علی کشتگر: جنگ قدرت، فرصت؟ و یا خطر؟ برای جنبش سبز!

سرچشمه کشمکش‌های حدت‌یابنده‌ی اخیر میان جناح‌های مختلف رژیم در کجا است؟ اختلاف میان آیت‌الها خامنه‌ای و احمدی‌نژاد بر سر چیست؟ فرصت‌ها و یا مخاطراتی که از رهگذر اوج‌گیری بحران نظام حاکم بر سر راه جنبش سبز پدیدار می‌شوند کدام‌اند؟ چرا و چگونه برخی شیفته‌ی “ایستادگی” احمدی‌نژاد در برابر خامنه‌ای شده‌اند؟ مقاله‌ی حاضر تلاشی است در جست‌وجوی پاسخ به این پرسش‌ها…

ویژه خبرنامه گویا:
دو سال پیش درانتخابات ۲۲ خرداد این فقط مردمی که رای خود را به حساب میرحسین موسوی و مهدی کروبی ریختند و یا اصلا در انتخابات شرکت نکردند نبودند که مخالفت خود را با رهبر جمهوری اسلامی و حکومت او ابراز داشتند. آنهایی هم که به احمدی نژاد رای دادند عمدتا نه برای حمایت ازآیت اله خامنه ای و روحانیت، بلکه بیشتر، از آنجا که احمدی نژاد را از جنس روحانیون حاکم نمی دانستند و به شعارهای عوامفریبانه او در دفاع از عدالت و مبارزه با فساد امید بسته بودند به وی روی آوردند.

احمدی نژاد و مشایی از نخستین روزهای پس از ۲۲ خرداد ۸۸ پیام ها و اشاراتی به جامعه فرستاده اند که هدف از آن روزبه روز روشن تر می شود. آنها نماینده لایه ای از نسل جوان تراسلام گرایان افراطی جمهوری اسلامی هستند که تجربه حکومت روحانیون را شکست خورده می دانند و برآن هستند که برای حفظ نظام دربرابرجنبش روبه رشد دموکراسی خواهی در ایران، روحانیت و اسلام گرایی سنتی باید کنار گذاشته شوند واسلام گرایان غیرروحانی با برساختن ایدئولوژی مذهبی جدیدی از ترکیب شیمیایی برخی از وجوه ناسیونالیسم ایرانی با مهدویت شیعه جانشین آنها گردند. اعضای این جریان از آنجا که درجه وفاداری خود را به اسلام و مسلمانی کمتر از روحانیون نمی دانند، از آنجا که در سرکوب مخالفان جمهوری اسلامی همواره در صف اول بوده اند، از آنجا که شاهد و ناظر نارسایی های سه دهه حکومت روحانیون بوده اند و خلاصه از آنجا که می بینند دیگر مردم به روحانیون و ادعاهای آنان باور ندارند و از آنجا که خود را دارای مقبولیت اجتماعی بیشتر و کارآمد تربرای پیشبرد امورمی پندارند، نتیجه می گیرند که خود صالح تر از آنان برای دفاع از”انقلاب اسلامی” و حفظ کیان نظام هستند. و به همین جهت نیز در برابر روحانیون حتی ولی فقیه احساس حق به جانب بودن می کنند.

گلایه های اخیر مهدوی کنی از دولت احمدی نژاد شاید یکی از بهترین شواهد برای نشان دادن اختلاف میان روحانیون و دولت احمدی نژاد باشد. در این گلایه ها که اخیرا در جلسه ای با حضور رهبران حزب موتلفه اسلامی بیان شده هم عمق اختلافات را می توان دید و هم دست به عصا بودن و با احتیاط برخورد کردن روحانیت با دولت احمدی نژاد:
“بعضی از اصولگراها در حضور خود من در یک جمعی اظهار کردند که روحانیت نفوذ خودش را از دست داده و دیگر نمی تواند مردم را جمع کند . پس باید چه کار بکنیم ؟ باید یک کاری کنیم که مردم را جمع کنیم . خوب حالا مردم را بخواهیم جمع کنیم چه کار کنیم ؟ باید شعارهای روحانی و شعارهای امام (ره) را عوض کنیم ؟ شعارهای اسلامی و انقلابی یا سنتی را حذف کنیم ؟ یک شعارهایی بدهیم که یک طبقه دیگری از مردم را جذب کنیم ؟ این مسئله ایران [و مکتب ایرانی] و این حرف ها شاید معلول همین فکر است…

“اگر در مشروطه این اشتباه شد که حتی بعضی از علمای بزرگ هم اشتباه کردند نگاه کوتاه مدت بود . همین که دیدند یک مخالفتی شد و آن مخالفت ضعف جریان شد خود آقایان اشتباه کردند و جریان مخالف را تأیید کردند . شهادت مرحوم شهید شیخ فضل الله نوری همین بود. به یک معنا خود روحانیت هم تقصیر داشت . باید می گفتند شیخ فضل الله یک مخالفتی کرده باید با او راه آمد نه اینکه به دست دشمن رهایش کنند و دشمن هم محکمه تشکیل بدهد و یک عالم بزرگوار ، مجتهد مسلم جامع الشرایط را با آن سوابق محکوم به اعدام کنند بعد هم پای دارش کف بزنند . چه اشتباه بزرگی کردند . ولی بعد فهمیدند که این مسئله ای را حل نکرد و ضربه بزرگی به روحانیت زد. بعد مرحوم بهبهانی از بین رفت، بعد دیگران از بین رفتند . امروز ما مراقب باشیم این اشتباهات را نکنیم.

“یکی از نمادهای حضور روحانیت در خود مجلس است . اگر که به تدریج روحانیت هر دوره ای کم بشود این نشان می دهد که انقلاب دارد از مسیر خودش منحرف می شود … نگویید که [اگر]فلان روحانی از فلان شهر انتخاب شود ، ممکن است در مجلس فعال نباشد و یک کلاهی تحصیل کرده امروزی ممکن است بتواند بیشتر فعال باشد . اینطور نباید فکر کرد . فعالیت در مجلس یک فعالیت جمعی است که راهنمایی آن به دست یک عده ای از نخبگان است . مجلس را نخبگان می گردانند . امّا یک عده ای باید باشندکه فعالیت این نخبگان را تأیید کنند و اگر روحانیت نباشد چیز بدی می شود .
حضور روحانیت در همه نهادهای انقلاب یکی هم مجلس برای بقای انقلاب لازم است. همین طور که روحانیت در اصل انقلاب رشد نموده و نمی شود انکار کرد در بقاء انقلاب نیز باید حضور داشته باشد.”
“نشریه شما ارگان حزب موتلفه اسلامی چاپ فروردین ماه ۹۰”

دلبستگی نشان دادن به برخی از وجوه ناسیونالیسم، مثلا طرح مکتب ایرانی توسط رحیم مشایی و تکرار آن از جانب احمدی نژاد بخشی از استراتژی محاسبه حساب شده آنها است که برای قالب ریزی ایدئولوژی جدید و مرزبندی ایدئولوژیک میان دولت احمدی نژاد با روحانیت در انظار مردم و هواداران جنبش سبزآغازشده است. با وجود فشارها و اعتراضاتی که علیه اصطلاح “مکتب ایرانی” از درون اصول گرایان و روحانیون و مراجع، بالا گرفته، مشایی و احمدی نژاد نه تنها هرگز در این زمینه حاضر به عقب نشینی نشده اند بلکه برعکس در فرصت ها و برش های مختلف با علاقمند وانمود کردن خود به مفاخر ایران باستان، به کورش کبیر و منشور او و یا با دلبستگی نشان دادن به مراسم نوروز و تلاش برای برگزاری جشن های نوروزی در تخت جمشید کوشیدند به جامعه پیام دهند که آنان برخلاف روحانیون و برخلاف روش و منش ۳۰ سال گذشته جمهوری اسلامی به هویت ملی ایران دلبسته اند. آنها حتی در این دو ساله بارها وانمود کرده اند که در نگرش به حجاب اسلامی، ورزش بانوان، موسیقی، سینما و امور هنری نیز با سیاستهای گذشته و حال روحانیت مرزبندی دارند.

بدیهی است احمدی نژاد و مشایی خوب می دانند که پافشاری برهمه این موارد، اعتراض مراجع و بخش وسیعی از اصول گرایان را برمی انگیزد. اما از آنجا که به یک استراتژی بلند مدت می نگرند ازعلنی شدن شکاف در میان اصول گرایان و نمایش تمرد از منویات رهبر تا یک قدمی آستانه آنتاگونیستی شدن تضادها ابایی ندارند، بلکه به نوعی از آن استقبال هم می کنند. چرا که درصددند از همین طریق پایگاه اجتماعی خود را در جامعه گسترش دهند و کسانی که از سبزها سرخورده و نومید می شوند را به سوی خود جلب نمایند.
احمدی نژاد در سخنرانی اخیر خود در اجتماع مدیران کردستان در تاریخ اول اردیبهشت ماه سال جاری می گوید: ” ما در ایران خدمت می کنیم و برای ملتی کار می کنیم که پرافتخارترین ملت تاریخ است. همه ی مورخان اذعان دارند که سهم ملت ایران در فرهنگ و تمدن جهانی بی نظیر است. ملت ایران رتبه اول را دارد و رقیبی هم ندارد… تنها ملتی که درتاریخ، تجلی فرهنگ و انسانیت، توحید و عدالت بوده است ایران است. این ناسیونالیسم نیست. ما پیرو دین حنیف هستیم. اما ایران و موجودیت آن یک نعمت خدادادی است. وقتی عظمت ایران را می گویم به دنبال غرور نیستیم. بلکه می خواهیم مسوولیت های خود را یادآوری کنیم. جز ملت ایران هیچ کس حرفی برای گفتن ندارد و اگر قرار است تغییری ایجاد شود پرچمداریش با کشور ماست.”

این شعارهای اغراق آمیز که برای استفاده ابزاری از ناسیونالیسم و ایرانیت در خدمت پی ریزی ایدئولوژی ناسیونالیستی- مذهبی تکرار می شوند هیچ سنخیتی با ملی گرایی و یا میهن پرستی راستین ندارند، چرا که در دنیای امروز نه میهن دوستی و عظمت ملی بدون نهادینه شدن دموکراسی و حقوق بشر باور کردنی است و نه مبارزه با فساد و دفاع از تهیدستان بدون شفافیت و آزادی کامل نظارت همه جانبه ملت برحکومت ها می تواند جدی تلقی شود. جریانی که قدرت گیری آن محصول کودتای خونین انتخاباتی است و دروغگوئی، تبعیض دینی و سرکوب مخالف وعدم تحمل هرگونه انتقاد از مختصات اصلی آن است، جزسیه روزی برای تهیدستان و فرصت سوزی برای منافع ملی هیچ ارمغان دیگری در انبان ندارد!

پایگاه و حوزه نفوذ جریان احمدی نژاد- مشایی
جمهوری اسلامی از بدو تولد خود در زمان آیت اله خمینی برای ارعاب، و سرکوب مخالفان و تسلیم جامعه به ارزش های حکومت دینی به گروههای فشار که در سراسر کشور عمدتا از میان لایه های تهیدست و متعصب دست چین و سازماندهی می شدند، تکیه داشت.
در ۲۰ ساله حکومت آیت اله خامنه ای گروههای فشار افزایش کمی و توسعه سازمانی پیدا کردند و بودجه آنها که بخشی از ردیف بودجه رسمی دولتی و بخشی مستقیما از بیت رهبری تامین می شود همه ساله افزایش یافت. سازمان بسیج که این گروههای فشاررا عمدتا درخود جمع کرده، به همراه دهها گروه شبه نظامی دیگرکه در سراسر کشور فعالیت دارند در دوره ۸ ساله اصلاحات که آیت اله خامنه ای برای به حاشیه راندن و مرعوب کردن اصلاح طلبان آنان را میداندار کرد، روزبه روز نفوذ و قدرت اقتصادی و سیاسی بیشتری پیدا کردند و درتشکیلات سپاه و نیروهای انتظامی نیز بخاطر ضرورت تنیده بودن وظایف و کارکرد و الزامات همراهی و همکاری تنگاتنگ، ریشه دواندند. این گروهها که اینک به لایه های قدرتمندی با نفوذ سیاسی و نظامی و منافع اقتصادی چشمگیرتبدیل شده اند و دارای حمیت وهمبستگی گروهی کم سابقه ای هستند هم تکیه گاه اصلی جریان احمدی نژاد- مشایی به حساب می آیند و هم یکی از تکیه گاههای اصلی رهبرجمهوری اسلامی. چنان که شکاف ایدئولوژیک و سیاسی میان جریان احمدی نژاد- مشایی و بیت رهبر هم مایه ترک برداشتن بدنه این نیروها و دو شاخه شدن آن می شود و هم موجب ریزش و انفعال وسیع آنها. فرایندی که موقعیت هم اکنون ضعیف شده آیت اله خامنه ای را در نظام هرچه شکننده تر می کند.

ازاین گذشته جریان احمدی نژاد در سالهای گذشته با دست و دل بازی در بخشش درآمدهای ملی درمیان نظامیان، جریانهای امنیتی و مدیران رده های مختلف نظام از جمله در استانداری ها و فرمانداری ها یارگیری و مهره چینی کرده است.این جریان طرفدارانی نیز در میان لایه های تهیدست شهری و روستایی ایران دارد که به امید شرایط اقتصادی خود به آنها دل بسته اند. سران این گروه برآن اند که برای پاسخگویی به نیازها و خواسته های حامیان خود در جامعه و بیمه کردن نظام دینی از گزند جنبش دموکراسی خواهی سبز و تحولات شتابان منطقه که رژیم های دیکتاتوری را یکی پس از دیگری به فروپاشی می کشاند، دگرگونی در ساختار حقیقی نظام و نوسازی ایدئولوژیک آن ضرورت مبرم شرایط کنونی است. چرا که به زعم این جریان، نظام بدون این تغییرات نمی تواند در برابر فشارهای خارجی و شورش های مناطق مرزی یکپارچگی ایران را حفظ کند و در برابر فشارهای جنبش دموکراسی خواهی داخلی نیز نمی تواند پایدار بماند. پروژه این گروه برای دگرگونی در ساختار سیاسی و ایدئولوژیک نظام را می توان نوسازی دیکتاتوری مذهبی نامید. درنظر آنها دو گزینه برای انتقال از وضعیت موجود وجود دارد. یا آنها هستند که با نوسازی و جراحی مورد نظر خود، اصل نظام دینی و بقای آن را بیمه می کنند و یا نظام سرانجام زیر فشار اعتراضات مردم فرو می پاشد، جنبش دموکراسی خواهی پیروز می شود و آرزوهای آنان برباد می رود.

می گویم نوسازی و نه اصلاح چرا که واژه اصلاح طلبی در فضای سیاسی امروز ایران همچنان به معنای تلاش برای آزادی رقابت سیاسی میان جریان های ملتزم به قانون اساسی وایجاد نسبی فضای باز سیاسی است.
اما جریانی که احمدی نژاد – مشایی آن را نمایندگی می کنند نه اهل فضای باز سیاسی است و نه مثل اصلاح طلبان در توهم آشتی دادن جمهوریت نظام با اسلامیت است و نه به اجرای بی تنازل قانون اساسی باور دارد. این جریان آن چنان که از کردار و گفتارسالهای گذشته نمایندگان شاخص آن برمی آید خواهان دیکتاتوری صالحان است. صالحانی که حکومت را “ولایی” می خواهند، اما ولایت را از آن مهدی صاحب الزمان می دانند وهمان گونه که در پیش اشاره شد معتقدند ارتباط با او را نه از طریق روحانیون بلکه خود برقرار می کنند.

پیشبرد این پروژه نیاز به مقدماتی داشته و دارد که از دوره نخست ریاست جمهوری احمدی نژاد آغاز شده و پس از کودتای ۲۲ خرداد۸۸ شتاب گرفته است.
یکی از این مقدمات مهارجنبش دموکراسی خواهی بود از راه طرد اصلاح طلبان از حاکمیت، دستگیری وسیع فعالان سیاسی، غیرقانونی اعلام کردن تشکیلات سیاسی اصلاح طلب وسرکوب جنبش دانشجویی و اعتراضات خیابانی به هزینه نهاد ولایت فقیه و شخص آیت اله خامنه ای. پروژه ای که رهبر جمهوری اسلامی با “بی بصیرتی” تمام و به قیمت برباد دادن اعتبار نهاد ولایت فقیه در انظار جامعه و حتی در میان اصول گرایان با خشونت و خونریزی به مرحله اجرا گذاشت.

آیت اله خامنه ای در این راه تا به آنجا پیش رفت که در حمایت از احمدی نژاد و دولت او نزدیکترین متحدان و یاران قدیمی خود و بسیاری از مراجع را “بی بصیرت” و “مردود” از آزمایش الهی معرفی کرد و در سفر زمستان گذشته به قم با صراحت اعلام کرد که هیچ دولتی به اندازه دولت احمدی نژاد با او همراه نبوده است. او ضمن انتقاد از اصلاح طلبان که در گذشته موجب ایجاد “شبهه قدرت دوگانه” در نظام شده بودند مدعی شد که حالا همه چیز مطابق منویات او به پیش می رود و به دولت احمدی نژاد اطمینان کامل دارد. کار به جایی رسید که مصباح یزدی در پیروی از منویات آیت اله خامنه ای مدعی شد که مخالفت با دولت احمدی نژاد مخالفت با خدا است. می توان گفت که خامنه ای در حمایت یکجانبه از احمدی نژاد و دولت او در دو سال گذشته آن چنان به راه افراط رفته و در چنان جاده یکطرفه ای به پیش رانده است که بازگشت از آن نه فقط مایه ریزش وسیع تر در میان تکیه گاههای نظامی و امنیتی رهبر جمهوری اسلامی می شود، بلکه هرگونه بصیرت و درایت وی را حتی در میان اصول گرایان زیر سئوال می برد و چه بسا تعادل روانی و سلامت دماغی او نیز مورد تردید قرارگیرد. او در دفاع از باند احمدی نژاد چنان همه پل ها را پشت سر خود خراب کرده که اینک خود را مجبور می بیند یا به بی تدبیری و بی کفایتی خود اعتراف کند و یا هم چنان از احمدی نژاد حمایت نماید.

اگر سرکوب های خونین دو سال گذشته هزینه های سنگینی به جایگاه رهبری جمهوری اسلامی و شخص خامنه ای تحمیل کرده و او را در حد حامی و یا رهبر جناح احمدی نژاد تنزل داده، ادامه رویارویی او با جریان احمدی نژاد و عزل رئیس جمهوری که خود با تقلب بر سر کار آورده می تواند به ورشکستگی کامل او از درون بیانجامد. واگر به راستی جریان احمدی نژاد مشایی در کشاندن خامنه ای به این راه نقشی داشته اند باید گفت که آنها مهندسی شده و استادانه عمل کرده اند.
اما وجه دیگرمقدمه برای نوسازی نظام توسط جریان احمدی نژاد- مشایی، جذب پایگاه جنبش سبز و منزوی کردن تدریجی آن است. کاری که با سرکوب و کشتار خونین انجام نشده اینک در شرایط حصر موسوی و کروبی دردستور کار گروه احمدی نژاد مشایی قرار دارد.در این بازی سیاسی استفاده از ماسک ملی گرایی و ناسیونالیسم یکی از مهمترین حربه های کاری آنان است.

فراموش نکنیم که جنبش سبز جنبش ناهمگنی است که دردرون آن احساسات و گرایش های ملی گرایانه که در۳۰ ساله گذشته توسط جمهوری اسلامی لگدمال شده بسیار قوی است.
میرحسین موسوی که فعالان جنبش سبز وی را به عنوان راهبر این جریان پذیرفته اند در برش ها وبرسر دوراهی های مختلف با انتشار بیانیه ها و تحلیل های سنجیده، تاکتیک های تفرفه افکنانه باندهای حاکم را خنثی می کرد و روش ها و شیوه های فعالیت و حفظ هم بستگی سبزها را ارائه می داد. اینک او در زندان است و خلاء رهبری در جنبش سبز بشدت احساس می شود. موسوی، کروبی و رهنورد هرچند با برخی از شعارهایی که در اعتراضات خیابانی جنبش سبز مطرح می شد – به لحاظ عقیدتی و یا بخاطر توهمی که به اصلاح جمهوری اسلامی داشتند- موافق نبودند، اما در قبال همه گرایش های درون جنبش سبز، با مدارا برخورد می کردند و می دانستند که نمی شود این جنبش گسترده را به طرفداران نگرش و منویات آنان تقلیل داد. آنها بخاطر اعتقادات خود چه بسا شعارهایی از قبیل نه غزه، نه لبنان جانم فدای ایران” و یا “استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی” را قبول نداشتند اما به این حد از پختگی، تحول سیاسی و نگرش روادار رسیده بودند که بپذیرند تکرار کنندگان این شعارها حق دارند نظرات خود را در جنبش سبز که مرکب از تمایلات متفاوت است ابراز دارند.آنها همراه با ادامه سرکوب جنبش، گام به گام مواضع خود را در حمایت از خواسته های دموکراتیک مردم قاطع تر و صریح تر کردند. چنان که بارها به همراهی خود با خواست محوری جنبش دموکراسی خواهی سبز (یعنی پذیرش نتیجه انتخابات آزاد هرچه که باشد) تاکید نمودند. اینک با بحرانی شدن مناسبات میان اصولگرایان حاکم، ادامه تاکتیک های زیرکانه جریان احمدی نژاد-مشایی برای تفرقه در جنبش دموکراسی خواهی سبزو اوج گیری مبارزات آزادیخواهانه درمنطقه شرایط جدیدی پدید آمده که بیش از هر زمان به حضور رهبرانی که مورد اعتماد همه جریانات طیف جنبش سبز باشند نیازمندیم و متاسفانه در حال حاضر این کمبود، همسبتگی جنبش سبز را در مخاطره قرار داده و وظیفه همه فعالان این جنبش را در غیاب آنان سنگین ترساخته است. بویژه آن که از این پس روش هایی مثل استمداد جستن و دست بردن به دامان روحانیونی که از مواضع و اعتقادات واپس گرایانه خود و یا خصومت با ملی گرایی به جریان احمدی نژاد- مشایی حمله می کنند و یا تاکتیک هایی مثل همسویی غیررسمی با اصول گرایان مخالف دولت احمدی نژاد که برای بهره برداری از تضادهای اصول گرایان دنبال می شد نه فقط کمکی به جنبش سبز نمی کنند بلکه دقیقا مایه تفرقه و بی اعتباری آن می شوند.

جنگ قدرت میان حکومتگران می تواند به فرصتی استثنایی برای گسترش جنبش سبز تبدیل شود، در صورتی که فعالان این جنبش مدام متوجه آن باشند که هیچ اختلافی نباید همبستگی طیف وسیع جنبش سبز را خدشه دار کند و ثانیا آن که درافشای ماهیت دعوای حکومت گران و دشمنی هر دو طرف با حقوق ملت تردید نکنند و دراین دعوا به حمایت گر یکی از این دو جناح تبدیل نشوند و یا نگذارند چنین شائبه ای ایجاد شود. بزرگترین خطر برای جریان سبز آن است که در این شرایط برخی شیفته ملی گرایی کاذب باند احمدی نژاد و یا “ایستادگی” او در برابر رهبر شوند، و عده ای هم در دنباله روی از تاکتیک های محافظه کارانه، با روحانیونی که از موضع ارتجاعی به جریان احمدی نژاد- مشایی می تازند، همسویی نشان دهند. افتادن در هریک از این بازی ها می تواند به تجزیه و انزوای جنبش سبز بیانجامد.

درجنبش سبزهمه عقاید، همه مذاهب و همه گرایش های ایدئولوژیک سیاسی باورمند به آزادی و حقوق بشردرورای تعلقات حزبی و عقیدتی، حول محور آزادی همگان و برابری شهروندان حق حضور دارند. به این اعتبار این جنبش نه مذهبی است، نه ضد مذهبی است و نه در انحصار هیچ ایدئولوژی و گرایش سیاسی خاصی دیگری است. و این یعنی آن که جنبش سبز به گوهر سکولار است. چرا که سکولاریسم آنجا آغاز می شود که حق شهروندی و برابری کامل در برابر قانون برای همه آحاد جامعه از هر فکر و عقیده و مذهبی پذیرفته می شود. پس برای زنده و پویا ماندن جنبش سبز ضروری است که هیچ گرایش عقیدتی و مذهبی نقش متولی گری این جنبش که در نهایت همان نقش ولی و ولایت است برای خود قائل نشود.وهمه جریانات و فعالان جنبش از حق سایرین در حضور فعال در این جنبش دفاع کنند. اگر موسوی و کروبی و رهنورد را اکثر فعالان جنبش سبز به عنوان رهبران این جنبش پذیرفته اند، این نه بخاطر اعتقادات مذهبی و یا پیشینه حکومتی آنان بلکه قبل ازهرچیز بخاطر آن است که آنها ازموضع خواسته های آزادی خواهانه مردم در برابر خامنه ای ایستادند و به سهم خود کوشیدند به این ویژگی های جنبش سبز احترام بگذارند !

جنبش سبز حزب سیاسی کسانی که هنوز به تغییر خط رهبری امیدوارند و از جریانات چپ نیز فقط آنهایی را تحمل می کنند که هویت خود را فراموش کنند ودرخط آنها و دنباله رو آنها باشند، نیست، هرچند که همه این کسان در جنبش سبز حق حضور دارند.متاسفانه هنوزاین روشهای تنگ نظرانه در رسانه ها و سایت هایی که خود را همراهان موسوی و کروبی معرفی می کنند دنبال می شود.

وقتی فلان وزیر اسبق جمهوری اسلامی که زمانی خود را عضواتاق فکر جنبش سبز معرفی می کرد و جایگاهی هم در نشریات رسمی این جنبش دارد در مورد رهبر جمهوری اسلامی که هیچ کس حق نظارت بر امور مالی نهادهای تحت نظارت وی را ندارد و در نظر جنبش سبز بزرگترین دزد آرای ملت است، مدعی می شود که در کارنامه آیت اله خامنه ای نه فقط به لحاظ فساد مالی نقطه سیاهی وجود ندارد بلکه حتی یک لکه خاکستری هم نمی شود دید! فعالان این جنبش باید نخستین کسانی باشند که علیه این گونه مدعیات محاسبه شده واحتمالا هماهنگ شده با جناحی از رژیم که برای حساب بازکردن به هزینه جنبش مطرح می شوند برخورد کنند! وگرنه حتم بدانیم که همین یک ادعا می تواند کسانی را به بدبینی و انفعال بکشاند و درگام بعدی آنان را مجذوب رحیم مشایی و احمدی نژاد بکند.(تا آنجا که من می دانم در نقد این ادعا نوشته های متعددی از جمله مقاله روشنگرانه مجید محمدی انتشار یافت.)

درروزهای گذشته شاهد نوشته ها و گفته هایی هم بوده ایم که نشان می دهند تاکتیک های جریان احمدی نژاد- مشایی بسترساز توهماتی شده است. برای نمونه خوانندگان را به مقاله اکبر گنجی زیر عنوان “علی خامنه ای و ظن جاسوسی “احمدی نژاد” که در گویانیوز منتشر شد مراجعه می دهم. گنجی در این مقاله می نویسد: ” احمدی نژاد اگر در چارچوب اختیارات قانونی ریاست جمهوری بایستد، کار زیادی با او نمی توانند بکنند. باید انتخاب کند. راه به روی او گشوده است. می تواند در کنار مردم و با مردم باشد. مردم کسانی را که در مقابل سلاطین ستمگر بایستند دوست دارند. ظاهر کار نشان می دهد که او تا امروز(۳/۲/۹۰)روی نظر خود ایستاده است.” در این جا گنجی از صرف “ایستادگی” احمدی نژاد در برابر خامنه ای ستایش می کند. در حالی که اساسا نوع ایستادگی احمدی نژاد هیچ سنخیتی با ماهیت ایستادگی مردمی که در نفی استبداد و برای دموکراسی پرچم مقاومت در برابر خامنه ای برافراشته اند ندارد. کافی است فقط به حمایت قاطع احمدی نژاد از سعید مرتضوی که نقش او در کهریزک و جنایات پیش از آن برهمه آشکار است و یا نقش حلقه یاران احمدی نژاد در شکنجه ها و سرکوب های خونین دو سال اخیر توجه کنیم تا بهائی به این “ایستادگی” که صرفا در محدوده جنگ قدرت باندهای فاسد حکومت رخ می دهد، و هریک در دشمنی با جنبش سبز از هم سبقت می گیرند، ندهیم. آقای گنجی که تا مدتها پس از کودتای انتخاباتی، ادامه ایستادگی موسوی و کروبی را مورد سئوال قرار می داد و جنبش بودن، جنبش سبز را هم هرگز نپذیرفت، چرا وچگونه برای “ایستادگی” احمدی نژاد به این سرعت اعتبار قائل شده است؟

تحولات طوفانی و سریع خاورمیانه و شمال آفریقا، تعمیق بحران حاکمیت و بی اعتباری ساختار حقیقی و حقوقی جمهوری اسلامی طرح شعار جدایی دین از دولت به مثابه یکی از شرایط لازم استقرار دموکراسی در ایران را به ضرورت مبرم روز تبدیل کرده است.
اگر می پذیریم که جنبش سبز در اعتراضات خیابانی از ائتلاف جریانهای فکری متفاوت و مختلف ایرانیان که در آزادیخواهی و نفی استبداد منافع و مصالح مشترک داشته اند پدید آمده است.اگر می پذیریم که این جنبش را نمی توان به جریان اصلاح طلبان دینی و یا طرفداران اجرای بی کم و کاست قوانین اساسی جمهوری اسلامی تقلیل داد. اگر می پذیریم که این جنبش را نمی توان در محدوده بازی جناح های رقیب نظام حاکم حبس کرد و یا تاکتیک های و خواسته های آن را از کتاب نصیحت الملوک استخراج نمود. پس باید این را هم بپذیریم که همه ما از هر فکر و عقیده و گرایش سیاسی در دفاع از همبستگی جنبش سبز و تلاش برای تحول و پویایی آن ذینفع و در عین حال مسوول هستیم.

البته کسانی که هنوزدرآرزوی حفظ جمهوری اسلامی و اصلاح نارسایی های ذاتی آن هستند منافع خود را در آن می بینند که در مقام متولی گری جنبش سبز آن را به جنبش طرفداران اصلاح نظام حاکم تقلیل دهند. آنها جزیی از جنبش سبز هستند که هرچه دیگران میدان را خالی کنند نقش بیشتری به عهده می گیرند. درمقاله آینده به نقشی که ائتلاف وسیع همه گرایش های مختلف چپ دریک حزب سوسیالیست یا یک “ائتلاف چپ” می تواند در تحول جنبش دموکراسی خواهی و جلوگیری از شکست و تفرقه آن ایفا کند می پردازم.

چهارشنبه ۲۱ اردیبهشت ماه ۱۳۹۰

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.