سبد مصرفی مزدبگیران آن کشور ارزانتر از کالاهای مصرفی مزدبگیران ایرانی است. تازه میگویند هـنوز تورمهای مهارنشده بیشتری در راه است. آیا این تخریب انقلاب و نظام و کشور نیست؟
یک فاجعه
این نویسنده و پژوهشگر دینی در ادامه با تاکید بر اینکه احمدی نژاد “در این مدت در بسیاری از موارد، کارهایی انجام داده که با هیچ عقل و منطق سیاسی و اقتصادی و ملی و بینالمللی سازگار نیست؛ البته به انگیزة عدالت اجتماعی عـدهای از فرودستان را به نوایی ـ هرچند زودگذر ـ رسانده است، اما به شیوة صدقهای و غیرعلمی” خطاب به مصباح یزدی که در یک دورانی وی را پدر معنوی دولت می خواندند، نوشته: حضرت آقای مصباح! چه کسی این بیعـدالتی و آشـفتگی و درهم ریختگی را در حق این ملت مـظلوم روا داشت جز امثال شما که با تبلیغ و تأیید بیدریغتان چنین فاجعههایی را آفریدید؟ برادرم! من از آنرو شما را به عنوان مخاطب این نامه برگزیدهام، ـ در حالیکه حضرتعالی در این جهتگیری سیاسی تنها نبودهاید ـ که میدانم شما به حسن نیت این برادر قدیمیتان اطمینان دارید و به یقین میدانید که انگیـزۀ این نگارش، احساس وظیفه و تکلیف خطیری است که عقل و شرع و وجدان، بر دوش همة ما نهاده و من از ناچاری است که با شما برادر بزرگوارم بیپرده و عریان سخن میگویم.
حجتی سپس با این توضیح که “آنچه در سطورگذشته گذشت گوشهای از رخدادهای بس دردناک و اسفانگیزی است که به همۀ ما الزام میکند در پی چارهجویی برآئیم و به اشـتباهات خود اعترافکنیم و این نمیشود مـگر آنکه با تـحلیل صادقانه، سی سالۀ نظام اسلامی را آسیبشناسیکنیم و در پی علاج دردهای بیشمار آن برآئیم” تحلیل خود را “از شرائط حاکم بر جمهوری اسلامی از آغاز تاکنون” چنین شرح داده است: ب ه پـندار من، درد اصلی ما از اول انـقلاب تا حال حاضـر، “تنازع” و “تخاصم” بوده است. و ما برخلاف آیۀ مبارکۀ “ولا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم”، در این سه دهه، پیوسته “تنازع” کردهایم و “فشل” شدهایم و هیبت و باد و بروت ما از بین رفته است. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: “ولا یستطیع ان یتّق الله من یخاصم”. کسیکه از در خصومت وارد میشود (اگر هم بخواهد) نمیتواند تقوای الهی داشته باشد. اکنون در جامعۀ ما تنازع و تخاصم و جنجال و دعوا و هتک حرمت و تهمت و کـینهتوزیهای رو به تزایـد، همچون میکروبهای کشنده زاد و ولد میکنند و تکثیر میشوند و در تمام ارگانها و جمعیتها و احزاب و مساجد و معابد و مدارس و ادارات و منازل و همهجا و همهجا پخش میشوند و سلامتی و آرام و قرار و اعتماد را از جامـعه ما سلب کردهاند. من بر این باورمکه اینها همه، مظاهر عقاب الهی است که به مصداق “او یلبسکم شیعاً” خدا به خاطر کفران نعمت اسلام و اسـتقلال و آزادی و عزتی که انـقلاب اسـلامی ۵۷ به ما ارزانی داشت، به این حال و روزمان افکنده است. مباد که ما مصداق این آیة کریمه باشیم: “الم ترالی الذین بدّلوا نعمت الله کفراً و احلّوا قومهم دارالبوار” ما بودیمکه از روزهای نخست انقلاب بر طبل تنازع و تخاصم کوبیدیم و با شتاب سرسامآوری، هر آنکس را که بهگونهای دیگر میاندیشید وکارهای شتابآلودۀ ما را نمیپسندید، طرد کردیم و با بدترین توهـینها و تهمتها او را از صحنه دورکردیم، گیرمکه آنان هم به سهم خود در سوء رفتار ما، بینقش نبودهاند، و درصـدی از مسئولیت نابـسامانیها و انـحرافات بردوش آنان است؛ اما ما در مـقام قدرت از سـیرت اولیاء دین، از سـیرت نبیاکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) پیروی نکردیم و نه تنها سلوک آن پیشـوایان بزرگ را در مورد دشمنان، سرمشـق خود قرار ندادیم بلکه با دوستان منتقد و معترض و دگراندیش، معاملۀ دشمن کردیم و چه بسیار افراد خدوم و خوشنام و خوش فکر و مدیر و مدبر را در این سه دهه بخصوص در سالیان اخیر ملکوک و ازکار برکنار کردیم و یا خود کناره گرفتند و بدینسان کشور را از نیروهای تجربه دیده وکارشناس وکارآمد محروم ساختیم و هر روز و هر ماه و هر سال و دامنۀ خصومت و دشمنی را گسترش دادیم تا رسیدیم به فجایعیکه در سطور زیر دربارۀ آن سخن میگویم…
وی آنگاه “به وقایع این سالها از سال ۸۴ تاکنون بخصـوص انتـخابات سال ۸۸″ اشـاره کرده و از مصباح پرسیده است: با توجه به نقشیکه حضرتعالی در این جریانات داشتهاید، اکنون تا چه حد خود را مسئول میدانید؟ اجازه بدهید سؤالم را صریحتر و عینیتر مطرح کنم و از موضعگیریهای مثبت و منفی شما و امـثال شما در دولتهای آقایان هاشمی و خاتمی و احمدینژاد بپرسم: سؤال این است آیا شما همچنان به موضعگیریهایگذشـتۀ خود در دولتهای سهگانۀ نامبرده، صـحه میگذارید؟ (دولتهای قبلتر را نمیگویم چون شما در آن سالها، وارد عرصۀ سیاسی نشده بودید…). آیا جانبداریهای بیدریغتان را از آقای احمدینـژاد در سالهای ۸۴ و ۸۸ درست و صحیح میدانید؟ آیا سقوط اخلاقی و اقتصادی سالهای مزبور را که به برخی اشاره شد و برخی هم خواهد آمد، قبول دارید؟ آیا با مقایسۀ با سالهای ریاست جمهوری آقای هاشمی و آقای خاتمیکه البته اشکالات و ایرادات درست و نادرستی بر آنها وارد شده است و میشود…، جو سیاسی، اقتصادی، اخلاقی و بینالمللی سالهای اخیر را بـهتر از آن سالها ارزیابی میکنید؟
خطاهای دولت
مشاور فرهنگی رهبر جمهوری اسلامی در ادامه با بر شماری سیاست های احمدی نژاد در زمینه های گوناگون به مصباح می گوید: آیا قبول دارید دولت آقای احمدینژاد ضربات سهمگینی زده است:
ـ به آبروی بـینالمـللی، از نظر سیاست خارجی با موضعگیـریهای غیرمـتعارف و شـاذ و غیرضـروری و برخوردهای غیرمـعقول و غیرمـقبول از قبیل ادعای مدیریت جهان و نامه پراکنی به رؤسای جمهور و مـطرحکردن “هولوکاست” و امثال آنها…که بر انزوای ایران سخت افزود.
ـ به اقتصاد ما از نظر سیاستهای اقتصادی، مالی و پولی
ـ به اخلاق عمومی، از لحاظ رفتارهای ضد اخلاقی و شتابآلوده و شعارهای متناقض و اعتماد برانداز.
ـ به روحانیت و رهبری ما به لحاظ ادعای پیروی مستقیم از امام زمان(عج)
ـ و بالاخره به دین ما به لحاظ ترویج خرافات و… ؟
کفن پوشی ها
امام جمعه سابق کرمان در بخش بعدی نامه خود “اندکی بهگذشته” باز گشته و نوشته: به یاد داریدکه محور مناظرۀ نافرجام ما در سال ۷۸ “خشونت” بود که در آن ایام، شاهد راهپیمائیها، کفنپوشیها، حمله به اجتماعات و مراسم و مراکز اجتماع از سوی دسـتجات ناشـناس و کمی پیش از آن شاهد قتلهای مرموز زنجیرهای بودیم. آیا فکر نمیکنید ترویج تز خشـونت در تئوری و عمل، در ایجاد و توسعه وگسترش تنازعها و تخاصمهای فراگیرکه در حال حاضر دامن خود حضرات را هم فرا گرفته، نـقش اصلی را داشته است؟ شما از شخصیتهای شاخصی بودید که در انتخاب آقای احمدینژاد نقش مؤثری داشـتید، آیا انحطاط اخلاقی و واپسگرائی سیاسی و دینی موجود را تا چه اندازه معلول آن موضعگیریهای تند میدانید؟ اکنون کار به جایی رسیدهکه آقای (م)، تئوریسین و محور ذکر و فکر رئیس دولت باشد و از مکتب ایرانی و امام زمان(عج) سخن بگوید که از یکسـو پارهای از تـجددخواهان اسلامگریز و روحانیتستیز را جلبکند و از سوی دیگر در تودۀ عوام مذهبی هوادار پـیدا کند و مـیلیاردها پول به دست او و امثال او هـزینه شـود و شما به حق، در برابر اسراف و تبذیر بیتالمال و دستاندازی به امـوال عمومی به اعتراض فریاد برآورید و نسـبت به ظهـور بدعتها و فرقـههای جدید هشدار بدهید. برادر بزرگوارم! به یاد دارید شما با دولت آقای خاتمی و پیشتر هم با دولت آقای هاشمی، سرْ سنگین بودید به خصوص آقای خاتمی و “اصلاح طلبان” یا دوم خردادیها را منحرف میدانستید و تبعیت از رهبر انقلاب را تبلیغ میکردید؟ به من بگوئید: کدام رئیس دولت را در طول سالهای انـقلاب سراغ داریدکه تا بدین حد جسورانه و علنی در برابر رهبر انـقلاب، گستاخی و از فرمان و نظر ایشان سرپیچیکرده باشد؟ به من بگوئید: آقایان هاشمی و خاتمی علیرغم اختلاف نظرهاییکه با رهبری داشتند، حرمت ایشان و مقامشان را بیشتر نگه میداشتند یا آقای احمدینژاد؟ به من بگوئید: آیا میزان تمرد و سرپیچی آقای احمدینژاد از قانون و مصوبات مجلس را با رفتار دولتهایگذشـته قابل مـقایسه میدانید؟ من به صـداقت شما ایـمان دارم، به من پاسخ دهـید و مرا از عذاب وجـدانکه به من “هی” میزند که “فریادکن!” برهانید.
عوامل به قدرت رسیدن احمدی نژاد
حجتی کرمانی آنگاه به عواملی که در روی کار آمدن احمدی نژاد دخیل بوده اشاره کرده و افزوده است: من عـوامل زیادی را در رویکار آمدن دولت آقای احمدینـژاد مـؤثر میدانمکه یـکی از مجموعۀ آن عوامل اثرگذار حضرتـعالی بودهاید، اما در یک تحلیل جامعتر و هم جانبهتر، میتوانم به چند مورد اشاره کنمکه فهرستوار عبارتند از:
ـ جوّ ناسالم و منفیایکه ـ راست و دروغ ـ بر ضد آقای هاشمی، با استفادۀ ناجوانـمردانه از اختلافات نـظر بین حضرت آیتالله خامنهای و آقای هاشمی، بوجود آوردند؛
ـ جنبههای منفی دولت اصلاحات و پارهای از حرکات ناپسند دوم خردادیها بخصوص در مورد رهـبری؛
ـ بهرهگیری منفی از نجابت و سماحت قابل تقدیر آقای خاتمی
ـ موارد منفی دیگریکه از دولتهای سازندگی و اصلاحات میتوان برشمرد… وقس علیهذا…
به پندار من، مجموعۀ این ذهنیتها و واقعیتهای منفی، هـمراه با “تیپ” آقای احمدینـژاد، مردمی بودن و صداقت او در همدردی با محرومین و مستضعفین جامعه، باعث شدکه وی برنده انتخابات ۸۴ و ۸۸ شود.
من در یادداشتیکه در انتخابات ۸۴ به عنوان “تنها گزینه” در برتری غیرقابل مقایسۀ آقای هاشمی نسـبت به آقای احمدینژاد نوشتم و در روزنامه شرق همان تاریخ به چاپ رسید، آقای هاشمی را رانندۀ ماهری معرفیکردم که علیرغم تخلفات سهوی و عمدی از مقررات رانندگی، قادر است ماشین سیاست را از پیچ و خمهای خطرناک داخـلی و خارجی سالم به در ببرد؛ اما آقای احمدینژاد، علیرغم صداقت و مردمدوستی، رانندۀ کم تجربهای است که به کوه وکمر میزند و ماشین و مسافران را داغون میکند!..
اکنون نیز برخلاف نظر مخالفین آقای احمدینژاد بر این باورم که ایشان آدم خوب، اما رئیسجمهـور خیلی بدی است. او سـختکوش و پر تلاش و مردمی و مردمدوست است اما نه سیاست میداند و نه اقـتصاد و با عـرف و ادبیات عقلا آشنا نیست و با ادبیات عوامانه و به اصطلاح لُمپنی در داخل و خارج سخن میگوید. ایشان در این مدت نشان داده استکه بسـیار تند و عجول و لجباز و رفیقباز است و شما و امثال شما بودید که او را بر سرکار آوردید، هم به او ستمکردید و هم به مردم و انقلاب و نظام،… دلیل صدق سخن من، وقایع این شش ساله استکه تازگـیها، امثال جنابعالی هم با تعابیر متفاوت، این واقعیتها را تصدیق میفرمائید.اکنون به چند مورد دیگر اشاره میکنم:
حضرت آقای مصباح! اشکال مهم و صعب العلاجِ دیگر که شاید اُمّ المشکلات باشد، این استکه طبـق یک خصلت دیرینه و نهادینه شده، ما در بسیاری از مسائل خودسانسوری میکنیم و خلوت و جلوت ما، یکصـد و هـشتاد درجه با هم تفاوت دارد و از اینرو، بسیاری از حقایق و واقعیتهای جامعه از دید بزرگان و مسئولان مملکتی مخفی میماند یا به صورت معکوس جلوه داده میشود. از مراجع تقلید گرفته تا علما و روحانـیون مسـتقل تا روشـنفکران دینی تا اساتید دانشگاه تا مسئولان سیاسی تا سیاستپیشگان آزاد و غیرهم، یا از باب مصلحت اندیشی یا از باب تقیه و ترس یا از باب ملاحظات رفاقت و رو دربایستی و بسیاری هم به خاطر دغدغۀ زندگی و امرار معاش، حرف دلمان را نمیزنیم و با آنکه در محافل خصوصی و خانوادگی و جاهای “امن!”، لاینقطع از اوضاع شکایت داریم و این و آن را مقصر میدانیم ولی چون به “عرصه” میآئیم، لب فرو میبندیم، گویی “در شهر هیچ خبری نیست!” این خصلت نکوهیدهکه در مواردی هم معلول جوّ سیاسی وکم تحمّلی مسئولان حکومتی است، بخصوص در محافل دانشگاهی و علمی موجب وقفه و ایستائی و جلوگیری از خلاقیت و نوآوری میشود و بسیاری از فرهیختگان و صاحبنظران را از اظهارنظر صریح باز میدارد و آنها را به اضطرار و اجبار یا ملاحظه و تقیه، وا میداردکه همسوی با ما روحانـیون ـ بخصوص روحانـیون دستاندرکار حکومتی ـ سـخن بگویند و از ابراز نظر کارشناسی و علمی بالاخص در مقولات سیاسی و جامعهشناسی پرهیزکنند.
ورود روحانیون به بند و بست های تجاری
حجتی کرمانی در تشریح “یکی از مـواردیکه سخت به دین و ایمان مردم ضربۀ فراوانی واردکرده و آنان را از روحانـیت گریزان و به انقلاب بدبینکرده” به “وارد شدن برخی مقامات روحانی و مؤسسات مذهبی و نیز نهادهای دولتـی و نظامی در بند و بستهای تجاری و تحصیل سود و فایده بر اساس روابط ناسالم و با خروج صریح از ضـوابط دینی و اخلاقی یا به عبارتی رانتخواری” اشاره کرده اما نوشته: این رشته سر دراز دارد و به همین اشاره بسنده میکنم…
وی آنگاه افزوده: فاجعة نگرانکنندهتر و عمیقترکه از همۀ آنچه تا بحال گفتم فاجعهبارتر است، سرنوشت مبهم و تاریک نسل جوان نوپا یا به تعبیر رائج، نسل سوم انقلاب است.گروه فراوانی از این نسل پرسشگر و شکاک و عاصی، که سازنـدۀ آیندۀ کشورند، اکنون حتی سرگشتۀ هویت خویشند و نمیدانند مسـلمانند یا بیدین و حتی در علائق ملی و وطنـی دچار بیتفاوتی یا یأس و نومیدی و یا بر عکس دارایگرایشهای افراطیِ ناسیونالیسی و ضد دینی شـدهاند. این نسل که با مشکلات فراوان معیشتی از لحاظ شغل و ازدواج و مسکن روبروست، از شرایط سیاسی و اجتماعی و درگیـری شخصی و گروهی بازیگران عرصۀ سیاست بسیار آزرده و بیتفاوت یا سرکش و عاصی است. باید با کمال تأسف و حسرت بگویمکه ما به جای آنکه در اندیشۀ برنامهریزی صحیح و علمی برای تعلیم و تربیت و آماده سازی این نسل برای ادارۀ آیندة کشور باشیم، در این سالها، بخصوص از سال ۸۸ به این سو، صـحنة سیاست را به آوردگاه جدی تخاصم و تنازع و جنگ و جدل مدام و مـتزاید تبدیل کردهایم، که اگر این جریان نامـیمون ادامه یابد نتیـجهای جز تباهی نسل آینده و نابودیکشور در عرصۀ اقتصاد و سیاست و فرهنگ و اخلاق و دین نخواهد داشت. نسل جوان ما، آنچه در پـهنۀ کشور، در صدا و سیما، در روزنامه، در نماز جمعهها، در دانشـگاهها، در ادارات، در کـوچه و بازار و همهجا میبیند و میشنود جنجالهای تند عصبی، معارضات و منازعات فراگیر، فـحّاشیها، هـتاکیها، آبروریزیها، تهمتها و بدگوییهای یکسویه و چند سویه است و پارهای از ما روحانیون بخصـوص آنانکه در شئون حکومتی مسـئولیت دارند، به جای آنـکه درصـدد خامـوشکـردن این آتش خانـمانسـوز بـنیاد برافکن باشـیم، خـود، با موضعگیریهای ناشیانه و تند سیاسی بر آن بنزین میریزیم. وقتی ما، مدعیان هدایت دینی و اخلاقی، چنین میکنیم و عدهای هم از سر سادگی یا اغراض شخصی یا تعصبات گروهی به دنبال ما راه میافتند، دیگر چه توقع از عدهای از جوانان هیجانی و احساساتی است که واکنش منفی نشان ندهند و به اینسو و آنسو نگرونـد و در مبانی و اصـول و فـروع دین شک نکنند و به ترک نماز و روزه و تظاهر به فسق و لاابالیگیری و بیبند و باری اخلاقی و مسئولیتنشناسی اجتماعی و دلسردی نسبت به درس و بحث و تحقیق و سرانـجام به بیهویتی و ارتداد رو نیاورند یا در درگیـریهای خیابانی به جان هم نیفتند و خون یکدیگر را نریزند… ؟! برادرم! ما در پیشگاه خدا و قـضاوت تاریخ قرار داریم و مسـئول این جوانانیم، مگر نه این استکه تـبلیغات دینی، سـخت سیاستزده شده است؟ و چنانکه بارها گفتهام، ما به جای ایـنکه “سیاست” را “دینی” کنیـم برعکس، «دین» را «سیاسی» کردهایم و از اینرو، تـبلیغات ما از خلوص و صـداقت تهی شـده و به شرک و ریا آلـوده است: کشاکش نفرتآور عدهای از ما در منابر و نمازجمعهها و حمله به این و آن، به هیچوجه با معیارهای اخلاقی و دینی سازگار نیست. از سوی دیگر رادیو ـ تلویزیونکه بنا بود “دانشـگاه” باشد، به تبلیغ و تخریب یکسـویه میپردازد و طبیعی استکه چنین شرایطی موجبات عصیان و سرکشی نسل جوان را فراهم میآورد.
شگفتا! ما از نسل جوان پرسشگر و عاصی و پرخاشگر، انتـظار داریمکه به آئین تقوى و عدالت باز آید یا در جریانات سیاسی و دعواهای بیپایان ما، درگوشهای “کز” کند و ناظر بیتفاوت اوضاع و احـوال باشد و در سـیاست دخالت نکند وگرنه با تفسـیق و تکفیر سیاسی و دینی ما روبـرو خواهد شد و اگر خیلیکژتابیکند باید روانه زندان شود و الی آخر… نسل نوپای انقلاب ازما میپرسد: آیا درحالیکه بسیاری ازآنان پس ازپایان دوران تحصیل، سرگردان و حیران و بیزن و زندگی و خانمانند و درحالیکه قشرهایی از مردم، زیر خط فـقر زندگی میکنند، هـزینهکردن مـیلیاردها تومان درکارهای صرفاً صـوری و نمایشی و تـبلیغاتی و مـخارجگزاف و اسرافـکارانه به نام “تعظیم شعائر دینی” و به عنوان بزرگداشت یادمانهای انقلاب (ایام الله)، با تـعلیمات و سیرۀ عملی پـیشوایان دینی سازگار است؟ و آیا با وظیفه و تکلیف اساسی حکومتکه تأمین هر چه بیشتر زندگی مردم و رفع فقر و بیچارگی و تنگدستی از آحاد ملت و رعایت اولویـتها و ضرورتهای زندگی عامه است، منافات ندارد؟
آیت الله حجتی کرمانی با اذعان به اینکه “ما پاسـخ این پرسـشها را نداریم و آگاهانه یا ناآگاهانه فرا فکنی میکنیم و به زلـف پریـشان دختران و بازوی عریان پـسران گیر میدهیم و یا دیشهای ماهوارهها را از پشتبامها بر میداریم! و قوزی بر بالای قوز میافزائیم و نه تنها مـشکلات را حل نمیکنیم، بـلکه پـیوسته برای خودمان و مردممان مشکلآفرینی مـضاعف میکنیم!…” می نویسد: ما به اصـطلاح “سُرنا را از سرِگشادش میزنیم” و به جای پرداختن به علّتها به معلولها میپردازیم. وقتی نسل جوان ما، بیاعتنایی عمومی به قوانین و مقررات را از شخص رئیسجمهورگرفته تا پائینترین افراد جامعه میبیند و نیز شاهد فاصلههای میلیاردی طبقاتی از آنانکه که میلیاردها به بانکها بدهکارند، تا آنانکه پول نان شب را ندارند، و نیز از مخارج گزاف و هزینههای نجومی پرداخت شده به داخل و خارج به خاطر روابط و ملاحظات و نزاکتها و معاملات سیاسی اطلاع پیدا میکنند، آثار همۀ فـعالیتهای ـ حتی سودمند و منطقی ـ ما خنثی میشود بخصوص، که ما درکنار جنبههای مثبت و سازنده، از ترویجِ ریا وتظاهر در نماز و روضهخوانی و دعا و تواشـیحکه در تصویرهای تلویزیونی یا رادیویی منعکس میشود، دور نبودهایم.واقعیت آن است که از آغاز انقلاب تاکنون بخصوص در سالهای اخیر، پارهای از مـساجد و هـیئتهای عزاداری و عـدهای از امامان جمعه وجماعات و وعّاظ و مداحان، با موضعگیریهای ضد و نقیض سیاسی، به اختلاف و دوگانگی و دشـمنی میان مردم دامن میزنند. و ما با تـنزل دادن سـطح مـناقشات سیاسی، با بدترین شکل، دین و سیاست را به هم آمـیختهایم و صـحنهگردانی مـناقشات و مـبارزات و دعواهای سیاسی را به پـارهای گویـندگان و مدیحهسرایان کمسواد و شعارچی سـپردهایم… و با این شـرک خفی و جلّی که در مراسم و تـبلیغات دینی ما نـفوذ کرده است، چگونه توقع داریم جوانان را جذب کنیم و آنان را از بیراهه به راه آوریم؟
روحانیون؛ معرکه گردان منازعات مبتذل
در بخش دیگری از نامه حجتی کرمانی می خوانیم: واقعیت تلخ آن استکه بعضی از ما روحانیون به جای اینکه به تکلیف قرآنی “و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما…” گردن نهیم، عـدهای از ما، خود، معرکهگردان عرصۀ این منازعات مـبتذل و خانمانبرانداز شدهایم و من نمیدانم جواب خدا را چه میدهیم که برخـلاف نص قرآن و سـیرۀ نبوی(ص) و علوی (ع) رفتار کرده و میکنیم؟ راستی به چه دلیل و برهان عقلی و شرعی، بعضی از ما بازیگران این صحنههای نکوهـیده و غیر اخلاقی و غیردینی شدهایم و دین و اخلاق و روحانیت را بدنام کردهایم؟! برادر گرانقدرم! اجازه فرمائید به بعد دیگری بپردازم و از فاجعهای سخنگویم که به پندار من پیوندی نامرئی با مخاصمات و انحرافات سطح بالای سیاسی ما دارد، و آن طغیان و عصیان سفلگان و فرومایگان جامـعه استکه به شکل تعرض به نوامیس مردم آن هم با فجیعترین و بیسابقهترین شکل بروز میکند و برای نـظام و مـلک و مـلت شرمندگی و روسـیاهی به بار میآورد، حوادثی از قـبیل آنـچه در خمینیشهر و کاشـمر و گرگان گذشت که باید سوگمندانه گفت: وا اسفاه! وا خِجلتاه!…
حضرت آقای مصباح! شما را به خدا بیایید برای این اوضاع انفجارآمیـز فکری بکنیم و تا قهر الهی بـیش از این، دامان ما را نگرفته و به درۀ سقوط نیفتادهایم، از این کژراهه که رفـتهایم، بازآئیم و از “قوم یونس(ع)” سرمشـق بگیریمکه “لما آمنوا کشفنا عنهم عذاب الخزی فی الحیوة الدنیا و متّعنا هم الی حین”.
برادر دانشمند گرانمایهام! آنچه برشمردم تنها اشارهای به آسیبها و بیماریهای خطرناک و کشـندة جامعه است و ما همه از صدر تا ذیل، مسئول و معاقب این اوضاع و احوالیم. بیایید همگی از هر شخص و گروه و حزب و اصولگرا و اصلاحطلب و روحانی و دانشـگاهی و… صادقانه بهگناهان و اشتباهاتمان اعترافکنیم و به درگاه الهـی توبه بریم… برادرم! چگونه میشود آیـندۀ خطرناکی را از نظر دور داشتکه خدای ناکرده، به حکم “و اذا اراد الله بقومٍ سوءً فلا مرّد له و ما لهم من دونه من وال”، وقتی از خواب غفلت به در آئیمکه بسـیار دیر شده باشد و آنگاه همگی دست حسرت بر هم زنیمکه “واحسرتا علی ما فرّطت فی جنب الله”. برادرم! ما دلخوش کردهایم به برگزاری مسابـقات حفظ قرآن و شعرخوانی و مباحث فلسـفی و عـرفانی و شرکت در جلسات وعظ و خطابه و روضـهخوانی و نماز جمعهها در تکایا و مساجد و راهاندازی کاروانهای حـج و عمرۀ طلاب و دانشجویان و تمهیدات دیگری برای تعظیم شعائر دینی و جذب جوانان به دینکه پارهای از آنـها قابل تقدیر و به جای خود ضروری و لازم است، اما سؤال اینجاستکه: فعالیتها و برنامهریزیهایی از این قبیل میتواند جلوی سیل مهیب و بنیانکن افکار ضد دینی و ضد اخلاقی و ضد نظام اسلامی را بگیـرد؟ اگر چنین است پس چرا فوج فوج جوانان ما حالتگریز از مرکز پیدا کردهاند و حتی بسیاری از نمازخوانها و روزهگیران و به زیارت و حج رفتههایشان یا به شدت بیتفاوت و غیرسیاسی شدهاند و یا حالت اعتراض و عـصیان در برابر روحانـیون و حکومت پیدا کردهاند و حتی فرزندان برخی از روحانیون و مسئولان ما از این قاعده مستثنی نبوده و نیسـتند و این، تازه هـمۀ فاجعه نیست؛ ابتلا به مواد مخدر، فساد جنسی، تجاوز به عُنف، و سرانجام ارتداد و سرکشی در برابر خدا و پـیغمبر و امام، بیماریهای حاد و عمیق و عمومی جامعۀ ماست.
نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی در ادامه باتاکید بر اینکه “سیر منحنی سقوط اخلاقی جامعه، مثل روز روشن است و نیاز به اقامۀ دلیل ندارد” نوشته: از تن فروشی زنان خیابانیگرفته تا وضع پوشش و رفـتار پسران و دختران تا پارتیهای شبانه تا برسد به جنایتهای جنسیای که بدانها اشارهکردم تا شیوع سرسامآور مواد مخدرکهگفته شده ۳۰۰ اعدامی در انتظار اجرای حکم داریم، شواهد روشن و محکمی است بر آنکه، جامعه ما در حال فروپاشی اخلاقی است وگمان ندارم همخوانی قرآن و تواشیح و اعـتکاف ایامالبیض ماه رجب و اجتماعات و شور و هیجان ایام ماه مبارک رمضان و مـحرم و صفر با همۀ جـلال و شـکوه و معنویت، درمان این دردها باشد.
برادر مسئولیتشناس و آگاهم! من شـدیداً در برابر وضع موجود، احساس مسـئولیت میکنم و مـطمئنم که تبلیغات مداوم و یکسویۀ ما با تکیه بر مسـلّمات دینیکه یا اساس آن مورد شک و تـردید است و یا تفسـیرهای ما مورد قبول دینباوران جدید نیست و ما با تکیه بر شعارهایی که از فرط تکرار دیگر شور و هیجانی ایجاد نمیکند و ترتـیب دادن راهپـیماییهای فرمایشـی و نیز راهپـیماییهایی به مناسـبتهای ۲۲ بـهمن یا روز قدس و بـرگزاری سمینارهای پرخرج و پرحرف و کمخاصیت، قادر نیستیم جوانان عاصی وسرکش را کنتـرلکنیم تا چه رسدکه آنها را به راه راست(!) هدایتکنیم…
آری! مطمئن باشید برادر گرامیم! ما روحانـیون بخصـوص آنها که مسـئولیتی سیاسـی و حکومتـی دارند ناچاریمکه به حکم عقل و شرع، در سیاستکلی جاریمان تجدید نظرکنیم، چه از لحاظ ادارۀ کشور بر سـیرۀ عقلا و به صورت برنامهریزی شدۀ علمی و چه به لحاظ سلوک منطقی و اسلامی با الهام از سـیرۀ نبوی(ص) و علوی(ع) با روح اخوت و برادری و عفو و اغماض و براساس مـشاوره و مـصالحه و مـراوده و سماحت و گذشت و ایـثار و مدارا و گفتگوی مساویالطرفین و نه از موضع جباریت و برتریجویی نسبت به دیگراندیشان و مـنتقدان فکری و سیاسی و مراعات تقوای فردی و اجتماعی و بخصوص تقوای سیاسی و مالی…
بیگمان اگر چنین نکنیم “در” پیوسته بر همین “پاشنه” میچرخد و روز به روز از مقصد الهی انقلاب اسلامی که ایجاد جامعهای بر اساس عدل و قسـط اسلامی است دورتر و دورتر میشویم و این روند هـمانگونه که بر مبنای آموزش وحی الهی هشدار دادم، بیتردید، به سقوط ما منتهی خواهد شد… مگر آژیرهای خطر سقوط را نمیشـنوید؟ مگر علامات هویدای “فشل” را در همهجا مشاهده نمیکنید؟
راه حل
حجتی کرمانی در این بخش از نامه خود خطاب به مصباح یزدی می نویسد: مـخاطرات موجود و خطـرات ناگریز آیـنده، برای من و امـثال من و هر ایـرانی و هر مسلمان و هرعاشق انـقلاب و نـظام اسلامی، آرام و قرار باقی نمیگذارد و از اینرو، التهاب و اضـطراب و نـگرانی، بسیاری از عاشقان انقلاب را فراگرفته و من سخت در فشار وجدانمکه تکلیف من در شرایط حاضر چیست؟ آیا باید علَم مخالفت بر افـرازم و به اصطلاح به “نافرمانی مدنی” رو آورم و از صدر تا ذیل نظام را زیر سؤال ببرم؟من چنین امری را جایز و به صلاح مُلک و ملت و دین نمیدانم و برای اثبات آن دلائل خودم را دارمکه جای بیانش اینجا نیست. من در شرایط حاضر، راه اصلاح را از بالا و از حاکمیت نظام میبینم و برای اثـبات این مدعا هم دلائل خودم را دارم و براساس این نگرش، تا حدیکه میسر شده البته نه به طورکامل و مستوفى، نظراتم را با حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلابکتباً و شفاهاً در میانگذاشتهام و کاملتر آن را در میان خواهمگذاشت و از خدای قادر منان کمک میطلبمکه مرا در این مسـئولیت دشوار یاریکند. اما یک نکتۀ مهم و اساسی را در پایان این عریضه با شما برادر گرامیم مطرح میکنم که درخور بحثهای تفصیلی و جامعهشناسی و روانشناسی و تاریخی است و آن، این استکه چنانکه در خلال سـطورگذشته یادآور شدم همۀ ما، و در پیشاپیش همه، روحانـیتکشـور اعم از مراجـع و حوزههای علمیه و امامان جمعه و جماعات و وعاظ و خطبا و روشنفکران و دانشگاهیان، و… مسئول شرایط موجودیم و همۀ ما در اینگناه عظیم اجتماعی سهیم ایم، از اینرو، تقصیر را بهگردن یک نفر گذاشتن هرچند در تـحلیل نـهایی تقصیر زیادی هم داشته باشد، دور از انصاف و عدالت است؛ بنابراین، عجالتاً خودم و شما برادر بزرگـوار و عزیز را مقصر میدانم و پیشنهاد میکنمکه اگر شما هم به این امر اذعان دارید ـ یا در تحلیل دقیق مـجدد اذعان فرمودیـد ـ بیایید من و شما برای جبران مافات دست بهکار شویم بدینسانکه:
ـ اولاً بر این امر توافقکنیمکه اصلاح وضع موجود و سامان دادن به نابسامانیهای فراگیر، کار یک نفر و دو نفر و چند نفر نیست و پیامبر اکرم(ص) که عقل کل معصوم بوده، به حکم “و شاورهم فی الامر” مأموریت داشت با دیگرانکه بسی از او فروتر بودهاند به مشورت بنشیند[۱] و ما با این عقلهای جزئی و ناقـص و خطاپذیـر، جای خود داریم!
ـ ثانیاً از همۀ اشخاص و گروهها و احزابیکه با گرایشهای متفاوتکه از آغاز نهضت انـقلاب اسلامی با ما یار و همراه بودهاند و در پیروزی و تداوم انقلاب نقش داشـتهاند و به هر دلیل نفی و طرد شده و یا به دلایلی کـناره گرفتهاند، از جمله رؤسا و مسـئولان حکومتیگذشـته که به اسلام و انـقلاب وفادار ماندهاند دعوت کنیم و به حکـم وحیانی “فاصفح الصفح الجمیل” و نیز “واعف عنهم و اصفح” و با پـیروی از سـنت نبوی(ص) و علوی(ع)، کینههای رسوبکرده در دلها را به یکسو نهیم و دلها را به مهر یکدیگر پیوند زنیم و فضایی چون فضای نورانی و پر امید و پرتلاش بهمن ۵۷ بازسازی کنیم و بار دیگر، امید و نشاط و همدلی و همکاری را بین آحاد ملت بوجود آوریم.
ـ ثالثاً در چنین فضایی با تحلیل منصفانه و عالمانه از گذشتة انقلاب، به خصوص چند سال اخیر با اسـتفاده از نظراتکارشناسی ارباب فن با گرایشهای متفاوت و متعارض، اعم از سیاسی و اقتصادی و جامعهشناسی و تاریخی و به خصوص با جلب پشتیبانی و راهنمایی وکمک مادّی و معنوی رهبر انقلاب، به بحثی عالمانه و بیطرفانه بنشـینم و اگر داوطلبانی دیگر از دو سو و هر سو با شرایط دینـی و اخلاقـی یعنی مراعات ادب و اخلاق و به دور از تعصـب یکسویه حاضر به مذاکره باشند، از آنان نیز استقبالکنیم و در یک بحث آزاد، کل گذشته را به رشتۀ نقد و تجزیه و تحلیل بکشیم و سهمکم یا زیاد هریک از اشخاص و شخصیتها وگروهها و احزاب و دستهجات را در بوجود آوردن شرایط موجـود بررسـیکنیم و در هـمۀ مـوارد، حریم اشخاص و گروهها را پاسداریکنیم و بدانیمکه هیچیک از ما معصوم نبودهایم و همه، کم یا زیاد در اشتباه و خطا شریکیم و اعلام کنیمکه طرح و تذکر اشتباه و خطا در مـورد هر شخص یا مقامی جایز و حتی بهحکم وجوب امر به معروف و نهی از منکر و “النصیحة لائمة المسلمین” واجب است و موجب تعالی و تکامل معنوی و مادی ـ اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و مانع از بروز مفاسد اخلاقی و سیاسی و اقتصادی است. و برعکس، سکوت در برابر خطا و اشتباه، “غراء به جهل” و موجب تراکم انحرافات و ادامۀ آن تا مرحلۀ “تعمد” و “اصرار” میشود و تراکم انحرافات عمدی و سهوی است که حقیقت و واقعیت را از دید بسیاری از ما خواسته و ناخواسته پنهان میدارد تا بدانجاکه جهنمی را که خود به دست خود ساختهایم، بهشتبرین میپنداریم؛ و بدان متبهج و شادمان میشویم؛ و بدینسان استکه پردهای ضخیم از تراکم انحرافات عمدی و سهوی، جلو چشم ما را میگیرد و از دیدن واقعیتها به عمد یا سهو ناتوان میشویم و این آیه دربارۀ ما صدق میکند:
“قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالاً الذین ضل سعیهم فی الحیوة الدنیا و هم یَحسبون انهم یُحسنون صنعا”
آیت الله حجتی کرمانی در بخش دیگری از این نامه سرگشاده می نویسد: هیچ ملتی با اختلاف و نزاع به پیروزی نمیرسد و تنها راه نجات کشور، اتحاد و همبستگی واقعی و نه صوری است و من نمیدانم باید گریست یا خندیدکه ما در اوج اختلافات شدیدکه حتی خون یکدیگر را ریـختهایم. شعار وحدت ملی و اسلامی میدهیم! با این توهم غلط که با شعار میتوان واقعیت را دگرگونکرد!
آری! تنها راه، آشتی ملی و بازگشت به فـضای نورانی و پر امید و نـشاط بـهمن ۵۷ استکه در آن روزهای خُجسته همۀ آحاد ملت از روحانی و روشنفکر و دانشگاهی و کارگر و کشاورز و کارگر و کشـوری و لشـکری و مارکسیست و ملی و مذهبی و بانوان باحجاب و بیحجاب زیر یک پرچم و تحت فرمان رهبری واحد امام خمینی(ره) گردهم آمدند و با “ید واحده” رژیم گذشته را ساقط کردند و نظام جدید را برپا داشتند.
دریغا! که ما با اکسیر وحدت، دگراندیشان و حتی منحرفان عقیدتی و عملی را با خود همراهکردیم و اینک با زهر تنازع و تهاجم، پیوسته خودمان را از درون، تهی میکنیم و تنهاتر و تنهاتر میشویم! کجایند یاران قدیم و قویم که “هرکس ازگوشهای فرا رفتند؟” و شگفتا! که این ریزش خطرناک و هشداردهنده را نمیبینم و یا آن را کوچک میشماریم و از “رویش” بیهویتها و تازه به دوران رسیدهها، شادمان میشویم یا خودمان را به شادمانی میزنیم!
در پایان یک نکته را ناگفته نگذارم و آن این استکه نمیخواهم پیشرفتهای قابل تقدیر و تحسین علمـی و فنی را که محصول زحمات شبانهروزی دانشمندان و فنآوران سختکوش ماست، نادیده بگیرم و از این آیـنده سازان افتخارآفرین چشم بپوشم و از آنان یاد نکنم، اما از آنجا که ما متخصص نیستیم، من و امـثال من نمیدانیم پیشـرفت علمی و فنی و نوآوریهای ما در مقیاس جهانی در چه پایهای است و آیا در این مـقولات هم مانند مـقولات دیگر، دستگاههای تبلیغاتی ما، متن واقعیت را میگویند یا با مبالغه و بزرگنمایی همراه است؟! گذشته از اینها، نـباید این بعد مثبت، باعث غرور بیجای ما شود و سختکوشی این فرهـیختگان را که درخور هرگونه تحسـین است، مـصادره کنیم و به حساب خودمان بگذاریم و فرافکنانه و یا تغافل و خودشیفتگی از اینهمه نابسامانی و بیفرهـنگیای که در کوچه و خیابان و مدرسه و مسجد و… از میدانهای ورزشیگرفـته تا فرهنگ رانـندگی تا برخوردهای مـعمولی در ادارات و فروشگاهها و جاهای دیگر که به وضوح، حاکی از برآشفتگی، بیحوصلگی و بیاعـتمادی عـمومی است، چشم بپوشیم.
حجتی کرمانی “در پایان این رنجنامه” و با “امـید فراوان به رحمت الهـیکه توبه و بازگشت جمعی ما را بپذیرد”، پیشنهاد اصلاحی خود را در دو محور خلاصه کرده و نوشته است:
محور اول: دعوت عام برای آسیبشناسی و تشخیص بیماری خطرناک وکشندهایکه همچون سرطان، سراپای نظام را از خُرد وکلانگرفته و در سراسر سلسله اعصاب و شریاناتکشور ریشه دوانیده و آثار آن در همهجا از صدر تا ذیل مبرهن و هویداست.
محور دوم: بررسی راههای برونرفت از وضع موجود و درمان بـیماریها و بازسازی انـقلاب و بازگشـت به فضای نورانی و پر از مهر ۲۲ بهمن ۱۳۵۷٫
اجازه بدهید آژیر خطر نـهایی را به صدا درآورم و بگویم: من، خودم و شما و مسـئولان کشـور را هـمچون ساحلنشینانی میبـینمکه امـواج طوفانی دریا، آنان را به شـدت تـهدید میکند و هرچندگاه یکبار پـیشروی دریای مـتلاطم و مـواج و خروشان، خشم خود را نشان میدهـد تا آنان را درکام خود فرو برد، اما ساحلنشـینان به دور از هرگونه درایت و تدبیر و دلخوش و مـغرور به پارهای زرق و برقهای فریـبندۀ خـیالانگیز و سرگرم مـنازعات و درگیریها و مشاجرات بیپایان، چشم و گوش خویش را فرو بسـتهاندکه نبیـنند و نشـنوند!… و غافل یا مـتغافل از هشدارهای سهمگین و آژیرهای خطر، به خود مشغولند و ناگزیر، به حکم ناموس الهی در کام امواج سهمگین دریای حوادث غرق خواهد شد. … و نعوذ بالله من شرور انفسنا.
پایان بخش نامه آیت الله حجتی کرمانی این آیه است : “ربنا اکشف عنّا العذاب انّا مؤمنون”.
—————————————————-
منبع: روز آنلاین
http://www.roozonline.com