تقی روزبه: کدام چالش و کدام راهبرد؟

تحولات شتابان منطقه و داخل کشور، ضرورت صورت بندی دقیق تر اوضاع سیاسی و اجتماعی را خاطرنشان می سازد. بدون تحلیل مشخص از وضعیت مشخص و استنتاج راهبردهای مشخص و راه گشا نخواهیم توانست کنش های لازم و حتی حداقلی را از خود بروز بدهیم.

دراین عرصه هیچ چیز آسان تر و البته بهمان اندازه مضرتر از جایگزین کردن امر کلی بجای امر مشخص و در عین حال هیچ چیز دشوارتر از برقراری پیوندی روشن و واقعی بین اهداف عمومی و وضعیت نیست. بنابراین مساله اصلی برقراری پیوند زنده بین جهت گیری ها و گفتمان سوسیالیستی با وضعیت مشخص و جهت گیری های مشخص است. معمولا گسست بین اهداف عمومی و وضعیت مشخص، و نبود حلقه اتصال دهنده بین آنها مهمترین مشکل نیروهای مدافعان آزادی و برابری اجتماعی را تشکیل می دهد. اگر از منظر اهداف کلان و گفتمان سوسیالیستی رویدادهای مشخص و جاری دورنما پیدا می کنند، متقابلا جهت گیری های عمومی و کلی هم به نوبه خود از طریق خیره شدن به واقعیت های جاری گوشت و پوست پیداکرده  و غنا می یابند.

 بنابر این مسأله اصلی آنست که می خواهیم بدانیم در شرایط جدید، راهبردها و اهداف عمومی  چگونه می توانند ب ه کارگرفته شوند تا به یک نیروی مادی و اجتماعی اثرگذار تبدیل شوند؟ و مثلا چه زمینه های مناسبی برای برطرف کردن شکاف بین نان و آزادی فراهم شده است؟ چه بسترهای مثبتی برای سازمان یابی پایگاه اجتماعی مدافعان گفتمان آزادی و برابری در شرایط جدید به وجود آمده و یا در حال به وجود آمدن است که می تواند مورد استفاده فعالین این حوزه قرارگیرد؟ و یا چه فضاها و زمینه های مستعدی برای شکل گیری و تقویت  صفوف اتحاد بزرگ هواداران سوسیالیسم در شرایط کنونی فراهم آمده است؟ و بالأخره آن که چگونه می توانیم گفتمان ضدسرمایه داری را در شرایط نوین در میان لایه های وسیعی تری از کارگران و زحمتکشان، آنهم در شرایطی که گفتمان های معطوف به حفظ نظام و یا بازسازی نظام سرمایه داری دستخوشِ بحران سخت در تلاش پرکردن خلأ موجود هستند، اشاعه دهیم؟ مهم آن است که هم چون موجود زنده ای تغییر شرایط را دریابیم و واکنش های بهینه، به هنگام و منطبق بر اهداف خود بروز دهیم. مسلما به همه این موارد نمی توان در یک نوشته کوتاه پرداخت.در این مقاله کوتاه مقدمتا به چالش اصلی جنبش و چگونگی عبور از این چالش خواهیم پرداخت:

بی شک در بیان مختصات شرایط جدید و صورت بندی آن، تأثیر تحولات انقلابی منطقه بر ایران و افزایش نسبی روحیه مبارزاتی مردم دارای اهمیت بوده و به عنوان فاکتور جدیدی وارد معادلات سیاسی ایران شده است. ورود تضادهای درونی حاکمیت به فاز جدید،حادتر شدن تضاد بین اصلاح طلبان و جناح حاکم که منجر به حصر کامل و یا به بیان دقیق تر زندانی شدن  موسوی و کروبی در منازل خود گردید، برکناری رفسنجانی از ریاست مجلس خبرگان و تشدید منازعات در میان باندهای حاکم موسوم به اصول گرایان و نگرانی آنها از بروز فتنه جدید و حتی بزرگتر، تشدید بحران اقتصادی و پی آمدهای آزادسازی قیمتها و تورم، و فراهم تر شدن بسترهای مناسب برای پیوند مطالبات سیاسی و اقتصادی (نان و آزادی) و احتمال گسترش و بروز اعتراضات و اعتصابات توده ای از جمله مؤلفه های جدید و نشانه هائی از  ورود بحران به فاز جدید است.

چالش اصلی
از مهمترین چالشها و شکاف های پیشاروی جنبش، می توان به شکاف دو سویه ای اشاره کرد که گریبانگیر جنبش جاری است: از یکسو تضاد بین فرایند رادیکالیزه شدن مطالبات و اشکال مبارزاتی بدنه جنبش با سیاست ها و راهکارهای  اصلاح طلبان و رهبری آنها که در میان صفوف جنبش فعال هستند، و از سوی دیگر شکاف بین بدنه و مطالبات درحال رادیکال شدن با سطح سازمانی یابی و گفتمان متناظر با آن. در واکنش به شکاف فوق و حل آن به سود خود هر طرف در تکاپوست که با شکل دادن مشخص به آرایش صفوف خود آن را در جهت اهداف خویش حل و فصل نماید.

چنان که در یک سوی این تکاپو اصلاح طلبان و کسانی قرار دارند که خواهان تغییراتی محدود و در چهارچوب نظام موجود هستند و برای تحکیم موقعیت و هژمونی گفتمان خویش بر جنبش می کوشند و به این منظور به تحکیم موقعیت خویش و آرایش صفوف خود پرداخته اند. ارائه منشور سبز و سازمان دهی اخص نیروهای اجتماعی حامی خود در حوزه های گوناگون اجتماعی از جمله دانشجوئی و زنان و کارگران و هنرمندان… و انتقال بخشی از رهبری به خارج و بهره گیری از رسانه های کلان و از جمله رسانه های قدرت های بزرگ و سازماندهی اخص نیروها و اقدامات  اخص خود، همه و همه در همین راستا صورت می گیرند.

البته رویکرد فوق را نمی توان پاسخ واقعی به نیازهای حنبش دانست، و حتی بدلیل ماهیت جهت گیری خود بر شدت و ابعاد چالش اصلی و لاجرم افزایش تشتت درونی جنبش -همانگونه که درعمل نیزشاهدش هستیم- می افزاید. و این تا زمانی که سویه دیگر نتواند بر شکاف فوق فائق آید ادامه خواهد یافت.  واقعیت آن است که سویه دیگر هنوز نتوانسته است گام های لازم برای حل شکاف بیان شده را بر دارد، گام هائی که بدون آنها پیشروی به جلو  دشوار و ناممکن است. چرا که جدال دو جهت گیری متضاد درونی در صفوف جنبش، یعنی جهت گیری معطوف به حفظ و مرمت نظام با جهت گیری معطوف به سرنگونی و نفی کلیت نظام، به مرور و با گذشت زمان تشدید شده و با توجه به نقش هژمونی طلبانه و کنترل کننده نیروی فوق، منتجه آن در همه زمینه های مبارزاتی جز در جا زدن و فرساش پتانسیل آزاد شده نخواهد بود.

جنبش ضد استبدادی-مطالباتی برای عبور از بحران کنونی –در جا زدن جنبش – بناگزیر نه فقط باید از طریق تشدید فشار از پائین برای تحمیل مطالبات خویش به آن، تلاش های گفتمان اصلاح طلبانه و درون سیستمی را که در تکاپوی کنترل و هدایت جنبش بسوی اهداف خود می باشد خنثی نماید، بلکه مهم تر از آن از طریق شکل دادن به  صفوف مستقل و نقش آفرین خود. تنها با چنین حرکتی می توان از تشدید شکاف های درونی جنبش بسودِ اگر بتوان گفت دشمن مشترک، جلوگیری کرد  و آن را در خدمت بالندگی جنبش بکار گرفت. اکنون، بدون این که منکر برخی همسوئی ها پیرامون برخی مطالبات ضداستبدادی باشیم و اهمیت بهره گیری از این همسوئی در برابر دشمن عمده را نفی کنیم، مدتهاست که زمان بریدن بند ناف جنبش از اصلاح طلبان و ایجاد مناسبات جدید بین نیروهای دارای جهت گیری های متفاوت و متضاد درون جنبش، یعنی قرار گرفتن جنبش بر روی پاهای خود به مثابه پیش شرط پیشروی و عبور از بحران کنونی فرا رسیده است. همانطورکه ملاحظه می کنید بحث بر سر نادیده گرفتن منطق بدیهی حاکم بر نبردها و رعایت توازن قوای واقعی، یعنی منزوی کردن هر چه بیشتر دشمن عمده و تشدید شکاف در اردوی آن و تمرکز نیرو علیه آن نیست، بلکه غرض تنظیم مناسبات دیگری در درون صفوف جنبش با توجه به تحولات و تضادها و بر آمدهای درونی آن است. بحث بر سر برداشتن یگ گام به جلو توسط جنبش در جهت ایستادن روی پای خود و کاستن از اتکاء خود به ساز و کارهای اصلاح طلبان و بیرون آوردن سر خود از لاک است.

بی شک چنین ضرورتی از همان نخست وجود داشته است و باید هم وجود می داشت، اما نکته تازه به وجود آمدن امکانات و زمینه های مثبت در جهت تحقق آرزوی فوق است. بهر حال با توجه به گسترش کشاکش رویکردهای مختلف درون صفوف جنبش برداشتن چنین گامی هم اکنون به مهم ترین مسأله عاجل جنبش تبدیل شده است. بدیهی است که تحقق چنین هدفی، تنها می تواند با ارجاع به ظرفیت های هم اکنون موجود جنبش و امکانات و تجارب آن، یعنی با تکیه بر برون دادهای خود جنبش و تقویت آن، و هم چنین با بهره و الهام گرفتن از تجارب جنبش های انقلابی منطقه، صورت پذیرد. بر این اساس مسیر پیشروی یعنی سازمان یابی را می توان اساسا  در چهار مؤلفه زیر پی گرفت:

الف- ضرورت شکل گیری کانون ها و شبکه های (واقعی و مجازی) هم آهنگ کننده و فراخوان دهنده  مستقل و برخاسته از متن جنبش. جنبش نیاز به اقدام ها و فراخوان های منطبق با ظرفیت پیش رونده با استفاده از فرصت هائی که گسترش بحران حاکمیت و تعمیق جنبش  فراهم می آورد، دارد. ولی چه کسی  و چه گونه و با چه مکانیزمی فراخوان بدهد؟ موسوی و کروبی؟ قدرت های خارجی و حامیان و رسانه هایشان؟ و آیا چپ ها در موقعیتی هستند که اگر هم بخواهند بتوانند؟

پاسخ ها با توجه به تجارب موجود و آزمون های صورت گرفته کمابیش روشن است: تضاد بین اهداف و شعارهای موسوی و کروبی و اصلاح طلبان با آنچه که در بدنه جامعه می گذرد و با مطالبات و پتانسیل موجود ناهمساز بوده و دارای دو جهت گیری متضاد هستند. این تضاد اکنون بیش از پیش عمل می کند و مانع تعمیق مطالبات و گسترش پایگاه توده ای جنبش و بکارگیری اشکال قاطع تر مبارزه است، که حاصلی جز به باد رفتن  فرصت ها ندارد. توده های مردم و جوانان درگیر مبارزه در پراتیک مبارزاتی خود کمابیش به تضاد فوق و قوف یافته اند و تردیدها بیشتر در چگونگی برداشتن گام های رو به جلو است. قدرت های بزرگ و حامیان آنها، سوای آنکه اهداف و منافعشان با منافع و مطالبات واقعی مردم در تعارض قرار دارد، عملا خود به اصلاح طلبان و نیروی آن ها دخیل بسته اند و فاقد آنچنان پایگاه اجتماعی فعال هستند که قادر به عمل مستقیم توده ای باشند.

و البته چپ ها نیز در موقعیتی نیستند که بتوانند تأثیر قابل توجه و ملموسی بر اوضاع داشته باشند. در این میان تنها عامل تعیین کننده خود جنبش است که با غلبه بر کاستی های خود می تواند ظرفیتهای خود را بهبود به بخشد و نیروهای رادیکال نیز اگر اهمیت بر داشتن این گام را بخوبی درک کنند می توانند بسهم خویش در تقویت آن کمک کننده باشند. بهر صورت، در این راستاست که جنبش باید بجای ادامه دادن به تکیه خود بر ساز و کارهای اصلاح طلبان، به دوگانگی موجود با ایجاد ساز و کارهای آلترناتیو و متعلق به خود پایان دهند. دوگانگی ی که اگر در اوائل شروع جنبش اخیر قابل فهم بود، اکنون دیگر به بندی برای پیشروی تبدیل شده است. بی شک با پیدائی زمینه های عینی و مناسب بدیل، اکنون دیگر طرح آن صرفا بیان یک ضرورت کلی و آرزو نیست. آنچه که اکنون پایه عینی گذار به این ضرورت را بیش از پیش مطرح می سازد، نه فقط رادیکال شدن بدنه جنبش و عبور آن از اصلاح طلبان است، بلکه هم چنین وجود آن صدها و هزاران فعال و سازمانگر و مروج و مبلغی است که مداوما در دل خود جنبش پرورده شده و پرورده می شوند، و در همسازی با فرایند رادیکالیزه شدن مطالبات و اشکال مبارزاتی متناسب با آن قراردارند و عملا هزینه و بار اصلی پیشبرد جنبش بر دوش آنان قرار دارد. مهمترین نکته پیشارو، خود آگاهی جنبش نسبت به این ضرورت و توانائی های واقعی خود و امکان پذیر بودن آن است و این که مدتهاست که زمان روی پای خود ایستادن جنبش فرارسیده است.
بطورخلاصه، سازمان یابی مستقل جنبش می تواند از طریق برآمد و نقش آفرینی سازمانگران، هم آهنگ کنندگان و مروجین و مبلغین پرورده شده در طی مبارزات این دوره و به مثابه برون دادهای آن صورت گیرد. این شبکه ها و فعالین باید بجای نگاه به بالا و تکیه به آن به نیرو و ساز و کارهای برآمده ازجنبش خود تکیه کنند.

بدیهی است که خلأ و شکاف ناشی از این دوگانگی را به جز ارجاع به پتانسیل های فراهم آمده در خود جنبش، نمی توان پر کرد. چنانکه بطور مکانیکی از بیرون و توسط سازمانها و نیروهای دیگر خلا مزبور قابل پر شدن نیست. بی شک نیروها و جریانات چپ به شرط آمیختن با جنبش و درک ضرورت ها و نیازها  و تبدیل شدن  به بخشی ارگانیک، فعال و اثر گذار و اثر پذیر با آن، می توانند بسهم خود در تکوین و بلوغ فرایند جنبش مؤثر باشند.

تجربه جنبش ۶ آوریل مصر و به دست گرفتن (نسبی) ابتکار عمل توسط جوانان و فعالین پیشاروی ماست. آنچه که در جامعه و جنبش ما موجب تأخیر در شکل گیری چنین فرایندی شده است، همانا چند گانگی ساخت قدرت و حضور بخشی از آن در صفوف اپوزیسیون از یکسو و ضعف تاریخی نیروهای مستقل و رادیکال و گسست آنها ار متن جامعه از سوی دیگر است.
باین ترتیب محور نخست پیشروی، تمرکز بر برآمد فعالین و فراخوان دهندگان و سازمان دهندگان و هم آهنگ کنندگان پرورده شده و در حال پرورش از درون جنبش هم اکنون موجود است.

ب- محور دوم، شکل دادن، تقویت و گسترش تشکل ها، محافل (خانوادگی و غیر خانوادگی)، هسته ها و شبکه های مستقل واقعی و مجازی در بدنه متکثر جنبش اعم از کارگران و دانشجویان و جوانان و زنان و مردمان مناطق تحت ستم ملی، و … در اماکن زیست (محلات) و کار و تحصیل و..است.
د- محور سوم همانا تلاش برای تنظیم مهم ترین مطالبات و اهداف ملموس و هم اکنون موجود جنبش است، که تقویت کننده دامنه توده ای جنبش و همبستگی بخش های مختلف آن و نیز مقابله با مطالبات تقلیل گرایانه اصلاح طلبان حکومتی و غیر حکومتی است. بدیهی است که هرکس و هر گروهی می تواند و باید پیشنهادات و راه یافت های  خود را به جنبش بدهد و برای آنها تبلیغ و ترویج کند، اما آنچه که مهم است بیرون آمدن آن ها از دل فرایند طبیعی جنبش و از آن خود کردن آن هاست که موجب تقویت ظرفیت خود رهائی جنبش و یافتن سیمای یک جنبش مطالباتی-ضداستبدادی پیشرونده می گردد.

ه- محور چهارم توجه لازم به اهمیت تأسیس رسانه های کلان و مستقلی است که بازتاب دهنده صدای جنبش مستقل در مقیاس گسترده و سراسری باشد. در این رابطه بویژه بهره گیری از امکانات و ظرفیت های خارج از کشور برای ایجاد آن، در کنار استفاده بهینه از خرده رسانه های متعدد موجود در پشتیبانی هم آهنگ از جنبش داخل و کمک به برقراری پیوند آن با جنبش های جهانی، بویژه در شرایط سرکوب واجد اهمیت است.

بدیهی است که اگر پیشروی در این راستاهای چهارگانه با شتابی متناسب با تعمیق بحران همراه نباشد، موجب در جازدن و از دست دادن فرصت ها می گردد و بهمان نسبت این گفتمان های دیگر خواهند بود که خلأ موجود را پر خواهند کرد. در بخش بعدی به شماری دیگر از چالش و سوالات مطرح شده اشاره خواهیم داشت.

۲۰۱۱-۰۴-۱۴  ۲۵-۰۱-۱۳۹۰
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com
taghi_roozbeh@yahoo.com

ارسال دیدگاه