عبدلله رمضان زاده بیانیه ها را تکذیب نکرد، به اوین بازگشت

رمضان زاده، قائم مقام جبهه مشارکت ایران اسلامی، که از هفته ی پیش بارها، تهدید به بازگردانده شدن به اوین شده بود صبح دیروز برای اجرای حکم ۶ ساله ی خود به اوین بازگشت.

به گزارش کلمه،
بازجویان رمضان زاده، سخنگوی دولت اصلاحات که از موفق ترین استانداران استان کردستان در بحران ها بوده است، طی هفته گذشته بارها از او درخواست کرده بودند تا با انتشار اطلاعیه ای، نسبت به اطلاعیه های اخیر جبهه مشارکت و همچنین «شورای هماهنگی اصلاح طلبان کُرد» واکنش نشان دهد و ضمن تکذیب این اطلاعیه ها، که در حمایت از تجمعات خیابانی صادر شده بود، تاکید کند که این اطلاعیه ها ساختگی است.

همچنین در آخرین بازجویی نیز، به رمضان زاده ابلاغ شده بود بین بازگشت به زندان و تکذیب اطلاعیه ها یکی را انتخاب کند، که عبدالله رمضان زاده با پافشاری بر مواضع خود، رهسپار زندان شد.

این استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران به گفته ی خود و دوستانش، پس از آزادی از زندان اوین در نوعی بلاتکلیفی به سر می برده و از مدت ها پیش وقتی دوستانش پس از امضای شکایت نامه از سردار مشفق و همکاران کودتاگرش یکی یکی به زندان احضار شدندد، خود را برای بازگشت آماده کرده بود.

گفتنی ست ماموران با خانواده ی رمضان زاده هنگام بدرقه و مشایعت وی در مقابل درب درگیر شده، ابتدا با ضربات مشت و لگد و باتوم برادران وی را مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و سپس هر دو برادر دستگیر کردند . این دستگیری چند ساعته منجر به صدور قرار وثیقه ی ۱۰ میلیون تومانی برای هر کدام از آن ها شد.
نحوه ی بازگشتن دکتر رمضان زاده به اوین یاد آور روز دستگیری وی در سال ۸۸ می باشد. زمانی که وی و پسرش را در خیابان و بدون ارائه ی حکم همراه با ضرب و شتم بازداشت نموده تا جایی که ماشین وی خون آلود شده بود.

گزارش ها حاکی از آن است که بخشی از کینه ی ماموران امنیتی از رمضان زاده مربوط به حمله ی عده ای لباس شخصی در همان جمعه ی انتخابات به ستاد قیطریه می باشد. به گفته ی شاهدان رمضان زاده آن روز جلوی افراد مسلح که به جوانان ستاد حمله کرده بودند ایستاد و با دست خالی آن ها را بازداشت کرد و تحویل پلیس داد.

دکتر رضا خاتمی عضو شورای مرکزی جبهه ی مشارکت ایران اسلامی در یادداشتی برای وی می گوید:
به نام خدای عزت بخش و ذلیل کننده
عبدالله رمضان زاده هم به سبز آباد اوین بازگشت. به او گفته بودند یا باید مصاحبه کنی و بیانیه بدهی در محکومیت ٢۵ بهمن و علیه جبهه مشارکت و یا به زندان برگردی و او همان کاری کرد که یک غیور می کند و به رسم معهود همه آزادمردان تن را به زندان جور سپرد اما آزادگی و مردانگی خود را نفروخت.

اما درسوی دیگر در چند روز گذشته شاهد صفی از مرد نمایان بودیم که برای حفظ قدرت و متاع دنیا حاضر شدند حقیقت را لگد مال کنند، شرافت را بفروشند و ابروی خود را پیش ملت از دست بدهند شاید که محبوب قدرت بمانند و لذا چه بسا بر خلاف اعتقادات خود بر مظلو مان تاختند وهیزم آتش ظلم شدند.اینها همان هایی بودند که سالها می گفتند “ان الحیاة عقیدة و جهاد”

اینها کجا و عبدالله رمضان زاده ها کجا؟

  1. ۲ دیدگاه برای “عبدلله رمضان زاده بیانیه ها را تکذیب نکرد، به اوین بازگشت”

  2. توسط فریدون فروردین در ۹ اسفند ۱۳۸۹ | پاسخ

    بهمن انقلاب تا فروردین آزادی/ ایرانیان به پیش
    اینک این ست هنگام واین جاست گران- آوردگاه رزم نهایی رهایی ایرانی
    اینک چهار شنبه شب سوری سرخ و سوزان و پر هیاهوی آبی- جامگان ایران
    در صفر یخ بسته نیم شب
    لا به لای شاخه شاخه خاک جنگل مه آلود آغشته به باران ومه و مهتاب
    اکنون هنگام و هنگامه فردوسی
    سراسر زاد و رود کار زار تدارک نوروز برگ رنگ
    تا بهار ایرانی پس از هزار سال ، بر آسمان برشود
    بهمن هنگامه همگان، همه یورش ، نبرد و این نوبه پیروزی آفتابین ایرانی
    سپیده دم گرم و روشن و دریا رنگ انقلاب
    تا آفتاب ازادی
    چشم در چشم/ چنگ در چنگ
    پایان داغ و دار و درفش
    تا پایان دیو و دد و دزد
    تا نابود پلید و پلشت و پلشتا
    تا فروردین رهایی بر گستره فلات و اقیانوس ایران

    —————————
    با آذرخش آبی انقلاب تمامی پایگاههای فراجنایتکاران اسلامی را بکوبیم

    خلافت کنندگان فراجنایتکار اسلامی اخوندی سپاهی بازاری
    خامنه ای ! سرکفتار خرد ومچاله و مغلوب

    اشغالگران،شکنجه گران، جلادان، ادمکشان، چپاولگران، منحط و تباه کنندگان لحظه لحظه جان و مال و حیات وشان و ارج میلیونها انسان،قتل عام گران مستمر سه ده ملت وملک وتمدن ایران و ایرانی ،!
    تخریب وکشتارگران نامی ، مرگ و جنگ و اتش افروزان شهره ی صد مرز و گستره، هزار گوشه جهان!
    ننگین انسان-درندگان چنگ و دندان ریخته ؛ شرب و شراب تان خون و، شکنجه و تجاوز!
    گراز راهزنان سیراب ناپذیر خورد و/ چریدن و چرا، بلع و بلعیدن و سپوختن !اختاپوس زادگان تشنگی ناپذیر دارایی زر وزور و امتیاز و نام
    عجوزگان و اهریمنان فاش و رسوا والوده و بویناک ! بزم تان بر گور. معبدتان گورستان. معبود و معشوقتان جسد جنازه ومرده / رقص و نوا و نی تان زوزه و ضجه و شیون/
    شمایان آرمانتان انهدام بشریت، ادمیت، انسانیت ومهرو زیبایی و شادی و افرینش، کسب و کارتان ویرانی و سوحتن و کشتن و ربودن دقایقتان مکر سالوس و دروغ و دروغ و دروغ، حاشا و انکار و طفره
    کفتاران ، همد ستان ،آستان بوسان ،جیره خواران، روبهکان بی مقدار لاشخوار وپسله لیس، آرایندگان وارایشگران بارگاه پلشت و پلیدی و پلشتا !
    همگان تان اکنون نیک دانسته اید که امواج طوفان این اقیانوس آبی مرز و قاره شکن / اتشفشان این دماوند از خواب هزاره گان برامده /این البرز و زاگرس به صف شده / خیز وخیزاب و خروش شگرف وشگفت گام های برامدن غولی ست از آرمون شکست تلخ دریای انقلاب مشروطه برامده و از کوه و بیشه زار نبرد خونین انقلاب بهمن /انقلاب جمهوریخواه و آزادیخواهانه بخون و چرک وبربریت کشیده شده به دست شما قصابان آخوندی-اسلامی / برگذشته وسرانجام اکنون به باروت آزادی ودادگری و جمهوری به فلات انقلاب نوین و نهایی ایران فرود امده . همه توان همه تجربه همه رویینه. شما اهرمنان رویارو: رقت انگیز بی راه پیش وپس بی گزیر و گزینه و گذر و گذرگاه!
    هم میهن آیا نه چنین است ؟آیا میتواند بجز این باشد؟

    و تو خامنه ای ! سرکفتار خرد ومچاله و مغلوب
    پشمک و پیله ناچیز و زبون که سالها حتی یارای زدودن مدفوعت نیست، گرچه ترا و مدفوعت را با هم تفاوتی نیست . « گاو گند چاله دهان» چه کنی جز انکه کابوسی چنین را بخود و هشت و نه کرکس پشم و پشمینه سوخته ناچیز هنوزباقیمانده پیرامونت فکاهه و شوخی بدانی و بخوانی! به این « غول – آبی – زیبا » که اکنون حتی سنگینی سایه وگرمای دم اتشینش بر آستانه مغاکت فراز آمده ؛ بر در عرش اعلی جنایت تا غیرممکن بی نهایت خمینی و تو و دودمان اخوندی و اسلامی
    سه انقلاب همزمان بر در میکوبد.
    تو یکی اکنون هیچ کسی ، دیگر نیستی . غباری . پودی. تا نوبت دودمان همگنانت برسد نخست تو. سپس ..خواهد امد یکان یکان گله به گله
    هم میهن آیا چنین نیست ؟آیا ما خواهیم گذاشت که بجز این باشد؟

    —————————————

    داغ ودرفش و دار
    « گداخت جان که شود کار» ما « تمام و نشد»
    هزار سال« بسوختیم دراین آرزوی » ناب« و نشد»

    مهر آرزو مایه پیامی /هشدارنامه ای/ در نوطوفان تاریخی آغاز شده / تنها و فقط / به همگی هم سرزمینان جوان و نوجوان میهن/ این تاکنون زندگی سوخته –باختگان بتمامی بی تقصیر که همچنان و هنوز درخطر آنانند که در گرداب ، دربیراهه کژگفتار و کردار و پندار، برکج راه و جاده طوع وترس و تسلیم وتزویر بزرگسالان این زاد و بوم – یکبار دیگر پژمرده و پرپر و بریشیده، تلف و تباه وتلاشیده شوند
    همدلانه پیامی بویژه به دانش آموزان و دانش جویان و دانایی آموختگان در تلاش زاد و رود زندگی / در خون ومبارزه / در جنگ و گریز/ برای رهایی وبهزیستی وبهروزی

    نازنینان جوان و نوجوان ایرانی ! شما این روزها در هرجا و هر کس که هستید دست کم بخوبی دریافته اید که رویدادی غیرعادی در کشور و کوچه و خیابان و خانه، زمانی ست همه چیزوکس را بشکلی ناگهانی، تند و شدید میتوفد و دگرگون میکند . اندکند کسانی از شما که اسمش را ندانند یا نشنیده باشند: انقلاب . من برایم بسیار حیاتی ست حتی برای ان کسان از شما که اولین بار در اینجا با نام ان آشنا میشوند از ان سخن بگویم؛ گرچه در تب و تاب انقلابی چنین/ به دوره و به تاریخی چنین / اندیشه و خرد ، نقد ومیزان و محک ،تدبیرو سخن و گفتگو را/ مجال و میدان ظهورو راهکار،سامان و سازمان چندان نیست و این همه – درکار و زار کوره اتشین اقدام و جنبش و پویش ، در هیاهوی نبرد و فریاد و فراز، در شعر و شعار، درزخم و شکنجه و گلوله وزندان، در تنگی و تنگنا وجنگ و گریز ،میان دروغ و تحریف و تحمیق و تحکم- گم و گنگ وسرگردان و آمیخته میماند.
    هم میهنانان خردسال و برنا / کوشش این پاره نوشتار، همچون پرتاب نشانه وپیام غریق به جزیره افتاده ای به دریا / به مقصد و مقصود بردگان و بندگان سالیان دیده وسالخورده ایرانی، یا جان بدربردگانی که نسل ما بوده ایم نه ، که همه به پروا و پیمان رویینه کردن و افزودن توش وتوان پیکارتاریخ ساز شما، شما جوانان برای بودن و شدن و زندگی وهستی ست . به بازآگاهی و هشیارمندی، به پادزهرافزایی، به از بیخ و بن کنی طاعون سی ساله حکومت و حاکمیت ذبح اسلامی ایرانیان است . این دشوار تلاشی ست انجا که حتی مقاومتگران و رویارویگران دلاور و دلیر صف پیشین و واپسینش و نیز کنونی اش، خود به غرقاب سکون و وپوسیدگی ذاتی شان و ساطور ترور اخوندی- اسلامی – سپاهی فروغلطیده به پور وگور فروشدند و هرگز ونیز اکنون ، گستره و پهنا و ژرف و ژرفای ظلمانی انچه بر تاریخ ما سایه فرافکند را بدرستی ندانستند و یا اندک فرامایه هوشیارشده گانشان از تاریخ وتجربه رویارویی و دلاوری خاطره شستند!
    دوران و تاریخی که معصوم ترین وبیش ترین قربانیانش سرانجام شما جوانان و نوجوانان کودک دیروز بوده اید که سراسر عمرتان زیر چنان اسمان و خاک و ادمیان وجنایتکده ای سراپا جذامی ، به تلف و تباهی مطلق گذشت: ساعتی از زندگی شما طبیعی ، انسانی، مدنی نبود . فرزند هرکه که بوده اید ودرهر ناز ونعمتی که زیسته اید در حصارجان سوز و روان نژند حکومت جنایت سالاران ابتذال ورذالت، لجن بویناک ضد بشری ضد اموزش و پرورش وتمدن کش انان ،بامداد تا شامگاه روح وگوش و چشم وپوست واندام تان بر تخت شلاق اذان و روضه و تاسوعا و عاشورا با زوزه و نعره و مرگ، در چنگال سلطه لشگر پلشتینه جانوارانی هیچ کجاآبادین به زبان و اموزه ای جهان و ایران بیگانه و دوزخ آبادین سپری شد. ایرا ن دیو آباد
    بر همه چیز و همگان در جغرافیای عفونت بار انباشته از توحش وبربریتی بی حد و مرز درانحطاطی بی نمونه سی سال کابوسین به روزمرگی زیستند ؛ ایران و ایرانی ازتاریخ بیرون شد و بود. قلمروی ازگندابگاه و گندابیان، درچرخه زاد و رود ی نازل تر از گیاه و جانور و حشره با حکمرانانی گندزیست و گنداب ساز وگندابه خو. توحشکده ای تاکنون نادیده ، توحشگرانی هرگز ناشنیده در زیست و ساز و چرخ و گردش نظم ونظامی همه فراهذیانی – فرا کابوسی .
    پاک جانان نوجوان و جوان دانشجو بگذارید بگویمتان بر ما چرا و چگونه چنین گذشت ، اکنون چه میگذرد تا نگذارید پس از این هم چنان و همچنان بگذرد

    فریدون فروردین

  3. توسط فریدون فروردین در ۹ اسفند ۱۳۸۹ | پاسخ

    بوی ریش وپشم سوخته می آید
    می دانستیم مذاکرات بر مهار بمب اتمی انقلاب مردم ایران است
    پرده کارناوال مذاکرات اتمی که ماه ها بزحمت قادر به پوشاندن آن بود که،مذاکرات نه بر سر بمب اتمی آخوندی که بر سر بمب اتمی سومین انقلاب ملی-انسانی مردم ایران و شوک عظیم منطفه ای و جهانی متعاقب آن است با تحولات هفته اخیر ناگهان به تمامی فرو افتاد.سرانجام کوه موش زایید و گویا غرب نقد را چسبید و از خیر نسیه گذشت : انان به بقای رزیم رای دادند! آنها دو ماه رژیم را آسوده میگذارند که تند باد داخلی اش رابخواباند. این را مردم ایران بخوبی میدانستند که دیگر به هیچ امامزاده ای( حتی امریکایش) دخیل نبندند،اماچنین فضاحت عجیبی را هم انتظار نداشتند.
    مدتهاست که آشکار بود که نمایندگان مستقیم بالاترین ارگان رزیم، شورای امنیت خرجنایت سالاران به گل نشسته نظام مفلوک خلافت اخوندی،شرکا و نوکران چاقو شلاق به زمین گذارده دو خردادی شان،هر دوهفته یکبار به اروپا نمیدودند پای میز بنشینند سور اتمی بزنندیا بخورند و برگردند. این ملاقات ها اشکارا بر میز برش و دوخت و دوز،میان حکومتی ضد بشری،ضد ملی و ناتوان از حکومت- اوپوزیسیونی ناتوان و بی آبرو به براندازی و رهبری،و مردمی به جان آمده، متنفرو آشتی ناپذیر با حکومت و سخت ناباور به اوپوزیسیون از سویی، و از سوی دیگربر بستر کارزار غرب در کشاکش تاریخ ساز وبهم پیوسته جنگ و صلح و ثبات وسرمایه در گستره آسیا و افریقاست.
    مذاکرات بر سر چگونگی بود و نبود رزیم و جستجوی مشترک گزیر وگریزی میان لشگر جنایتکاران ضدانسانی حاکم بر ایران و حاکمان تبهکار غرب است که تا حد مرگ ایران را دوشیده اند.آنها حتی میلیاردها دلار اتمی سر رزیم کلاه گذاشته اند این قاطران را واداشتند باور کنند خیلی زرنگند میتوانندبمب اتمی داشته باشند و نظام آخوندی رابی گزند و آقای منطقه کنند.رزیم ملایی ظاهرا به روی خود نمی آورد که میداند شیر دوش اتمی میشود ولی یا همه را غافلگیر میکردند و یا دست کم روسیه و اروپا متحد و حامی شان میماند.غرب و شرق هم سالها خود را به ندیدن میزدند و تاتوانستند به آنان فن آوری و خدمات اتمی فرو.ختند و حالا، سرچشمه تشنه برشان می گردانند.حالا با نوشیدن داروی تلخ،دست کم ” تضمین امنیت” گدایی میکنند و برای امان نامه و بقا و دوام و یا سوراخ موش از بیم موج غول آسا ی انقلاب مرگ-زدگان ایرانی [ اری درست خوانده اید، مرگ اندودگان ایرانی ] به پای مذاکرات می دوند.
    آیا مذاکرات، کوشش های ناگفته و نانوشته،همه بر سر آن نیست که مردم تباه شده ایران بدست گنداب زیستان و گنداب سازان حاکم اسلامی رابا نظم و احترام وقدم به قدم به پای مراسم بدرقه برخی وحفظ بسیار دیگر صف کنند؟ بر سر صف کنندگان و مهار کنندگان داخلی و خارجی آتش فشان خشم و طغیانی که وقوعش روز به روز اجتناب ناپذیرتر و ویرانگرتر جلوه میکند؟مذاکرات بر سر فیلتر کردن،کانالیزه کردن،رقیق کردن ومهار قوه هولناک گریز از مرکز بمب اتمی ایی نیست که خود مردم ایرانند و …این بار دیگر خدا را هم بنده نیستند؟ چرا که موج آزادی، عدالت و داد امروز دنیا ، نه یک نسیم است نه یک چیز امریکایی.این یک جنبش زندگی طلب بشری پس از یک سونامی پنجاه ساله جهانی ست . چرا که اکنون دیگرهر الاغی حتی انسوی امریکای لاتین [ ! ] هم میداند که در جغرافیای عفونت بار سرزمین های آلوده به اسلام،خلافت جانیان آخوندی-سپاهی-بازاری اسلامی حاکم بر ایران هم پیشاپیش و هم واپسین ترین سرگندابگاه این فاجعه آمیزترین پدیده بربریت در تاریخ سده گذشته ایران و جهان بوده است : اتحاد ارتجاع خوفناک نفتی-اسلامی-عربی و سرمایه سالاری جهانی .آیا بجز این است؟
    اشغالگران متعفن ایران خود ،این را بخوبی میدانند و نیز بیش از ان نیک اگاهند که هر قاطری در دنیا عربده انها را دیگر میشناسند.آنانی که بیشمارانی از مردم ما را با چاقوو زنجیر و گلوله، بازندان و شکنجه و اعدام، با چشم و دست و پابند، با تجاوز و تصفیه و غصب اموال و محرومیت از شغل،با سانسورو تهدید وتحقیر و توهین،با تبعید و آوارگی و ویرانی،می شکستند و به بردگی میخواسته اندو کشیده اند و با تحمیق و مزد و مقام، بیشمارانی دیگر را به بنده خود، یابوهای جنگی ترور و شکنجه و قتل و سرکوب ،تبلیغ،ترویج،خبرچینی وبگیر وببند خود تبدیل میکرده اند
    آنانی که همه ایرانیان را طی این دوران از همه جان و روان و خرد و زندگی شان تهی کرده اند،خلقی را به سگ تبدیل کرده اند ،انان خوب میدانند چه کشته اند و چه درو خواهند کرد.به درستی از همین جاست که هرگز نه راه
    به پس داشته اند و نه راه به پیش. آنان و خمینی ،این قصابان و جلادان و قوادان و سارقان و چاقوکشان،از همان آغاز و پیش از آغاز این را میدانسته اند.
    سردمداران تبهکار جهانی حتی بهتر و دقیقتر از ما ایرانیان از فاجعه ایرانی همیشه باخبرند و بوده اند.اما ککشان نمیگزید و هنوز هم برای ما نمی گزد.خودتان اینها را خوب و بهتر از من میدانید.ما مردم جهان سوم مگس و پشه بودیم. “آدم حسابی ها« مان با آنچه لفته و لیسیده اند در بلا و مصیبت راحت به آنان می پیوستند.آدم نیمه حسابی هامان اگر می گریختند یا داغان میشدند [ تا چشمشان کور ] یا خانه و کاشانه ای بهم میزدند واز زرت و پرت می افتادند..و ناداره ها و ناچیزهای گریخته که به هزار ترفندخود را به دنیای همچون ساعت کوکشان میرسانند وای به حالشان..و میلیون ها ایرانی در مشت این مظاهر رذالت،جنایت،جهل وچپاول وبیداد یک ربع قرن پرپر شدند.
    زنگیان مست و ابله پیروز دنیا که “پایان تاریخ”را با چلپ چلپ یک کارآموز زیر میز کاروسط پاهاشان مزه مزه میکردند، هنگامی که ککشان گزید،تا خرمگسهای سبز لجن نشین اسلامی در دماغشان فرو نرفت و کک به تنبان خودشان نیفتاد،تا کار کثافات دست پرورده شان در قلب بارگاه جهانیشان به خود و مردمشان نکشید، وقتی گه تا دهان خودشان بالا نیامد- نه هنوز برای همچنان ما مگس و پشه ها -به چاره جویی نیفتادند.
    لایروبی جوامع گند زار انسانی، عملیات مالاریا نیست!!! انان اکنون برای خشکاندن مرداب عفونت بار عربی -اسلامی-یهودی خاورمیانه ای بدست و پا افتاده اند.مثلا حاضرند حلقوم رهبران [ ! ]اوپوزیسیون [ ! ] را از دلار پر کنند
    تا اینان خدمت مفتکی مردم ایران را برای تحولی نیم خردادی-نیم ولایتی هشت سال دیگر ترغیب و تشویق کنند.آنها و اینها، می خواهند ایرانیان به سازی که انها کوک میکنند، انجور که انان و هر وقت که آنها دوست دارند برقصند و این کنند، هروقت نه، نرقصند و ان نکنند! سر مطربان سیاسی فرصت طلب ایرانی بی مفدار مخالف رزیم تاکنون چه غلطی میکردند؟آنان حتی در جلب و سازماندهی ایرانیان برون مرزی درمانده بوده اند. در تمام این سالها حتی یک رادیو سراسری نیرومند،همگانی ،آزاد و ملی هزینه و ایجاد نکرده اند. چرا چون مستقل و شریف نبوده اند یا نمانده اند یا از غرب و شرق پروانه نداشته اند چون مبارز نبوده اند تا علیرغم همه و با همگان، اراده شان را تحمیل کنند.اینان نه تنها رهبر نیستنداینها ضد رهبرانند.آنانف ان کثافتان در ایران یغماگران هست مردم ایران اند،و اینان در تبعید دلقکان مبارزه ورهبری و نجات. این چنین نیست که مردم ما از نبرد میهراسند.این همین یاوه فروشان اند که روح خلق را میجوند.
    در کشا کش سراسری جنگ و صلح سه ساله خاورمیانه ،این حیاتی ترین منطقه برای دنیا،مردم ایران خود یک بمب اتمی اند.مردم ایران خود غلظت اتمی منطفه اند.خود اخوندها و اسلامی ها و عرب ها و یهودی هاو سایر سرمایه سالاران نفتی و بانکی و گندپوزیسیون/همه با هم از مردم ما این ساخته اند. و آحوندها روی چاشنی اش نشسته اندواز جهان تاره باج هم میگیرند که بابا مگر نمیدانید ما چه خدمتی به شما میکنیم؟چه که اگر ما یکور کونمان را شل کنیم
    بنیان یک نیمچه قاره اسلامی-عربی-یهودی پلشت،قربونت!
    از سالها پیش که از رزیم جز ریش چیزی نمانده، همه داخلی ها و خارجی ها مردم را با کارناوال مذاکرات اتمی میان دو گزینه چماق حمله نظامی یا رای به دست چپ خلافت [ پروزه منتظری های درون و برون ] ترغیب به کوتاه آمدن میکنند.اما مردم بکل ضد نظام اندٍ .از دست نظام خارج اند وهیچکس و هیچ چیز در این نظام و با این نظامٍ قادر به جلب اعتماد و حمایت انان نیست.تیک تاک ثانیه شمار انفجار خود بخودی نظام بگوش همه میرسد.
    بوی ریش و پشم سوخته می آید.
    آخر داشتن بمب اتمی چه چیز را برای انان عوض میکند و چگونه میتواند عمری برایشان بخرد در حالی که خود بر سر یک بمب اتمی انسانی نشسته اند؟ اگر تمام جهان انان را بخواهد و دروازه های سرمایه و اعتبار و فن آوری وحمایتشان را بر سر انان بریزد دیگر قادر نخواهند هرگز ذره ای بخشش و لحظه ای عمر از مردم دریافت کنند، بند انگشتی کافیست تا مردم تما هیکلشان را هورتی بالا بکشند.خوشبختانه بمب اتمی تنها چیز معرکه اش اینست که اشغالگران یک مملکت انرا نمیتوانند همزمان با اشغالٍ بر سر اشغال شدگان بترکانند،یا بترکانند و در بروند یا در بروند و بترکانند!! ما ،مردم ،مشکل اتمی نداریم. اگر بمبی هم در کار باشد که نیست- خیلی هم به درد ما خواهد خورد [شاید تنها چیزی که آخوندها ساختند] .مشکل ما جارو کردن رزیم است . بیست و شش سال ایران و مردم ایران ،قتل عام و نابودی وتیاهی و چپاول را تحمل نکرده اند که دوباره همان آش و همان کاسه باشد؟!
    مردم ۱ هم میهن! این آش کشک خاله ما ست.و تا همه با هم، یک بار و برای همیشه، مایه نگذاریم، آش را نه آمیکا نه هیچ پخ دیگری در کاسه مان نمی ریزد. همه دعوا ها اساسا سر آش ماست! نفت ما.نیروی انسانی برده مزد ما.مگه نه؟ خودتان بهتر از من میدانید.
    گویی رمز دوام باورنکردنی جهنم آخوند و آخوندی وناتوانی حیرت بار ما برای رهایی از ان در این ست که پی ببریم این ایرانیان بودند که چنین منجلابی را به دنیا گشوده اند واکنون این خود آنانند که باید با روفتنش هم خود و هم جهان را رها کنند.
    اگر انقلاب بهمن، انقلاب به گه کشیده ایران، واپسین انقلاب- ارتجاع هزاره پیشین بود ،انقلاب آینده ایران میرود که اولین انقلاب شگفت وشگرف هزاره سوم بشود.اما انداختن زنگوله به گردن دیو بطور مخملین و با رهبران ململین؟! یک انقلاب مخملین رویاروی جهنمی ترین نظام عصر گذشته!؟ این بار که اجبارا تنها راه تظاهرات و اعتصابات و شورش و قیام عمومی با رهبری مبارزان شریف و مبارز و خوشنام ایران است،ما را از انقلاب مثل سگ میترسانند! تمام این بیست و شش سال ارتجاع سیاه و لجن را، انقلاب ، جا زده اند ! نگفته اند که خمینی و آخوندها، خود قصاب انقلاب مخملین بهمن و موسس مخوف ترین ارتجاع-فرا جنایتکار- عصر گذشته اند.
    انقلاب ما ایرانیان خونین نبود.او و شرکایش انقلاب را بی درنگ با سقوط سلطنت به خون کشیدند. مردم اعدام نمی خواستند.مردم محاکمه و دادخواهی و افشا می خواستند.استقرار آزادی را خواستار بودند.
    بهمن در راه که همه کسان را هراس زده میکند،و این بار دیگر خونریز و خونخواه جلوه میکند با دعا و آرزو و نصیحت و پند و اندرز مخملین و مامانی نمی شود..باید نازنینش کرد تا اینبار انقلاب گل و زندگی و شادی بشود.مردم به نیروی اتمی میمانند/مخرب و سازنده/.مردم به هر دو کار تواناییند: گل کاشتن و به گه کشیدن! بیم و پروا تدبیر نیست. جز تداوم سکون و فلج نیست.شهامت و جسارت و حرکت وقبول مسئولیت باید تا، انرا دادگستر و داد خواه و دادگر کرد.
    با ده ها طفره از این ناگزیر ما جز به بر هر دم هولناک تر کردن آن کاری نمیکنیم…
    روایت تاریخ انقلاب آزادی خواهانه و جمهوری خواه ایران، روایت تاریخی نه ارتجاع بویناک حاکم بر ایران و نه/ضد انقلاب مغلوب،متواری و ورشکسته ایران نیست.
    انبوه جعلیات و تبلیغات رزیم و شرکا، و نیز مخالفین نابکار و دروغ باف یا ابله و منگ آنان، قادر به خاموش کردن این واقعیت تاریخی آشکار نخواهند بود که تمامی بنیان فاسد جهل و ضلالت آخوندی و آخوند،واصناف و طبقات تحول ناپذیر و جاهل و فاسدو رذل وابسته به آنان- در آهنگ پر شتاب پیشرفت دوران پیش از انقلاب ، غلیرعم حمایت مشروط و کثیف رزیم شاه به لشگر شیخان، وابستگان بازاری و نوکران چاقوکش وابسته به ایندو، همه، مقابله با آزادیخواهی و آزادیخواهان راستین ایران -گرچه اندک، گرچه پراکنده و درصفوف متنوع- اما، روح دمنده و توفنده انقلاب بهمن ،بوده است .
    گندابیان آخوندی – اسلامی در غرقاب زوال نهایی بودند. ناسیونالیسمبود، کمونیسم بود، نفت بود، بازار اسلحه بود، دانش بود، آزادیخواهی، پشرفتو ترقی و استقلال طلبی ایه بشتر،برابری و آزادی جنسی بهتر بود.مارکسسیم ونوگرایی اسلامی، حتی کوفت و زهر مار خواهی بود بود ولی آخوند و مسجد واقعا به هیچ کجای هیچ کس نبود! گرچه آنان در تمام تاریخ ایران در هر رویداد و شورش وانقلابی، با دنیک و دستک همیشه خود را نخود آش میکنندو خود را به میان معرکه میاندازند -اما آنن دیگر جز مستراح داران مسجدهای ایران بیش نبودند. تمام گه بنیاد بنیان شاه و شیخ همیشه از نیاز متمم و مکمل آنها به خرد کردن شهروند آزاد و فرامندو نوین ایرانی ، و تبدیل ملت در زیر یوغ خدا و شاه و تقدسات مهمل، به امت و رعیت سرچشمه میگیرد.
    از همان آغاز توفان جنبش زرف و اصیل[ ناگزیر] انقلاب بهمن- در اولین تحصن دانشجویی هزار شمارگان و ادامه دار پس از ده ها در محوطه چمن اکنون سی سال اشغالی دانشگاه تهران، » شاه شاهان « دست به انجای حزب الله شد. اگر یادم باشد ،این انجا بود که اولین بار دسته چاقو کشان و سنگ پران و اراذل و اوباش ساواک با شعار حزب فقط حزب الله [ ان موقع پیش از خمینی و سایر قضایا و بلایا ] علیه اجتماعات و تظاهرات ما وارد میدان شدند.!
    وقتی شاه زیر فشار جنبش دموکراتیک و زیر انحرافی که خود برای مقابله با ما ساخت، زه زد، آخوندها کار نابودی جنبش دموکراتیک و بقای خود را بدست گرفتند.برای دربانان بیشآبگاهای عمومی ، اکنون که شاه قادر به مهارنبود، یک فرصت نامنتظر یافته بودند .انان مرده بودند. “کارشان تمام بود”. سیفون کشیده شده بود! جهالت و غفلت مرگبار عوام [ و انبوه خواص رقت بار ] کفایت کرد…و آنان با تمام قوا،تخت گاز، “تا خون در رگ” باید میکشتند و میسوزاندند تا بمانند و غارت کنند و از خلقی برده و بنده بسازند..و بمانند.
    جهنم و بهشت ؟ آری ! جهنم، همین جا برای مردمان ایران و بهشت هم بر همین خاک و زمین و زمان ، با زنده بگور کردن و قتل عام ایرانیان..در جهنم زیر و روی همین خاک.
    مردمان کشوری پهناور و و قدرتمند و دارا و رو به رشد و رو به شهروندی چهانی،که با تغییر نظم سیاسی در کار برداشتن آخرین مانع بودند – درست به همان دلیل فقدان و سرکوبی بنیاده های دمکراتیک سیاسی – مدنی/ با پرچم خورشید سیاه و عقربین انسانخواری گورکن به پای خود راهی گورستان شد .» یادتان هست ؟!« سرزمینی سراسر به غرقاب جنایت و مردمی سراپا به انحطاط و تباهی فرو شدند..
    آما اکنون …سالهاست که حتی جلادان رزیم هم برای خود در رژیم کار می کنند، نه برای رژیم.آنها خوب میدانند که آنجا و ان زمان که رهبرانشان را حتی راه گریز به » دره بقاع ن لبنان هم نیست، انان باید بارشان را تا میتوانند بار بزنند…ما مردم ایران را به پی یافت یکایک آنان پیمان خو اهیم خواست.
    انقلاب جمهور ی خواه و دموکراتیک ایران در نطفه به خون و چرک تپیده بهمن ایران بدست قصابان آخوندی- اسلامی-عربی را، انقلابی خونریز خواندن-بجای ضد انقلاب فراجناینکار اسلامی-/ اگر از سر کینه ، تحمیق و تحریف و یا شایبه دشمنانه و مغرضانه نباشد/ یک بد خوانی و کزبینی ست.یک حماقت است.انقلاب ها هیچ یک خونریز نیستند.این رهبران دژخیم ضد انقلابی خونخوار و مزدوران و بت پرستان انانند که انقلاب و انقلابیون را ، با به خدمت گرفتن مردم در خلسه از جادوی انقلاب، با بیم و آرزوی از کف ندادن این رویا، یا به خدمت خون یا بخون میکشند.این تجربه تاریخی که انقلاب فرزندان خود را میخورد به معنای ان نیست که همه انقلابها آدمخوار یا سرکرده همه انقلابها همیشه ادمخوارند! نمونه های پر شمار از انقلاب د رتاریخ ملت ها بر این فرخندگیش گواهند.چرا که انقلاب یک انتخاب نیست.همیشه اخرین و گریزناپذیرترین انخاب ملی- و یادتان باشد،گزینش ناگذیر یک خلق و مردم است که به انان تحمیل میشود.
    و این واقعی ترین ، همه یرسی همه همه پرسی ها ست.بیشترین مردم با تمام احساس و عقل و غریزه وتما م تاریخ مشترکشان به دوره ای تف و پشت میکنند و میگویند نه!!..اما آری نگفته اند.
    برخی انقلابها از این مرز به پرتگاه ضد انقلاب می افتند که مردم را به آری گفتن به نو دشمنان مردم میکشانند.تمامی تاریخ گواه هست که انقلابها اندک برخطا و توهم بوده اند.این ضد انقلابیان نو حاکم دشمن مردمند که انقلاب را گاه به چرخ گوشت انسانی تبدیل میکنند.
    ایرانیان پس چندین تجربه . دو تجربه شکست تلخ انقلاب مشروطیت و شکست خونین و خونبار از مشروعیت ، آیا در این نوبت نهایی باز به دو سد شاه و شبخ و هرچه بوی انان دارد مجال هزار باره خواهد داد ؟یا این بار شانس را بیکبار به آزادی -استقلال -جمهوری دادگر ایرانی می دهد؟
    تا پایان عفونت اسلامی، تا نو انسانی ایرانی ، بجان امدگان ایرانی نومید نشویم !
    فریدون فروردین- ماه مه دو هزارو پنج
    بشوریم و بکوبم و خود را رها کنیم.
    فریدون بیست هفت فوریه دوهزار و یازده

ارسال دیدگاه