تقی روزبه: دیوار برلین و نعل وارونه سران گروه ۸ پیرامون تحولات منطقه

 سران گروه ۸ درنشست امسال خود که از بیم رخنه مخالفان در میان حلقه حفاظتی ۱۲ هزار نیروی نظامی برگزار شد، طبق معمول هر سال مهمترین مشکلات و عرصه هایی  را که جهان  سرمایه با آن دست بگریبان است در دستور کار و تصمیم گیری خود داشت. ویژگی مسائل مطرح در نشست امسال، ابعاد تازه  و چند وجهی بحران جهان سرمایه  در وجوه گوناگون اقتصادی و اجتماعی آن بود. یکی از این مسائل حاد و بحرانی همانا تحولات منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا بود. در این ارزیابی آنها در تأکید بر اهمیت  تحولات منطقه خاورمیانه آن را با رویداد تاریخی فرو ریختن دیوار برلین مقایسه کردند.

کدام دیوار ومتعلق به کدام اردوگاه فروریخته است؟!
سران گروه ۸ درنشست امسال خود که از بیم رخنه مخالفان در میان حلقه حفاظتی ۱۲ هزار نیروی نظامی برگزار شد، طبق معمول هر سال مهمترین مشکلات و عرصه هایی  را که جهان  سرمایه با آن دست بگریبان است در دستور کار و تصمیم گیری خود داشت. ویژگی مسائل مطرح در نشست امسال، ابعاد تازه  و چند وجهی بحران جهان سرمایه  در وجوه گوناگون اقتصادی و اجتماعی آن بود. یکی از این مسائل حاد و بحرانی همانا تحولات منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا بود. در این ارزیابی آنها در تأکید بر اهمیت  تحولات منطقه خاورمیانه آن را با رویداد تاریخی فرو ریختن دیوار برلین مقایسه کردند.

در اینجا این پرسش پیش می آید که آن ها براستی از کدام دیوار ومتعلق به کدام اردوگاه سخن به میان آوردند؟ در فروپاشی دیوار برلین صف آرائی دو سوی دیوار روشن بود: پایان جنگ سرد با پیروزی باد غرب (سرمایه داری لیبرال و خصوصی) بر باد شرق همراه بود (یعنی بر آنچه که علیرغم دست آوردهایش نهایتا جز سرمایه داری نوع دولتی و بوروکراتیزه شده ای که عنوان سوسیالیسم را یدک می کشید از کار در نیامد). در آن زمان آنها این پیروزی را پیروزی قطعی  لیبرال دموکراسی اعلام کردند و پایان تاریخ نامیدند و بافتخار آن روزهای متوالی به دست افشانی و پایکوبی بی مانندی پرداختند. باین اعتبار ظاهرا دیگر دیواری نمانده بود تا ویران شود. جهان سرمایه داری از نوع لیبرال (و در واقع نئولیبرال) سلطه خود را بر همه  جهان گسترده بود. پس اکنون آنها از فرو ریزی کدام دیوارو کدام صف آرائی های دو سوی آن سخن می گویند؟ براستی این بار کی برکی پیروز شده است؟!

 بی شک دراین شباهت سازی ها نوعی ابهام گوئی های عامدانه و فراافکنانه وجود دارد:

در اینکه تحولات و انقلاب های منطقه زمین لرزه ای نیرومند بود، و قدرتهای بزرگ غربی را غافلگیر ساخت تردیدی نیست. با این همه قصد آنها درمقایسه آن به فروپاشی دیوار برلین جز نعل وارونه زدن و آدرس غلط  دادن نیست. هدف از این فراافکنی  آن است که وانمود سازند گویا خیزش ها  وانقلاب های مردمی صورت گرفته درمنطقه استحفاظی و تحت نفود آنها صورت نگرفته و هیچ ربطی به سیاست های آنها در حمایت ازحکومت های مستبد، در تحمیل سیاست های نئولیبرالیستی وغارتگرانه به منطقه و حمایت های یک جانبه از زوزگوئی ها وتجاوزات اسرائیل به فلسطینی ها واعراب ندارد. باچنین فراافکنی است که می کوشند تا نقش تعیین کننده خود را  درحمایت ازایادی وحکومت های بشدت مستبد وفاسدی که تاواپسین لحظه های سقوط هم ادامه داشت،پنهان سازند. حتی فراترومضحک ترازآن،آنها(دولتهای آمریکا و اروپا) هم چنان به حمایت خود ازحکومت های بشدت مستبدو فاسدی که هنوزهم برسرکار هستند هم چون عربستان وامارات وبحرین وکویت واردن ویمن و…ادامه می دهند ومی کوشند تا موقعیت آنها را دربرابرتندبادهائی که وزیدن گرفته است مستحکم سازند. باین اعتبار اتلاق دیواربرلین بدون روشن کردن صف آرائی دوسوی آن هدفی جزموج سواری و فریب افکارعمومی واستتارنقش خود وکی بودکی بود من نبودم ندارد. دراینجا اما سمبل مورد نظرما دیوارفیزیکی وازنوع سخت افزاری آن نیست بلکه دیواری است نامرئی والبته بسی پیچیده تر و رازواره ترو نیرومندازآن،که دارای ماهیت باصطلاح نرم افزاری است، وهمین پیچیدگی هاست که به دولتمردان گروه ۸ اجازه می دهد که درپشت چنین الفاظ توخالی سنگربگیرند. براستی آنها باسنگر گرفتن درپشت چنین الفاظی چه کسی را می خواهند به فریبند؟

صف آرائی دوسوی دیوار
پس تااینجا معلوم می شود که اگراین تحولات سترگ را به فروپاشی دیواربرلین تشبیه کنیم،قاعدتا این دیوارباید درمنطقه تحت نفوذومنطقه بشدت استحفاظی دولتهای سرمایه داری وبویژه تحت نفوذ تقریبا انحصاری ایالات متحده، دردوره پس از جنگ سرد قرارداشته باشد.هم چنین این دیوار که جوانان وتوده های زحمت وکاربه ویرانی آن برخاسته اند،چیزی جزایادی وکارگزاران سرمایه جهانی ودولتهای امپریالیستی،داشتن وابستگی ها عمیق به بازارجهانی، وسیاست های نئولیبرالیستی، غارتگرانه و دیکته شده توسط نهادهای سرمایه چون صندوق  بین المللی وبانک جهانی وسازمان تجارت جهانی و…نیست. چه کسی است که ازپیوندهای همه جانبه ومستمرمبارک وبن علی ویا ملک فهد وپادشاه اردن وسلطان بحرین  ورئیس جمهوریمن و… باقدرتهای بزرگ سرمایه داری وبا بازارهای مالی وکنسرن های اسلحه سازی وحمایت های بی دریغشان ازاین مستبدین بی خبرباشد؟

البته پس ازقرارگرفتن موضوع درجایگاه واقعی خود، می توانیم ازتشابه سازی ها پرهیزکنیم واوضاع را همانطورکه هست به بینیم.دراین حالت شاید اتلاق فروپاشی دیواربرلین به این تحولات  چندان دقیق نباشد.چرا که هنوزدیواراصلی فرونریخته است،گرچه درپی زمین لرزه ای نیرومند ترک خورده است واحتمال زمین لرزه های تازه ای هم می رود. باین ترتیب این بحران، بخشی ازبحران جهانی تحت هژمونی سرمایه داری  ودرحلقه ای ازحلقات آن محسوب می شود.

تاکتیک ها وابزارهای عمده کنترل
 تغییرگفتمان از حمایت مستبدین منفوروفاسد به لفاظی های توخالی دفاع ازدمکراسی ،وهم چنین  بکارگیری مجموعه ای ازاقدامات وابتکار هائی که همزمان شامل مشت آهنین و برخی اصلاحات برای گذاربه دوره باصطلاح پساانقلابی و برقراری نظم و ثبات است، مهمترین ویژگی رویکرد جدید را تشکیل میدهد. این سیاست اساسا شامل حفظ ارتش به مثابه محلل وپیش برنده اصلی دوره گذار،تقویت وبه میدان آوردن احزاب وشخصیت های جدید وبزک شده بجای احزاب وسازمانهای رسوا و منفورتاکنونی،مداخله نظامی مستقیم وبکارگیری مشت آهنین درنقاط مهم و بحرانی نظیر لیبی که دارای منابع عظیم نفتی است،مداخله نظامی غیرمستقیم ازطریق  دولتها وعوامل گوش به فرمان خود درمنطقه نظیر عربستان وامارات متحده دربحرین و…، وبالأخره طرح اقتصادی شبه مارشال برای کنترل بحران اقتصادی وتأمین حفظ وهزینه های بازسازی بوروکراسی وماشین سرکوب.

 دراین رابطه است که نشست گروه ۸(درواقع با نقش فائقه  آمریکا وهمراهی فعال دولتهای اروپا) برطبق توصیه  اوباما مبنی برحمایت مالی گروه ۸  ازتحولات منطقه، آن  را دررأس دستورکارخود قرارداد.دراین رابطه بودکه که گروه ۸  کمک ۲۰ میلیاردی دلاری برای حمایت  ازدولت های مصروتونس را  که دچاربحران شدیداقتصادی هستند ودرعین حال نقش مهمی درتحولات منطقه داشته اند را مورد تصویب قرارداد.هم چنان که این دولتها کمک های کلانی  برای حکومت تحت الحمایه خود درلیبی تخصیص دادند.بی تردید این پولها نه درخدمت مردم زحمتکش منطقه ،بلکه درخدمت فربه کردن دولتهای وابسته وتقویت پایه های استبدادنوین ووام دار و وابسته کردن هرچه بیشتراین دولتها بکارگرفته خواهد شد. خانم کلینتون پیشاپیش درآستانه برگزاری اجلاس سران، عزم دولت آمریکا را درتبدیل مصروتونس به مدلی درمنطقه برای گذاربه “دموکراسی” اعلام کرده بود. اواعلام داشته بود که  درازدست دادن این فرصت ریسک نخواهیم کرد!

درسطوربالا ازبازسازی استبدادنوین وروزآمده شده سخن به میان آمد. واقعیت آن است که نظام سرمایه داری درمناطقی با رانت های اقتصادی بالا هم چون منابع عظیم نفتی ووجود بازارهای مصرفی وتسلیحاتی چند صد میلیاردی ، جهت تأمین مافوق سود های هنگفت وکاستن ازبحران انباشت سرمایه، نیازبه  حکومت های کارگزارو سرکوبگری داردکه البته به لحاط ظواهر”دموکراسی” اندکی نونوارو روزآمدشده باشند.واکنون هم شکل دادن وروزآمدکردن آنها اساس فعالیت آنها را تشکیل می دهد.بدیهی است که درشرایط قیام وشورش، شکل دادن به چنین کارگزاران روزآمدشده جزدربکارگیری توأمان رفرم ومشت آهنین ممکن نیست.بااین همه بنظرمی رسد دوگانگی بین  ادعا وعمل آنها درمنطقه بارزترازآن باشد که دولتمردان سرمایه  بتوانند به سهولت افکارعمومی را فریب بدهند.

مصادره انقلاب  وازآن خود کردن
پس ازغافلگیری اولیه  دربرابرخیزش اعتراضات توده ای،دولت آمریکا و دولت های اتحادیه اروپائی باتوجه به تجارب گذشته وشرایط منطقه وبااستفاده ازقدرت مانورسرمایه داری، به سرعت ازتاکتیک های مقابله با انقلاب به سیاست درآغوش گرفتن آن  متوسل شدند، تا بهتر بتوانند بابدست گرفتن ابتکارعمل هدایت تحولات  را بدست خود گیرند  وبا  تغییربرخی مهره های سوخته ومنفورشده، آپارات اصلی بویژه ماشین نظامی وسرکوب را ازگزندانقلاب بیرون بکشند.

سرمایه داری پیشینه واستعداد درخشانی درازآن خودکردن دست آوردها، جنبش ها وتحولات ضدخود دارد.مسخ انقلابات سوسیالیستی قرن گذشته درکشورهای بلوک شرق وماهیت سوسیال دموکراتیک دادن به آن درخود اردوگاه غرب، تهی ساختن محتوای رادیکال مبارزات اجتماعی-طبقاتی  و تشکل های کارگری  نظیر جنبش های زیست محیطی وفمینیستی ویا اتحادیه های کارگری وتبدیل آنها به بخشی ارگانیک ازنظام  وبازتولید نظام سرمایه داری،مصادره ومسخ دمکراسی  وتبدیل آن به باصطلاح دموکراسی صوری بی شیر بی یال ودم و اشکم و تشریفاتی  نمایندگی ،که درآن وظیفه ومشغله ودغدغه این نوع نمایندگی ها هیچ ربطی به مطالبات  واقعی مردم کوچه وخیابان و کارخانه ومؤسسات خدماتی ندارد.

بهرحال ظرفیت وانعطاف سرمایه درجذب  ومسخ تحولاتی که به قدرکافی مستقل و نیرومند نیستند بدرون خود وتهی کردن محتوای آنها وتبدیلشان به بخشی ازکاروزارسیستم سرمایه داری، ازمهمترین خطراتی است  که همواره انقلابات وتحولات ضدسرمایه داری را تهدید می کند.آنچه که چنین خطری را بیش ازپیش افزایش می دهد همانا درونی شدن پاره ای ازارزشها ومنطق طبقاتی نظام سرمایه داری است که موجب نضج وبازتولید تدریجی همان نظام حتی ازپس ازواردکردن ضربه های کاری،ولو پس از واژگونی ازاریکه قدرت دراین یا آن نقطه می گردد.

مقابله بامصادره انقلاب
بی شک هیچ پادزهرمعجزه آساویک بارمصرفی  برای تضمین مصونیت دربرابراین خطر جهت  عبورازجوامع طبقاتی، بجزآگاهی وهوشیاری مداوم دربرابراشکال بازآفرینی آن وجود ندارد که نقد ریشه ای ومداوم ازتجارب گذشته و واقعیت های موجود، وپراتیک وکنشگری مستقیم مبتنی براقدامات ضد سیستم وبیرون ازسیستم رامی طلبد.دراین رابطه بویژه  گفتمان سازی متقابل مبتنی بردیالوگ، تولید شالوده های بدیل ازهم اکنون برپایه کنشگری ضدسیستمی باهدف تغییر توأمان خود و شرایط زیست حاکم برخود،تأکید برمجامع عمومی واقدامات میدانی ودموکراسی مستقیم ومشارکتی دربرابر دموکراسی های صوری ومبتنی برتفویض قدرت و اراده کنشگری خود به دیگران برگزیده درهرفضا ومکان ممکن،بهره گیری از اشکال سازمان یابی های نوین ومبتنی برمناسبات ضدسلطه وسلسه مراتب برای تأمین حضورونقش آفرینی هرچه بیشتر بدنه جنبش ها،ترکیب مطالبات سیاسی واقتصادی ( وپیوند جدائی ناپذیرآزادی وبرابری اجتماعی) ، وبالأخره تقویت همبستگی وهمکاری بین المللی جنبش ها ازجمله مهمترین آنهاست.

نشست سران گروه ۸ شامل نکات مهم دیگری  پیرامون مواجهه باجوه دیگربحران درجهان سرمایه داری هست که پرداختن به آنها خارج از مجال این نوشته است.

ارسال دیدگاه