بهرام رحمانی: اعطای نشان حکومت «جهل و جنایت و ترور» به تروریست هایش!

رییس جمهوری که خود سابقه طولانی در ترور و آدم کشی و تیرخلاص زنی به زندانیان سیاسی اعدام شده دارد طبیعی ست که به هم کیشان خود «نشان درجه یک «جنایت» اعطا کند.

اعطای نشان حکومت «جهل و جنایت و ترور» به تروریست هایش!

بهرام رحمانی
bahram.rehmani@gmail.com

بنا به گزارش رسانه های حکومتی، «غلامرضا حسنی، امام جمعه ارومیه از سوی محمود احمدی نژاد، نشان درجه یک شجاعت دریافت کرد.» خبرگزاری حکومتی فارس، در این باره نوشت، احمدی نژاد روز یک شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۰، در جلسه اعضای هیئت دولت این نشان را به حسنی اعطا کرده است.
رییس جمهوری که خود سابقه طولانی در ترور و آدم کشی و تیرخلاص زنی به زندانیان سیاسی اعدام شده دارد طبیعی ست که به هم کیشان خود «نشان درجه یک «جنایت» اعطا کند. بعلاوه احمدی نژاد، در سال های نخست انقلاب ۵۷، در آذربایجان و کردستان، به ویژه زیردست ملاحسنی آموزش های ترور و آدم کشی یاد گرفته و ارتقا مقام پیدا کرده است باید به این شکل از «استاد» خود، «قدردانی» به عمل آورد!

پیش تر نیز، مدیرکل سازمان میراث فرهنگی آذربایجان غربی، از سازمان میراث فرهنگی ایران تقاضا کرده بود که نام غلامرضا حسنی در فهرست «آثار معنوی» ثبت شود.
اسدالله علیزاده، مدیرکل سازمان میراث فرهنگی آذربایجان غربی، اسفند ماه سال ۸۸، به خبرگزاری ایلنا، گفته بود که «امیدوار است نام آقای حسنی، امام جمعه ارومیه به عنوان میراث فرهنگی ایران» به ثبت برسد.
علیزاده گفته بود که امام جمعه ارومیه در وقایع اوایل «انقلاب اسلامی ایران» در استان ارومیه و برخورد با گروه هایی نظیر حزب دموکرات و کومه له کردستان «نقش اساسی» داشته و از «عناصر کلیدی» در منطقه نقده بوده و «غلام رضا حسنی شایسته» آن است که نامش در فهرست آثار معنوی ایران ثبت شود.

حسنی در سال ۱۳۸۶ – ۲۰۰۸، در مصاحبه با هفته نامه چلچراغ گفته بود: «آثار باستانی دو نوع هستند. آن هایی که در خدمت اسلام هستند باید حفظ شوند و بقیه باید تخریب و نابود شوند.»
حسنی، در این سه دهه امام جمعه شهر ارومیه بوده و خطبه های نماز جمعه و موضع گیری های سیاسی او، علاوه بر این که قساوت و بی رحمی اش را به نمایش می گذارند در عین حال سخنان او در خطبه های نماز جمعه این شهر، به شکل طنز دهان به دهان در آذربایجان می چرخد. بسیاری از مردم آذربایجان، به ویژه جوانان روزهای جمعه، سخنان حسنی را به مثابه «ساعاتی خوش» دنبال می کنند و برایش جوک درست می کنند.

حسنی، در دور اول انتخابات مجلس از ارومیه کاندیدا شده و وارد مجلس شد و به کمیسیون دفاع رفت. حجت الاسلام غلامرضا حسنی، چند سال پیش خاطرات خود را منتشر کرده است.
حسنی، به حدی جانی و بی رحم است که حتی به فرزند خود نیز رحم نکرد. ملاحسنی، امام جمعه و سرپرست کمیته های آذربایجان غربی و نماینده مجلس و نمانیده رهبری نیز بود در راس ارگان های اجرایی حکومت، از اشخاصی مانند معبودی و مراد قطاری که دارای سوابق مشخص ساواکی بودند و سیاست های نژادپرستانه ضدکرد نیز داشتند، در منطقه کردستان و آذربایجان غربی، فجایع بسیار زیادی به بار آورده است. او، علاوه بر دامن زدن به جنگ داخلی در کردستان، مرتکب قتل عام شده است.

ملاحسنی، در بخشی از خاطراتش چنین می نویسد: «… او (رشید، پسر بزرگ ملاحسنی) پس از پیروزی انقلاب ناگهان به گروه سیاسی سازمان فدائیان خلق پیوست و از سران آن ها شد، به طوری که مسئولیت شاخه آذربایجان غربی بر عهده او بود… آن وقت نماینده مجلس و در تهران بودم. یک روز رشید به تهران آمده بود. جایش را شناسایی کردیم. در کمیته انقلاب تهران با آیت الله مهدوی کنی تماس گرفتم و گفتم یک موردی هست، چند نفر مسلح بفرستد. نگفتم پسرم هست. یکی از محافظان خودم به نام آقای جلیل حسنی را نیز همراه آن ها کردم. او از بچه های کمیته ارومیه بود و الان به تجارت مشغول است. گفتم اگر مقاومت یا فرار کند بزنید نگذارید فرار کند و اگر هم تسلیم شد، دستگیر کنید و به کمیته تحویل بدهید. آن ها رفتند و او را دستگیر کردند. رشید چند روزی در کمیته تهران بود. بعد برای بازجویی و محاکمه به تبریز انتقال دادند. او چون محل فعالیت هایش استان آذربایجان بود در این شهر محاکمه و به اعدام محکوم شد و بلافاصله حکم اجرا گردید… حتی بعد از اعدام جنازه اش را هم به ما تحویل ندادند.

وقتی خبر اعدام رشید را شنیدم، چون به وظیفه خود عمل کرده بودم هیچ ناراحت نشدم. من در مورد انقلاب با هیچ شخصی ولو پسرم باشد، شوخی ندارم و با هیچ احدی در این مورد عقد اخوتی هم نبسته ام. هنوز هم اگر یکی از فرزندانم بر ضدانقلاب و رهبری خدای ناکرده فعالیت کند، همان کاری را خواهم کرد که با رشید کردم. حقیقت این است که رشید مستحق اعدام نبود. او جنایتی را مرتکب نشده بود، یا کسی را نکشته بود تنها جرمش این بود که گرایش شدید کمونیستی داشت و این هرگز منجر به اعدام کسی نمی شود. حداکثر این، این است که باید به حبس ابد محکوم می شد. متاسفانه قاضی پرونده همین طور فله ای حکم صادر کرده بود. من آن وقت سرم خیلی شلوغ بود، به مسائل انقلاب در ارومیه و منطقه اشتغال داشتم… می خواستم به این نکته اشاره کنم که متاسفانه در اوایل پیروزی انقلاب، یک سری افراد وابسته به گروه های به ظاهر اسلامی و انقلابی در بعضی ارگان ها و به خصوص در دستگاه قضایی نفوذ کرده بودند و دست به یک سری کارها و صدور احکام تند و تیز می زدند که هیچ ارتباطی با نظام اسلامی و شخصیت های اصیل انقلاب نداشت. خودم در ارومیه به این افراد مبتلا بودم…»

البته این جانی، شاید بعدها در مورد دستگیری و اعدام رشید، ذره ای دچار «تزلزل» و «عذاب وجدان؟!» شده، واقعه را این چنین تحریف می کند. چون که کسانی که رشید را دستگیر کردند و کسانی که اعدامش کردند همگی ملاحسنی و رشید را خوب می شناختند و بدون اجازه ملاحسنی، موسوی تبریزی جرات نمی کرد حکم اعدام رشید را صادر کند تا چه برسد جنازه او را تحویل خانواده اش ندهند. چطور ملاحسنی این قدرت را داشت که رشید را در تهران دستگیر و به تبریز انتقال دهند اما قدرت تحویل گرفتن جنازه او را نداشت؟
آن طور که من از طریق فامیل هایم که با ملاحسنی در ارومیه در محله ای به نام «بند» همسایه بودند شنیده بودم رشید برخلاف ادعای پدرش، قبل از انقلاب و دوره ای که دانش جو بود به چریک ها پیوسته بود. این موضوع را خود ملاحسنی هم می دانست. هم چنین یادم می آید که ملاحسنی از همان ماه های نخست انقلاب ۵۷، به همسرش هشدار داده بود رشید را هر جا ببینم شکم او را تا آخرین گلوله کلاشینکف، سوراخ سوراخ خواهم کرد. رشید آدم شوخ طبعی بود و همواره برای پدرش جوک درست می کرد. از این رو، هر موقع رشید در ارومیه، به دیدن مادرش می رفت دری که به باغی باز می شد باز می گذاشتند تا اگر ملاحسنی از در اصلی خانه وارد شد رشید از در فرعی فرار کند. در آن دوره، همه خانه هایی که در این محله لوکس واقع شده بودند شکل ویلایی داشتند و پارک بزرگ و خوش آب و هوایی نیز پشت آن ها قرار داشت و کمی پایان تر هم رودخانه ای جاری بود که زیبایی خاصی به این منطقه می داد به عنوان تفریگاه مورد استفاده قرار می گرفت. ما فامیل نزدیکی داشتیم که با ملاحسنی همسایه بودند مادر رشید، این مساله به آن ها تعریف کرده بود و من هم در آن دوره، از زبان آن ها شنیده بودم.

پس از انقلاب ۵۷، بخش بزرگی از مردم آزادی خواه کردستان، حکومت اسلامی را قبول نداشتند با تعرض همه جانبه حکومت تازه به قدرت رسیده مواجه شده بودند. خمینی، فرمان داده بود همه نیروهای حزب الهی، سپاه، ارتش، پلیس، ژاندارمی، اطلاعاتی و امنیتی با توپ و تانک و جت های جنگده و هلی کوپترهای جنگی، از همه نقاط ایران راهی کردستان شده بودند بدون اجازه ملاحسنی، جرات کوچک ترین عملیاتی را در این منطقه حساس کشور نداشتند. عموما مقامات و مسئولین حکومتی در رده های مختلف سیاسی، نظامی، امنیتی و غیره کلیه اقدامات خود در این منطقه را در مشورت و تبادل نظر با ملاحسنی پیش می بردند.
حزب دمکرات کردستان، عموما سیاست سازش با حکومت اسلامی را در پیش گرفته بود اما کومه له، به عنوان یک جریان چپ، حکومت اسلامی را قبول نداشت برای دفاع از دستاوردهای انقلاب ۵۷، یک مقاومت عظیم مردمی را در مقابل یورش نیروهای وابسته به حکومت سازمان داده و رهبری می کرد.

در واقع حمله حکومت اسلامی به کردستان، از همان بهار آزادی آغاز شد و ابعاد این جنگ حکومت علیه مردم آزادی خواه و حق طلب کردستان، روزبروز همه جانبه تر و وسیع تر گشت.
هنوز چند ماه پس از پیروزی انقلاب مردم در بهمن ۵۷ نگذشته بود که خمینی، بنیان گذار حکومت جهل و جنایت اسلامی، فرمان حمله همه جانبه هوایی و زمینی به کردستان را صادر کرد و آن چنان جنگ داخلی را به مردم کردستان تحمیل کردند که پیروزی انقلاب را در همان آغاز به کام مردم زهر کردند. یکی از کسانی که جنگ داخلی را در کردستان دامن می زد ملاحسنی و هم فکرانش بودند. قتل عام مردم بی گناه کردستان توسط سپاه پاسداران، قتل عام قارنا، ایندرقاش، یوسف کندی، قم قلعه در اطراف مهاباد و…، پرونده قطور و کافی برای محکوم کردن سران حکومت اسلامی ایران، به عنوان جنایت علیه بشریت هستند.

ملاحسنی، در آن دوره طی اطلاعیه ای از همه جوانان و مردم آذربایجان غربی خواست برای پاکسازی روستاهای آذربایجان غربی، در بسیج ارومیه ثبت نام کنند. او، در این اطلاعیه خود را «فرمانده پاکسازی منطقه» معرفی کرد.
در سال ۱۳۵۸، هم زمان با آغار نخستین جنگ سراسری حکومت اسلامی علیه مردم آزادی خواه کردستان و بعد از راه انداختن جنگ داخلی نقده، که در آن، تعدادی از افراد کمیته نقده و افراد حزب دموکرات کشته شدند، در یازدهم شهریور ماه ۱۳۵۸ برابر با ۲ سپتامبر ۱۹۷۹، پاسداران ملاحسنی و معبودی، با حمایت ارتش و ژاندارمری، به روستای قارنا حمله کردند. در این حمله، ابتدا روحانی ده با قرآن به استقبال آن ها رفت و خواست به کشتار مردم خاتمه دهند، اما مهاجمان او را کشته و قرآن را هم پاره می کنند.
قارنا روستایی، در هفت کیلومتری شهرستان سلدوز(نقده) است. نیروهای جهل و جنایت و ترور تحت فرماندهی ملاحسنی در حمله وحشیانه خود به این روستا، ۶۸ نفر را به قتل می رسانند.
جنایت قارنا، به حدی فجیع بود که حتی خلخالی آدم کش نیز در نامه ای به آیت الله خمینی، نوشت: «جریانات جان سوز قارنا دل هر انسانی را می سوزاند. عمال ملاحسنی شصت و پنج نفر را به طرز فجیع کشته‌ اند و اگر امام به این امر جان سوز رسیدگی نفرماید پس کدام مقام رسیدگی کند؟»

این سخنان کسی ست که جنایاتش کم تر از جنایات ملاحسنی نبوده است. به عبارتی همه کسانی که در حکومت اسلامی ایران، صاحب پست و مقام و مسئولیتی شده اند نخست عمق سرسپردگی و فداکاریشان به حکومت را باید در کشتار مردم کردستان، جبهه های جنگ، جوخه های مرگ و آدم کشی نشان می دادند و سپس به پست و مقام می رسیدند و هم چنین حتی یک شبه صاحب ثروت های بادآورده نیز می شدند. و هنوز هم این سیاست های ضدانسانی و جنایت کارانه حکومت اسلامی با شدت بیش تری ادامه دارد.
در چنین شرایطی، نه «امام» که خود سردسته تروریست ها و آدم کشان بود و نه هیچ مسئول دیگری در حکومت اسلامی، واکنشی برای قتل عام مردم قارنا نشان دادند و عاملین آن نیز هرگز مورد سئوال نیز قرار نگرفتند. برعکس با این قتل عام، جایگاه حسنی و تروریست های تحت امر او، در حاکمیت محکم شد و هم چنان نماینده امام در استان آذربایجان غربی و امام جمعه ارومیه و مقام حکومتی که در این منطقه حرف اول و آخر را می زند تا به امروز باقی مانده است و مورد تقدیر قرار می گیرد.

آیت اله خمینی، در ادامه کشتار مردم کردستان و سرکوب دستاوردهای انقلاب، بی شرمانه علیه مردم حق طلب کردستان، تبلیغات گسترده با هدف تحریک مردم راه انداخته بود، می گفت: «مرزها را آزاد کردند، قلم‌ ها را آزاد کردند، گفتار را آزاد کردند، احزاب را آزاد کردند، به خیال این که این‌ ها یک مردمی هستند… این‌ ها خرابکارند، دیگر با این اشخاص نمی شود با ملایمت رفتار کرد… این‌ ها یک جمعیت خرابکار هستند، یک جمعیت فاسد هستند. این‌ ها را ما نمی‌ توانیم که بگذاریم که هر کاری که دل شان می خواهد بکنند. حالا هم اعتراض کرده ‌اند که خود شماها دارید این کارها را می کنید. نظیر آن ها که پریروز و چند روز پیش آن خرابکاری را کردند… خودشان ایجاد غائله می کنند بعد گردن مردم می گذارند… یک چنین مردمی هستند… با این ها باید با شدت رفتار کرد و با شدت رفتار می کنیم…»

یکی دیگر از قتل عام های حکومت اسلامی در کردستان، در روستایی به نام «ایندرقاش» سازمان دهی و اجرا شد. روز ۱۳ آبان سال ۱۳۵۹، افرادی تحت عنوان کمیته ارومیه و بسیج، که توسط حجت الاسلام ملاحسنی و عظیم معبودی فرماندهی می شدند، برای پاکسازی روستاهای مهاباد ـ منطقه شاروپران ـ وارد ده ایندرقاش شدند. ده ایندرقاش و ده دیگری به نام یوسف کند، در ده کیلومتری شمال خاوری مهاباد قرار دارند. پیش از هجوم سپاه پاسداران و ارتش به منطقه، محل تمرکز پیشمرگان و حزب دموکرات بوده است. هنگامی که حسنی و اعضای کمیته بسیج به سرپرستی معبودی به ده می رسند، به نام پاکسازی و خلع سلاح از مردم طلب اسلحه می کنند و مردم می گویند که ده روز قبل سپاه به منطقه آمده و سلاح ها را تحویل گرفته است. افراد حسنی، بدون توجه به نظریات مردم و سندی که بیانگر تحویل اسلحه به سپاه بود، به مردم پورش می برند و نخست تا روز بعد به آن ها فرصت می دهند که سلاح خود را تحویل دهند. سپس مردم بی سلاح و بی دفاع این ده را نیز مانند مردم ده قارنا، قتل عام می کنند. این جانیان و آدم کشان حرفه ای، در کم تر از دو ساعت، ۳۵ نفر از روستائیان به قتل می رسانند. گروه ملاحسنی و کمیته بسیج معبودی، هر کسی را که در این روستا و اطراف آن می دیدند به رگبار گلوله می بستند.

در ۱۷ آبان و چهار روز پس از کشتار در ایندرقاش، افراد بسیج ارومیه و نقده که با فرماندهی ملاحسنی و عظیم معبودی، به قصد پاکسازی روستاها، عازم صوفیان اشنویه می شوند به روی مردم این ده تیراندازی می کنند و از جمله روحانی ده و معلم آن، جمعا ۱۳ نفر را کشته و ۲۰ نفر را نیز زخمی می کنند.
گروه تحت فرمان ملاحسنی، چنین جنایاتی را در ابعاد مختلفی در روستاهای دیگر کردستان، روستاهایی چون نالوس در اشنویه، ده سراوکانی، کلیج در منطقه پیرانشهر، ده صوفیان، شادله در نقده و قره قشلاق، ایندرقاش، داشخانه و… مرتکب می شوند و بسیاری از مردم بی گناه و بی سلاح این روستاها را تحت عنوان «پاکسازی» به قتل می رسانند.

این همه تنها گوشه بسیار کوچکی از نقش حنایت کارانه و تروریستی ملاحسنی در وقایع کردستان است. وقایعی که بسیار پیچیده تر و مستلزم تحلیل ها و بررسی ها و بازبینی های عمیق و گسترده تری می طلبد.
فقط از مهر ماه ۱۳۵۸ و طی مدت جنگ حکومت اسلامی علیه مردم کردستان، حدود یک صد مورد درگیری توسط منابع رسمی حکومتی گزارش شده است که طی آن، صدها تن کشته و زخمی و ده ها هزار تن نیز  آواره شده اند. بنابراین، سی و دو سال است که حکومت اسلامی در کردستان، جنایت پشت جنایت می آفریند اما هنوز هم موفق نشده است مردم آزادی خواه این منطقه را مرعوب سیاست های خود سازد. بعلاوه کردستان، در این مدت به یک دژ محکم و شکست ناپذیر همه آزادی خواهان جامعه ایران و جنبش های اجتماعی آزادی خواه و برابری طلب و عدالت جوی سراسر کشور تبدیل شده است.

سخنان ملاحسنی، به ویژه در خطبه های نماز جمعه ارومیه نیز واقعا شنیدنی و مضحک است. برای مثال، حجت الاسلام و المسلمین در خطبه های نماز جمعه ارومیه با اشاره به آیات ۱۴ سوره عمران و اشاره به متاع زندگی پست دنیوی که انسان را از آخرت اغفال نموده است گفت: «الان اسب های نشان دار مورد نظر قرآن به ماشین های آخرین سیستم بنز ۵۰۰ میلیونی و یک میلیاردی تبدیل شده اند دیروز از یک گاو حداکثر ۱۰ کیلو شیر می دوشیدید و الان ۸۰ کیلو شیر، ۶۰ کیلو ۴۰ کیلو و… می دوشید. چرا به خود نمی آئید و چسبیدید به متاع بی ارزش دنیا؟»

امام جمعه ارومیه، گفت: «بحثی که در سرتاسر دنیا مطرح می باشد مساله سوخت می باشد ما هر قدر به مسئولین خودمان فشار می آوریم به جایی نمی رسد و شب گذشته هم که وزیر کشور شرف حضور یافته بودند و مسائل در حال خصوصی و عمومی مطرح شد و به جایی نرسید. ما باید اعمال مان را اصلاح بکنیم تا پروردگار متعال در مقابل توبه و انابه ما گرما و سرما را تعدیل نماید والا از دست بشر خارج هستند.»
به گزارش سرویس دین و اندیشه خبرگزاری انتخاب از ارومیه غلامرضا حسنی در خطبه های نماز جمعه، با اشاره به فاصله گرفتن مردم از انقلاب و آرمان های انقلاب گفت: «امام خمینی چه تقصیری داشت که از اولاد و وطنش تبعید شد و در نتیجه اسلام را مفت و مجانی در اختیار ما قرار داد و ما هم کم کم بیعت خود را هم چون کوفیان داریم با امام خمینی (ره) و امام خامنه ای می شکنیم.»

نماینده ولی فقیه در آذربایجان غربی، با اشاره به عالم رجعت گفت: «در عالم رجعت امام زمان (عج) قاتلین امام حسین (ع) را پس از زنده شدنشان آتش زده و خواهد سوزاند.» او، با اشاره به حوادث روز عاشورا و فدا شدن فرزندان امام حسین (ع) در این روز گفت: «آیا ما هم حاضریم هم چون امام حسین (ع) فرزندان مان را فدای اسلام کنیم چرا خجالت نمی کشیم.»
ملاحسنی، در گفتگو با ویژه نامه نوروزی «همشهری ماه»، با بیان این که ۱۵ میلیون زن بسیجی می خواهیم، از لزوم تشکیل دوباره کمیته های انقلاب صحبت کرده است. در این ویژه نامه از او، به عنوان فردی همیشه مسلح نام برده شده است. او، گفته است خانم های چادر مشکی ما با کلاشینکف به خدمت چتربازان دشمن می رسند.

البته ناگفته نماند که همه امام جمعه ها، هم جنایت کارند و هم طنزگو. امام جمعه مشهد، زنان «بی حجاب» را پیاده نظام دشمن می نامد؛ امام جمعه تهران کشف می کند که: دلیل زلزله «حجاب خانم هاست…»
ملاحسنی، در سفر اخیر احمدی نژاد به ارومیه، ضمن تقدیر از او گفته است: «اگر باری که بر دوش احمدی نژاد است بر دوش خر می گذاشتند تا حالا مرده بود!!»

اصولا در حاکمیت دیکتاتورها، شهروندانی که با سانسور و اختناق حکومت مخالفت برخیزند؛ آزاده و با فرهنگ باشند، همواره تحت تعقیب پلیسی – امنیتی قرار می گیرند و زندانی و شکنجه و اعدام می گردند. در حالی که بر عکس، کسانی که نسبت به حاکمیت سرسپردگی مطلق نشان می دهند و هر چه بیش تر در جنایات آن سهیم می گردند به همان نسبت نیز مورد مهر مقامات حکومت قرار می گیرند و پله های ترقی پست و مقام را یکی پس از دیگری به سرعت طی می کنند؛ چنین افرادی بدون این که زحمتی بکشند صاحب کارخانه و شرکت و ثروت های افسانه ای می شوند؛ کسانی که برای حفظ حاکمیت و پست و مقام حاضر به هر جنایتی هستند و حتی به نزدیکان و فرزندان خود نیز رحم نمی کنند. در همه این موارد و هم چنین در راه انداختن جنگ داخلی و قتل عام شهروندان بی گناه و بی سلاح، سازمان دهی جوخه های ترور و وحشت، برخورداری از نهایت قساوت و بی رحمی، ملاحسنی، از چهره های شاخص و مخوف حکومت اسلامی، محسوب می شود.

ملاحسنی، در ردیف جانیان طراز اول حکومت جهل و جنایت و ترور اسلامی قرار دارد؛ او، به گفته خودش، از جوانی عاشق اسلحه و جنگ بوده و از همان روزهای آغاز انقلاب ۵۷ تاکنون نیز لحظه ای کلاشینکف را از خود دور نکرده است. او، به دلیل همین وحشی گری ها و آدم کشی هایش به ویژه در آذربایجان غربی و کردستان، نمایندگی تام اختیار امام خمینی و امام خامنه ای را در این سی و دو سال عهده دار بوده است. او، در طول حاکمیت جمهوری اسلامی، مسلحانه در مجلس شورا اسلامی حضور داشته و عضو کمیسیون امنیتی آن بود. او در این سی و دو سال، امام جمعه ارومیه و نماینده ولی فقیه و همه کاره آذربایجان غربی و کردستان بوده است. حکومت اسلامی در این منطقه حساس کشور، هیچ مقامی را بدون اجازه حسنی عزل و نسب نمی کند و هیچ مقام دولتی نیز بدون اجازه ملاحسنی، قادر به اتخاذ و اجرای هیچ گونه تصمیمی نمی باشد. در این سی و دو سال، هر کس کوچک ترین انتقادی به او داشته سر به نیست شده است. به همه این دلایل، شاید کم تر کسی را می توان در حکومت اسلامی سراغ داشت که به اندازه ملاحسنی، مستقیما در سازمان دهی و اجرای جهل و جنایت، ترور و آدم کشی نقش داشته باشد. از این رو، پاسدار احمدی نژاد موظف بود به استاد خود، یعنی به کسی که در زیر دست او، مستقیما آموزش های تروریستی و آدم کشی و تبلیغات جهل و دروغ دیده و ارتقا مقام پیدا کرده، نشان «جنایت» حکومتی را «اعطا» کند!
باین ترییب، جایزه ای که احمدی نژاد به حسنی اعطا کرده است تشویق هر چه بیش تر جهل و جنایت و ترور و آدم کشی حکومتی است. به عبارتی دیگر، اعطا کنندگان و گیرندگان چنین جوایزی، هم چنان بر تروریسم و جهل و جنایت خود و حکومت شان صحه می گذارند و بر خشم و نفرت مردم نسبت به حاکمیت می افزایند.

دوشنبه پانزدهم فروردین ۱۳۹۰ – چهارم آپریل ۲۰۱۱

ارسال دیدگاه