اسماعیل هوشیار: در یک روز جهانی دیگر …!

بدون تردید لنین شخصیتی تاثیرگذار داشت و در تاریخ معاصر بشری غیرقابل انکاراست.  شناخت این شخصیت کاری نیست که با خواندن یک کتاب صورت گیرد. با این حال کتاب «زندگی و مرگ لنین» خواندنی و جالب توجه است؛ کتابی در هفت فصل به لنین کودک، لنین جوان، لنین انقلابی، لنین تبعیدی، لنین رهبر، لنین بیمار ، لنین فوت شده و حتی لنین پس از مرگ و میراثی که از او باقی ماند ، پرداخته است. در بخش پایانی به دوره ای پرداخته شده که لنین نبود اما میشد هر جمله و عنوانی را چون حکمی خدشه ناپذیر و حتمی به نامش جعل کرد، بازار ضرب چنین سکه ای بلافاصله پس از مرگ لنین، آغاز شد…… لنین گفته بود… لنین میخواست… لنین آرزوداشت…
 
hoshyaresmaeil@yahoo.com
 
قرن بیستم را از هر طرف که نگاه کنی قرن انقلاباتی رنگین است. در سلسله رخدادها ی مهم به واقعه کشته شدن ولیعهد اتریش در شهر سارایوو که منجر به آغاز جنگ جهانی اول شد اشاره باید کرد ولی به نظر بسیاری ، جنگ جهانی اول مهمترین اتفاق نخستین قرن بیستم نبود بلکه اتفاق اصلی را آن چیزی میدانند که از این جنگ سر برآورد ! اولین دولت سوسیالیستی دنیا….انقلابی که بنیان گذارش لنین بود.
 
اما تاریخ نشان داد نظریه های مربوط به گذشته چندان هم خلل ناپذیر نیستند و مبارزه با قانون تکامل کار آسانی نیست. تاریخ و تکامل به سرعت پاسخ آنهایی را که میخواستند تمام هستی را “لنینیستی” کنند؛ داد. با این حال میلیونها نفر در تمام جهان کتاب های لنین را خوانده اند و خطابه های او را هنوز هم تردیدناپذیر میدانند .
 
بدون تردید لنین شخصیتی تاثیرگذار داشت و در تاریخ معاصر بشری غیرقابل انکاراست.  شناخت این شخصیت کاری نیست که با خواندن یک کتاب صورت گیرد. با این حال کتاب «زندگی و مرگ لنین» خواندنی و جالب توجه است؛ کتابی در هفت فصل به لنین کودک، لنین جوان، لنین انقلابی، لنین تبعیدی، لنین رهبر، لنین بیمار ، لنین فوت شده و حتی لنین پس از مرگ و میراثی که از او باقی ماند ، پرداخته است. در بخش پایانی به دوره ای پرداخته شده که لنین نبود اما میشد هر جمله و عنوانی را چون حکمی خدشه ناپذیر و حتمی به نامش جعل کرد، بازار ضرب چنین سکه ای بلافاصله پس از مرگ لنین، آغاز شد…… لنین گفته بود… لنین میخواست… لنین آرزوداشت…
 
اینها همه سکه هایی بودند که استالین دوستشان داشت اما به نام لنین ضرب کرد تا هم توجیه داشته باشد و هم اینکه کسی در آن چون و چرا نیاورد.  در آستانه یک روز جهانی دیگر ما هم گفتیم مرثیه ایی بخوانیم ولی نه برای لنین و گذشته …که برای باز خوانی خودمان !
 
تقریبا تبدیل به عادت شده است . قبلش رسمیت پیدا کرده و بعد همه ساله هر روز جهانی را یا جشن میگیرند و یا بازار تبریک گفتن داغ است . یک روز برای کارگر و ۳۶۴ روز برای سرمایه دار….. وهمه خوشحالند و احساس پیروزی میکنند ! فرصت خوبی برای مرثیه خواندن . از نوع طبقاتی تا انواع دیگرش . بازی مرید و مراد…، رسمی تاریخی است . جای اسامی عوض میشود اما ذات رسم عوض نمیشود . این روزها نوبت طبقه کارگر است التبه خود کارگر که چه عرض کنم اون انسانها باید شب و روزشان را صرف تامین نیازهای اولیه کنند . ولی جای نگرانی نیست همیشه اقلیتی هستند که از این یک روز سمبلیک دفاع کنند و اکثریتی که در آن ۳۶۴ روز واقعی غرق هستند ……!
 
به نام کارگر و طبقه کارگر و بیش از ۱۰۰ سال این مرثیه ادامه دارد . شاید در ابتدای کار کمی قابل تامل بود ولی این روزها خیلی جالب شده است . جالب شده….چون هنوز بخش قابل توجهی از روضه خوانهای طبقاتی همان حرفها و تئوریهای ۱۰۰ سال پیش را با شوری حسینی میخوانند ! مفاهیم برایشان ازهر دگمی محکمتراست . رابطه اش با همه بر اساس همان دگمهای قدیمی شکل میگیرد . هیچ منتقدی را به رسمیت نمیشناسد و چند وقت پیش هم برای من نوشته بودند تو مزدور هستی چون مثل ما کمونیست نیستی و اینا …….
 
راستش هر چی بیشتر فکر کردم کمتر به نتیجه رسیدم . دست آخر قانع شدم که تمام این تعزیه طبقاتی ناشی از ندیدن فاصله زمانی است من در ۲۰۱۱ هستم و بخش عمده ایی از چپ ایران که هنوز و هر روز از نام کارگر تغذیه میکند در۱۹۰۰ مانده است . نه اینکه در صدد تخطئه و یا نادیده گرفتن تجربیات ۱۰۰ سال گذشته باشم ولی قبلا هم گفته بودم آنچه که گذشت در زمان خودش عالی بود ولی به درد جامعه  امروز نمیخورد . چشم دوختن به آن تئوریهای گذشته ، یا از روی ناآگاهی است و یا از روی بی مسئولیتی !
 
از زمانی که لنین و حزبش در بسترتاریخی خودشان انقلاب شوروی سابق را به پیروزی رساند ، تا به امروز جوامع بشری دستخوش دگرگونی های زیادی شده اند و پدیده ایی به نام چپ هنوز از درکش عاجز است . نسل سوم نظریه پردازان انقلاب چه کسانی هستند ؟ آیا مفهوم عنصر اجتماعی همچنان بر پایه داده های ۱۰۰ سال پیش استوار است ؟ و یا اینکه عنصراجتماعی در پروسه عملی ۱۰۰ سال گذشته بارها خودش را بازسازی کرده است و امروز رابطه عنصر اجتماعی با رهبران در کجا گره کور خورده است ؟
 
ضرورت خواندن اندیشه توده ها را نمیشود خلاصه کرد در تصویب رهبران ، و اجرای عنصر اجتماعی .! درشرایط امروزی مردم میدانند که رهبران باید برای آموختن نزد همین عنصر اجتماعی برود واین ناهمخوانی طبقاتی ها با عنصر اجتماعی در امروز ، برای بسیاری زندانی طبقاتی درست کرده است با تقدسی کاذب از رهبرانی که خودشان هم در زمان خودشان مستمر در تحول و باز نگری افکار خودشان بودند . از جمله همان لنین عزیز ، که ابتدا معتقد بود روسیه در جریان صنعتی شدن دچار یک تحول خود به خودی میشود که اسمش انقلاب نیست ، اما در فاصله کمی بعد به نتیجه جدیدی میرسد و اینکه در کشورهای صنعتی انقلابی در پیش نیست و خواهان انقلاب در روسیه میشود . آن هم روسیه ایی که در آن زمان طبقه کارگری هنوز درآن پا نگرفته است و لنین مجبور است که به دلیل همین فقدان ، روی نقش حزب متمرکز شود آن هم نه حزبی که از طبقه کارگر است بلکه حزبی نخبه گرا که بخشی کوچکی از جامعه آن زمان روسیه بود .
 
در نقطه مقابل این نظریه روزا لوگزامبورگ عامل سیاسی تعیین کننده را عنصر اجتماعی و تکیه بر همان کارگر معرفی کرد و سرش را با همین اعتقاد ازدست داد . نه به دلیل اشتباه نظریه …بلکه به دلیل عدم تشخیص جامعه شناسی درست  درظرف زمانی خودش ! لنین موفق شد تا در شرایط همه جانبه آن روزگار ، با قرار دادن حزب در نوک پیکان جنبش به قدرت سیاسی دست پیدا کند و در آلمان به جای انقلاب ، فاشیسم سر بلند کرد .
 
آنچه که گذشت در زمان خودش با هر اشکالی و نقصی بهترین بود و آنچه که امروز در جریان است با نگاه ۱۰۰ سال پیش بدترین است . مفهوم عنصر اجتماعی و تغییرات بنیادین جامعه در رشد جمعیت و نسلهایی با نیازها و تکنیکهای جدید ، ما را در امروز به سرخط تازه و جدیدی رسانده است که هنوز درکش نکرده ایم . نیروی خلاق و پایان ناپذیر عنصر اجتماعی و تکیه به آن را اگر دریابید پس قطعا برای آموختن باید به نزدش رفت . والا حرف زدن از این یا آن طبقه و نگاهی کهنه حتی به مفاهیم دیروزی چاره و دردی از جامعه امروز قرن ۲۱ دوا نمیکند .
 
هر تحولی و در هر شکلی زمینه ساز مقدمه دگرگونی های بعدی است . کسانی که هنوز درذهنشان تصویر طبقاتی ، از هر تحولی دارند وقت تلف میکنند . طبقه کارگرامروز مهمترین عامل و ستون فقرات است ولی نه همه داستان . جوامع امروزی و تمامی اقشارش همیشه پتانسیل و توان انقلاب را دارند ولی تمایلی به گذشته های دور ندارند . شعارهای کلیشه ایی و مراسمهای تکراری و آماده خوری بخش عمده روشنفکران چپ بر سر سفره روز کارگر، با هر تبی که باشد ، نه تنها هیچ انگیزه ایی در طبقه کارگر و جامعه امروز ایجاد نمیکند بلکه روشنفکران چپ سنتی را بازهم بیشتر به حاشیه میراند . مگر اینکه به شناختی واقعی از خودش و جامعه اش و شرایط جهانی و…..برسد . درشرایط امروز جهانی تقریبا تمامی شواهد دال بر این است که توده ها به دلیل سطحی نگری در زمین سیاست قرن ۲۱ فاقد سازماندهی طبقاتی هستند .
 
 مارکس زمانی گفته بود : که چرا نتایج سیاسی و روانی تمامی تحولات اجتماعی بدون هیچ تبینی زیر بنائی اقتصادی دارند ، ولی ارتباط بین واقعیت های اقتصادی و رشد سیاسی و روانی جامعه کمی عمیق دیده نمیشود ….!؟
 
سر بر آوردن رژیمهای توتالیتر، در تمامی حکومتهای موسوم به چپ در قرن پیش ناشی از همین “نقص نداشتن دید عمیق” است . مخاطبش هم در قدم اول روشنفکرش است  ( شوروی ، چین ، کوبا ، کره و…..) حالا باز هم روشنفکران مثلا چپ در روز جهانی کارگر به جای نشستن و فکر کردن و پیدا کردن راه حل بروند به خیابان و با شوری حسینی، شعارهای طبقاتی بدهند ……

 اسماعیل هوشیار
ژنو
بیستم آوریل ۲۰۱۱
 www.tipf.info

ارسال دیدگاه