روایت یک شاهد عینی از اعتراضات دهم اسفند در تهران…

حجم نیروهای انتظامی نسبت به ۲۵ بهمن و یک اسفند بسیار بیشتر بود. ‫لباس شخصی بسیار زیاد بود‬ند. نیروهای انتظامی در یک حرکت ضربتی به معترضان در چهار راه ولی‌عصر  هجوم آوردند و چهار راه را بستند. چند تیر هوایی شلیک کردند و منطقه به سرعت از جمعیت خالی شد.‬

دویچه وله:
ما نیم ساعت در یکی از پاساژهای خیابان ولی‌عصر منتظر ماندیم و پس از آن به همراه چند نفر خارج شدیم. در هوای تاریک و سوز سرما پیاده به سمت میدان انقلاب و آ‍زادی حرکت کردیم.
 ‬
‫همه جمعیت حاضر در پیاده رو به سمت غرب حرکت می‌کردند اما تعداد لباس شخصی بین مردم زیاد بود. ‫خیابان هم از ترافیک قفل کرده بود‬. ‫چراغ‌ها سبز نمی‌شد و یا عمدا سبز نمی‌کردند.‬ ‫ماشین‌ها بوق می‌زدند. ‫چند متر یک بار نیروهای امنیتی دست یک نفر را می‌گرفتند و ‫با احترام می‌کشیدند کنار و دوربین، موبایل، کوله یا کیفش را چک می‌کردند و‬ در نهایت هم ازشان عکس می‌گرفتند. در چند نقطه هم دیدم که عکاس‌هایی بالای چهارپایه ایستاده‌اند و از کل جمعیت به فاصله‌های زمانی عکس می‌گیرند. ‫صدای بوق اتومبیل‌‌ها واقعن زیاد و آزاردهنده بود‬.

‫یک خیابان مانده به نواب، جمعیت متراکم شد. به سرعت نیروهای انتظامی دخالت کردند و جمعیت به سوی خیابان‌های فرعی‬ منحرف شد. برخی می‌گفتند سر نواب درگیری شده و نمی‌گذارند مردم به آنجا برسند. ‫به سمت توحید حرکت کردیم مثل دفعات قبل. ‫بعد دوباره رفتیم پایین سمت آزادی که دیدیم مردم به سمت بالا‬ حرکت می‌کنند. ‫پایین خیابان انگار درگیری بود و نیروهای انتظامی و لباس شخصی به سوی مردم حمله می‌کردند.‬

‫به سمت بالا برگشتیم. صدای بوق ماشین‌ها همچنان بلند بود و سوز سرما هم اذیت می‌کرد.‬ در همین حین دو نفر از دوستانمانم را گرفتند که وسایل‌شان را چک کنند. ‬به ماموران توضیح دادیم که از محل کارمان به سمت خانه می‌رویم و چون خیابان‌ها به علت ترافیک سنگین قفل است، مجبوریم شدیم، پیاده حرت کنیم.

نیروهای انتظامی ‫جمعیت اصلی را در مبادی ورودی با حمله‌های پی در پی به شکلی وحشیانه متفرق کرده بودند. چند نفر گفتند که برای این کار مرتب تیر هوایی شلیک می‌کردند.‬

‫هنوز هیچ برآوردی از اینکه چقدر جمعیت آمده بود نمی‌توانم داشته باشم. اما ‫فقط می‌توان گفت نصف جمعیت پیاده روها بسیجی‌ها و ماموران امنیتی بودند. در مناطق مختلف نیروهای انتظامی ‫چراغ‌ها را قرمز نگه می‌داشتند. وقتی یک چهارراه را رد می‌کردیم، می‌دیدیم چقدر فاصله خالی وجود دارد.

ارسال دیدگاه