تقی روزبه: زایش و زوال اسطوره ها در عصر نوین

به مناسبت سالگرد جان باختن ندا
ندا یکی از نمادهای بیادماندنی جنبش ضد استبدادی-مطالباتی مردم ایران است که در تاریخ اعتراضات نامش حک شده است. در دومین سالگرد او رژیم جبار جمهوری اسلامی چنان نگران تبدیل شدن هر تجمعی به طوفانی علیه خود است که حتی تحمل برگزاری هر گونه بزرگداشت علنی و حتی ساده این عزیزان را برنمی تاید.

آنها، دوام حکومتشان را با دزدیدن جسد و دفن شبانه این عزیزان و ممانعت از مراسم تکریم خاطره آنها گره زده اند و مثل همه جباران تاریخ در تلاشی مذبوحانه برای بفراموشی سپردن قربانیان خشونت های خود هستند. درچنین شرایطی است که خانواده ندا اعلام داشته اند که قادر به برگزاری مراسم بزرگداشت ندا نیستند و از علاقمندان جنبش خواسته اند که به یاد ندا (این غنچه پرپرشده) و عشق او به آب دو غنچه گل رز را پرپر کرده و به آب بیافکنند.

فرشی از گلبرگ در حرکت، بر بستر آبی روان، تصویر نمادینی است از جنبشی که غنچه های پرپر شده اش یکی دو نفر نیستند که ندا فقط یکی از آنهاست. فرزاد کمانگرها، سهراب اعرابی ها، دانشجویان قربانی شده، هاله سحابی ها و زندانیانی که حاضر نیستند که سلطه و تحقیر بر انسان را  حتی در بازداشتگاه های قرق شده رژیم برتابند، ولاجرم جام شوکران سر می کشند.   
 گرچه شعله بزرگ را موقتا به ضرب سرکوب های وحشیانه موقتا مهار کرده اند و کرکس ها در پروازند اما بیمی نیست، هنوز بی شمار اخگرهای جانسوزی زنده اند. بی شمار اخگرها و شعله های کوچک در جای جای کشور در حال جرقه زدن و در انتظار وزش بادها برای بهم پیوستن اند. نبردهای پراکنده و مقاومت های موضعی در اقصی نقاط کشور از زندان تا دانشگاه ها و خیابانها و کارخانه ها و تا مراسم تدفین و بزرگداشت و اعتراضات شبانه و یا در بغض های فروخورده انبوه جوانان و زحمتکشان ادامه دارد. اعتصاب غذا  و سرکشیدن جام شوکران در زندان و پی گرفتن آن توسط گروهی از زندانیان دیگر، نبرد علیه خشونت ها و جنایت های غول انسان خوار را حتی در پشت درهای زندان به صحنه جهانی می کشاند. به مناسبات فرار رسیدن ۳۰ خرداد بی مناسبت ندیدم که   نوشته زیر را که نزدیک دو سال پیش اندر چگونگی تبدیل شدن ندا به نماد مقاومت مردمی و در معنای نوعی اسطوره زائی نوین در برابر اسطوره زائی های کهن (از جمله نزول اسطوره از ماه) و زدایش اسطوره های از تراز کهن نگاشته شده است، به پاس بزرگداشت جنبش ضداستبدادی و به یاد ندا و سایر جان باختگان و زندانیان در بند تقدیم خوانندگان نمایم. آنچه که در این نوع نماد گزینی ها برجسته است، پدیده اسطوره زدائی و منجی گری از قهرمانان و رهبران و عناصر یکه و بی همتا از یکسو و فرایند اسطوره شدن خودِ بی شماران از سوی دیگر است. گوئی خمیره قهرمانان جنبش های نوین را با نداها و فرزاد کمانگرها و بومحمد عزیزها سرشته اند. پرسش بزرگی که اکنون در برابر ما قرار گرفته عبارت است از: آیا عصر فرایند سوژه شدن بی شماران فرا رسیده  است و دوران نقش آفرینی و سوژه گی نخبگان و قهرمانان و همه عناصر و پدیده های جدا بافته در حال سپری شدن است؟ و آیا جوانه های حاکی از این برآمد، قادرند به نهالی تنومند تبدیل شوند؟
اگر چنین باشد شایسته است که باحترام ورود به عصر نقش آفرینی بی شماران -این آینده سازان و مولدین واقعی ثروت و قدرت – و ورود آنها به وادی اسطوره ها کلاه  از سر برداریم!

نام ندا با برآمد جنبش نوین مردم ایران همزاد بوده و با آن گره خورده است. او اکنون به یکی از سمبل های شاخص جنبش مقاوت تبدیل شده است. البته برای کسانی که معنای وجودی نمادها را در نخبگان، رهبران بی بدیل و قهرمانان یکه تاز جستجو می کنند این گونه نمادگزینی چیز غریبی است. با این همه نام و یاد و تصاویرش با جنبش و نبض آن در هم آمیخته است. شعارها، ترانه ها، آهنگ ها و نمایه های گوناگونی او را فریاد می کشند و به تصویر در می آورند و بدینسان او هر لحظه در ذهن و یاد مردم و در ادبیات و هنر مقاومت به حیات خویش ادامه می دهد.

آری نام و یاد او با نبض جنبش و هنر مقاومت بهم آمیخته و با آن زندگی می کند و هر بار که جنبش نفسی می کشد و ابراز و جودی می کند او هم نفس می کشد و خود را نشان می دهد. گوئی که دایما همراه ماست و در میان امواج جمعیت پیچ و تاب می خورد و در حال شعار دادن است: در پلاکاردها و در هزاران تصویر و شعار حک شده بر در و دیوار و در ضمیر و حافظه جمعی امان.
  توصیف رمز و راز تبدیل شدن وی به نماد جنبش مقاومت البته امر آسانی نیست و با ترکیب پیچیده ای از عوامل گوناگون و فراهم شدن شماری شرایط لازم و کافی گره خورده است.
فقط این را می دانیم که اگر قرار است جنبشی نماد و یا نمادهائی برای خود برگزیند کسی جز خود جنبش نمی تواند اینکار را انجام دهد و البته کسی هم نمی تواند آن را از جنبش پس بگیرد و هر آنکس که به چنین سودائی بیفتد ولو در قد و قامت جباری هم چون حکومت اسلامی، تنها ِعرض خود می برد. کسی بفرموده نماد نمی شود و بفرموده از نماد شدن هم خلع نمی گردد. او زن بود و زنان در جمهوری اسلامی آتش فشانی هستند با سرکوب مضاعف و انباشته از مطالبات کلان انسانی و لاجرم چاووشان ِ خوش خرام بهار زندگی. آری در گریز از “زندگی حسرت” و خرامیدن بسوی “حسرتِ زندگی” و حسرت انسان بودن، ندا لحظه ای نمادین شده از این پویش و آفرینندگی است. و اگر در نظر بگیریم که زنانه بودن یکی از مهم ترین مشخصات جنبش کنونی است آن گاه به زمینه های مساعد نماد شدن یک زن در جنبش کنونی پی خواهیم برد.

علاوه بر آن او از جرگه نسل سوم و جوان و لائیک مسلک، یعنی از جرگه همان گور کنان نظامی بود که در متن خود جمهوری اسلامی متولد و پرورش یافته اند و آمده اند تا بساط سلطه آن را برچینند. بله! او در معنای متعارف و مأنوس از زمره “قهرمانان” نبود و حتا دارای پیشینه ای در مبارزه سیاسی و زندانی شدن و امثالهم نبود. او حتا از خیل صدها و یا هزاران فعال و سازمانگر نوین جنبش هم نبود. او فی الواقع یکی از همان میلیون ها افراد گمنامی بود که خالق جنبش خود جوش هستند. یکی از بی کران جمعیت در پیچ و تاب که در جریان برگزاری یک مارش اعتراضی پر شکوه که ارکان حاکمیت را به لرزه افکنده بود، در میان و در آغوش این انبوهه تاریخ ساز و در برابر چشمان بسیاری هم چون گل سرخی پرپر شد و با چشمانی گشوده و مهربان جان داد. تک تیر اندازان رژیم مأموریت داشتند تا با از پای در آوردن فردی از نسل جوان و یکی از بی شماران وجوانی از خیل زنان زهر چشمی از نسل خود پرورده و نافرمان گشته بگیرند. بنابر این رژیم مستقیما خود جنبش و از جمله زنانه بودن آن را هدف گرفته بود.

مخاطب بی واسطه این تاکتیک النصربالرعب این انبوهه بود و ترور ندا حامل پیام مستقیمی به آن ها، که تسخیر خیابان ها بدون هزینه نیست و مزدوران رژیم در کمین اند. و البته تبدیل ندا به نمادی از جنبش قبل از هر چیز پاسخ دندان شکنی بود به همین پیام و حوشان حاکم: بله میدانیم که جنگل خالی از شغال و گرگ و مزدوران کمین کرده نیست. با این وجود رسوای جهانت می کنیم و یاد و نقش او را پرچم را همان. او زن بود و جوان بود و یکی از ده ها هزار جوان معترضی که خیابان ها را به تسخیرخود در آورده بودند و داشتند مشت بر آسمان می کوبیدند و همین برای کشتن وی کافی بود. و درست بهمین دلیلِ یکی از هزاران و بی شماران بودن و زن بودن و پرپر شدن در جلوی چشم هزاران همانند خود و در آغوش آن ها، و بالأخره ثبت زنده این لحظه دراماتیک و انتشار وسیع آن، او را به نمادی برجسته از جنبش و ثبت شده در حافظه جمعی مردم، بویژه نسل جدید، تبدیل کرد.

نمادی که توسط خود جنبش ساخته و پرداخته می شود و به نوبه خود بازتاب دهنده سرشت خودانگیخته جنبشی است بی نیاز از اسطوره ها، قهرمانان رهائی بخش و نخبگان بی بدیل. او اسطوره و قهرمان نبود و مردم از میان خود یکی هم چون خود را به عنوان نماد برگزیدند و بجای اسطوره ها نشاندنش. ندا بیرون از خودشان و مشرف بر آنان نیست. هر کس و هر فردی می تواند مثل ندا باشد: یکی ازانبوهه ها و یکی از بی شماران. ندا از آن ها بود و خودشان هزاران و ده ها هزار ندایند. اگر در انقلاب بهمن نگاه نخبه گرایانه و قهرمان پرورحاکم بر آن، اسطوره ها و رهبران کاریزما را در آسمان ها، بر بال ابرها و در تلألو سیمین فام مهتاب جستجو می کرد، اکنون اما “اسطوره” از خودشان است و در میانشان و در کنارشان و اصلا خودشان اسطوره هستند. در نگاه نخبه گرای انقلاب بهمن، اسطوره اعظم و نجات بخش ازپشت ابرها فرود می آید و دراوج بیگانگی با بی شماران و مسلط بر آن ها. بت بزرگ، هر چه که به زمین نزدیک تر می شود دیو سیرتی اش نمایان تر می گردد و وقتی پایش به دوش اسطوره سازان می رسد دیگر از آن ها جز زانو زدگان ِ صغار و و بندگان تهی شده از ذخایر انسانی چیزی نمانده است: همه سرباز و گوش بفرمان، صف کشیده اند تا فرامین او را متحق کنند. در اینجا اما آن شکاف پر نشدنی بین ابژه و سوژه و بین تن و سر وجود ندارد. گوئی سوژه و ابژه بر هم منطبق می شوند و از کرنش، زانو زدن و تفویض گوهر انسانی خود به بنده نوازان آسمانی نشان کمتری دیده می شود. آری اسطوره خودِ بی شماران است و در بیداری و خلاقیت تک تک آن ها. ندا یکی از این بیشماران بود و نمادی برای این بی شماران است. در اینجا یگانگی بین نماد و انبوهه، اسطوره و اسطوره سازان و جنبش و سمبل آن، خصلت نماست.

سناریوی سازی و مصادره نماد
یکی از شگردهای کثیف و به غایت منحط جمهوری اسلامی در طی این سال های متمادی، ارتکاب جنایت و فراافکنی آن بوده است. فراافکنی مسؤلیت ترور مخالفین به دوش خود آن ها یکی از این شگردهای شناخته شده است. تا هم به هدف خود برسد و هم خویشتن را از مظان اتهام ترور برهاند. ترور قاسلمو و ادعای ترور وی بدست همکاران و رقبای وی، نمونه برجسته ای از این تاکتیک رذیلانه بود. در مورد قتل های زنجیره ای هم شاهد بودیم که با خودسر اعلام کردن آن فاجعه، مسئولیتش اش را بگردن یکی از از با وفاترین مزدوران خود، سعید اسلامی، انداخت که به دستور او امر مافوق مبادرت به ارتکاب آن جنایت کرده بود و البته کورکردن رد پرونده و توقف آن در این نقطه در گرو پایان دادن به حیات خود این مزدور بود.

در هر حال سیاست فرار به جلو و “کی بود کی بود من نبودم” همواره یکی از شگردهای شناخته شده سرویس های امنیتی رژیم بوده است. در مورد ماجرای ترور ترانه همین شگرد را بکار گرفتند و در مورد ندا هم بویژه پس از تبدیل شدن وی به نماد جنبش به کثیف ترین شکل و البته بسی مذبوحانه به سودای تنظیم یک سناریو برای مصادره این نماد افتادند. احمدی نژاد در پاسخ به سوالات خبرنگاران در آمریکا فرضیه دسیسه ترور ندا بدست مخالفین و جریانات مرموز را با ردیف کردن دلائلی مضحک و باسمه ای- که معلوم بود آموخته های مقامات امنیتی و سناریو سازان به وی است- مطرح کرد و نشان داد که دارند روی چنین سناریوئی کار می کنند. بالأخره کور مغزان امنیتی رژیم، با وقا حتی پایان ناپذیر که مختص حکومت اسلامی است، بر آن شدند تا از طریق بنیاد شهید و به بهانه کمک به خانواده شهدا وارد قضیه بشوند. آن ها حتا بدون نیاز به اثبات سناریوی طراحی شده خود، زمزمه افزودن نام او به لیست شهدای نظام را ساز کردند و از دادن رشوه و مقرری و مزایای شهید شدن به خانواده وی سخن راندند! تا به خیال خود هم خویشتن را تبرئه کنند و هم مهمتر از آن، به صلابت و شکوه این نماد جنبش خدشه وارد سازند. تیری که همانند سایر اقدامات رژیم بدلیل دست کم گرفتن عمق مقاومت مردمی و در این مورد اخص، مادر و خانواده ندا، به سنگ ناکامی اصابت کرد.

چنان که خواندیم و شنیدیم، مادر ندا با صراحت و شجاعت تمام ادعای مقامات حکومتی را مبنی بر این که کشته شدن دخترش دسیسه و مرموز بوده تکدیب کرد و گفت: ندا مثل اشکان و سهراب و بچه های دیگر کشته شده است. و اعلام داشت که خانواده ندا به هیچ عنوان زیر پوشش بنیاد شهید نخواهند رفت و اضافه کرده پول ماهیانه و غیره برابر با یک تار موی دخترم نیست، ندا شهید راه مردم است نه شهید حکومت. مادر ندا آقاسلطان در ادامه افزوده : آقایان قصد دارند ندا را شهید اعلام کنند، در حالی که وقتی مردم روی سنگ قبر ندا کلمه شهید را می نوشتند، آنها پاک می کردند! چندی پیش اعلام شده بود در صورتی که ندا آقا سلطان به عنوان شهید پذیرفته شود، بنیاد شهید خانواده او را تحت پوشش قرار می دهد.

باین ترتیب یک قطعه تازه بر سنفونی مقاومت افزوده شد. در کنارخلق نمادها،حفاظت از نمادها و ممانعت از دستبرد به آن ها هم به وظایف جنبش افزوده گشت. تیر سناریو سازان به سنگ خورد غافل از آن که: پری رو تاب مستوری ندارد، چو در بندی ز روزن سر برآرد!

۲۰۱۱-۰۶-۲۰- ۱۳۹۰-۰۳۳۰
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com
taghi_roozbeh@yahoo.com

ارسال دیدگاه