تقی روزبه: شکل گیری شبکه های آلترناتیو، مهمترین نیاز جنبش در لحظه کنونی است

یکی از بزرگترین درسهای انقلاب بهمن، افسون همه با هم بود. البته محتوای آن گردآوری توده وار مردم  و ادغام و منفعل ساختن همه دگراندیشان و دگرباشان زیر چتر و حول هژمونی یک گفتمان بود. گفتمانی که حاکمیت مذهب و روحانیت و روایت آنها از مبارزه ضداستبدادی – سلطنتی، حرف اول را می زد. در واقع هیچ خوره ای هم چون همه باهم بودن (همه در زیر چتر من)  ذات دموکراتیک و بالنده یک جنبش واقعا توده ای را تهدید نمی کند. گفتمانی که با ایجاد کمترین تکان در جامعه فلاکت زده و استبدادی در صددحفظ بنیادهای فاسد و تبعیض آمیز آن است.

بخاطر آوردن این آموزه بویژه در شرایطی که جنبش در فرایند رادیکالیزه  شدن قرار گرفته است، اهمیت زیادی برای اجتناب از تکرار فاجعه شکست انقلاب بهمن، تجربه ای که دیگر کشورهای همسایه فاقد آنند، دارد. “همه با هم” حتی اگر بتواند در شرایطی به سرنگونی استبداد حاکم منجر شود، که حتی این هم در صورت فرادستی اصلاح طلبان بدست آمدنی نیست، از همان فردای پیروزی پایه استبداد جدیدی را بنا می نهد.

فرایند رادیکالیزه  شدن جنبش:
رویکرد مثبت به ضرورت انقلاب برای درهم شکستن کلیت نظام حاکم، مطرح شدن شعارهای ساختار شکن و علیه اصل ولایت فقیه، تقویت پیوند آزادی و نان، و بالأخره گسترش اشکال رادیکال تر مبارزه و حرکات اعتراضی نشانه های محسوسی از چنین روندی هستند که تحت تأثیر تحولات منطقه و سرنگونی دبکتاتورها شتاب بیشتری گرفته است.

در پی برآمد انقلابی مردم در روز عاشورا، بخش اصلاح طلبان جنبش سبز،که با رهبری موسوی و کروبی شناخته می شوند، و از جانب حاکمیت که حاضر به مذاکره و برسمیت شناختن آنها نبود و بویژه فشار از پائین که عملا از مرزهای مجاز مبارزه در چهارچوب نظام فراتر رفته و شعارهای ساختار شکن معطوف به سرنگونی و نفی کلیت نظام را می دادند، دچار انفعال شدیدی شدند. از این رو برای تقویت موقعیت چانه زنی خود و مهمتر از آن برای کنترل جنبش در حال رادیکالیزه شدن، تجدید سازماندهی خود را، که زیر ضرب هم قرار گرفته بود، در دستور کار خود قرار دادند. ایجاد یک شورای مرکزی هدایت کننده  که مدتها بر سر عنوان حزب و جبهه یا جنبش و نظایران آن در میانشان بگو و مگو هم وجود داشت، تهیه یک منشور در برگیرنده مطالبات اصلی آنها، ایجاد یک رسانه و ایجاد تشکل ها و شبکه های توده ای و انتقال بخشی از رهبری و کادرهای خود به خارج کشور از عناصر اصلی تجدید سازماندهی نوین بود.

انتشار منشور اول که توسط موسوی و دستیارانش -بدون مشارکت عمومی- تهیه شد، گام اول بود که پس از حک و اصلاحات جزئی و با حفظ همان محتوا با امضای موسوی و کروبی اکنون انتشار مجدد پیدا کرده است. هدف عمده برگزاری انتخابات آزاد در درون نظام و اجرای بی تنازل قانون اساسی و باصطلاح همه مواد آن است. بنابراین کلیت نظام ولایت فقیه و تداوم حکومت مذهبی و سرکوب آزادی ها هم چنان برقرار است و دعوا صرفا بر سر قرائتی از قانون اساسی و چرخش قدرت در میان حامیان آن است (دعوا بر سر لحاف ملا).
باین ترتیب اصل سرنگونی استبداد مذهبی و هم چنین مطالباتی هم چون درهم شکستن سیاست لغو یارانه ها و سایر وجوه سیاست های نئولیبرالیستی و لغو اعدام و جدائی دین از دولت و آزادی های بی قید و شرط سیاسی و برابری جنسیتی و ملی و… بطور کلی برقراری برابری اجتماعی-اقتصادی، به عنوان مطالبات عمده جنبش هم چنان در بیرون از این منشور و در متن جامعه بی پاسخ می ماند. بدیهی است که وظیفه  پیش برد آنها بر دوش نیروهای اجتماعی دیگری قراردارد.

فراافکنی!
با این همه منشور سبز که درعین حال بیانگر گفتمان یک رویکرد -مبارزه اصلاحی درون سیستمی است- تلاش دارد که با فراافکنی خود را بیانگر مطالبات عمومی معرفی کند و در عمل نیز با سوار شدن بر موج جنبش سرنگون طلبانه و با ماهیت فرارونده، آن را تحت کنترل خود گرفته و به سوی همان جاده خاکی مورد نظر، و در خدمت چانه زنی های خود  برای تقسیم قدرت، براند
در این رابطه قرار دادن منشور در جایگاه  واقعی خود، یعنی به منزله گفتمان یک جریان اصلاح طلبانه و معترض به این یا آن سیاست حاکمیت، از طریق نقد وسیع آن و ایجاد صف مستقل گفتمان رادیکال (یعنی از طریق یک  اقدام مثبت –دیالوگ با توده ها و سازمان یابی- و نه پرخاشجوئی های بی حاصل) برای کانونی کردن مبارزه ضد استبدادی-مطالباتی فرارونده مهمترین وظیفه لحظه کنونی را تشکیل میدهد.

موج سواری!
موج سواری بر روی جنبشی با محتوا و جهت گیری رادیکال، اکنون مهمترین تلاش اصلاح طلبان را تشکیل می دهد. البته هستند نیروها و رویکردهای دیگری در صفوف بورژوازی و یا حتی در صفوف اپوزیسیون خارج از کشور و برخا با یدک کشیدن عنوان چپ (رفرمیستی)، که آنها نیز با توسل به تاکتیک موج سواری و ابراز همسوئی و همبستگی با اصلاح طلبان و گذاشتن نیرو و توان خوددرخدمت تبلیغ مشی آنها و فراخوان های آنها و دادن اطلاعیه های حمایتی از آنها، به نوبه خود مشغول موج سواری در این آشفته بازار سیاست هستند. نمونه سازگاراها و شماری دیگر از این جماعت تجسم بارز این نوع از موج سواران هستند با این سودا که روزی نوبت خودشان و گفتمان خودش فرا برسد. هم چنان که رفرمیست  های مدعی چپ و موارد مشابه آن نیز مشغول موج سواری بر همین بستر و با همین سوداها هستند.
اما نیروهای واقعا معطوف به ریشه ها و مدافعان آزادی و برابری  اجتماعی  که  مطالبات واقعی و پرنسیب های خویش را فدای موج سواری و سودای دست یابی به قدرت نمی کنند، بجای موج سواری باید تمامی نیرو و تلاش خود را برای شکل گیری این صف مستقل که از قضا دارای زمنیه های مناسب اجتماعی برای گسترش هستند، متمرکز کنند. آن پایگاه اجتماعی که بجای سواری دادن به دیگران در یک جامعه استبداد خیز و صغیر پرور، آنقدر خویشتن را بالغ و صاحب صلاحیت و توانانی می دانند که زمام کنترل و اداره جامعه  و هر آنچه را  که خود خالق و مولد آنها هستند، بدست گیرند.

ضرورت شکل گیری شبکه های آلترناتیو
اگر این واقعیت دارد که ضربان قلب جنبش، در تفاوت با ضربان اصلاح طلبان، به نوع دیگری می زند و کارگران و زنان و جوانان و دانشجویان و مزد و حقوق بگیران در صحنه خیابان ها،کارخانه ها و ادارات و دانشگاه ها و مدارس و خانه ها و… عمدتا درگیر یک مبارزه ضداستبدادی از نوع دیگر و با مطالبات دیگری هستند، و اگر عموما برخلاف شعارها و تلاش های اصلاح طلبان شعارهای ساختارشکنانه می دهند، پس چرا  نباید سریعا ساز و کارهای مناسب خود را به وجود بیاورند؟
اگر مثلا جوانان مصرجنبش ۶  آپریل را به وجود آوردندو قادر به دادن فراخوانهای اعتراضات و تجمعات ضداستبدادی با استفاده از شبکه های مجازی و شبکه های واقعی شدند و سرانجام هم مبارک را سرنگون کردند،چرا جوانان و جنبش ما با وجود سابقه و تجربه بیشتر نتواند فراخوان دهندگان و شبکه های مستقل خود را  برای پیشبرد مبارزه هم اکنون جاری خود بوجود آورند؟

بی شک بلوغ جنبش  در گرو عبور به این مرحله است. بنابر این اکنون ایجاد شبکه ها و حلقات مستقل برای جمع بندی پیشنهادات و تنظیم فراخوان های جوشیده از متن خود جنبش  توسط جوانان و فعالین حاضر و آگاه در جنبش، توسط نیروهائی که نبض واقعی انقلاب در آنها می تپد، اهمیت مبرم دارد و گامی است تعیین کننده برای حضور مستقل و بر طرف کردن شکاف عمده  موجود در جنبش (بین ماهیت جنبش و مدعیان رهبری آن)، برای ایجاد یگانگی و هم آهنگی بین رهبری و خود جنبش است:خود رهبری. اکنون هم شکاف فوق به عنوان مهمترین معضل جنبش، و هم شکل دادن به  شبکه های آلترناتیو به عنوان ضرورتی حیاتی پاسخ به این معضل، نیاز لحظه حاضر برای تداوم  و گسترش دامنه کمی و کیفی جنبش و روند انقلابی است.بدیهی است که در همین رابطه تلاش برای دسته بندی و لیست کردن مطالبات اصلی (منشور مطالبات پایه ای هم اکنون موجود جنبش)، ایجاد کانون های  هم آهنگ کننده وفراخوان دهنده  در پیوند با شبکه های واقعی و مجازی، و تقویت رسانه های مستقل این گفتمان و بهره گیری حداکثر از امکانات داخل و خارج برای پیشبرد این هدف، ضرورتی درنگ ناپذیر است. وگر نه حتم بداریم که خطر به باد رفتن  پتانسیل آزاد شده و یا در شرف آزاد شدن جنبش توسط رویکردهائی با افق های محدود و تنگ که بدنبال اهداف دیگری هستند، جدی است. چنانکه از هم اکنون شاهد نمونه هائی از آن نظیر صرف این  شور و شوق به وجود آمده  پیرامون بزرگداشت برگزاری روزتولد و یا شعار زنده باد این یا آن رهبر و ساختن اگر نه خمینی ها که باصطلاح “ماندلاهای جدید” (در واقع در جهت رهبر سازی) و دادن شعار معطوف به چهارچوب  نظام و مرمت آن بجای شعارهای ساختارشکن  و فرارونده و بطور کلی تقلیل دادن و تجزیه کردن مطالبات انقلابی و اساسی و راهبردی انقلاب مردم به مطالبات خرد هستیم. در هر حال ایجاد شبکه های آلترناتیو مبرم ترین مساله کنونی است، شبکه هائی  که  بستر و عناصر مهم و اصلی آن فراهم شده است و تأخیر در شکل یابی و بلور بندی آنها موجب خلأی می شود که توسط جریانات اصلاح طلب و سایر موج سواران پر می گردد. مردم باید خلأی را که توسط مبارزات خود آنان بوجود می آید بلافاصله از طریق اقدام های مستقل و ارگانها و سازمانی جوشیده از متن خود پرکنند.

بهرحال فعال شدن رویکرد اصلاح طلبانه و درون سیستمی و یا حتی برون سیستمی صرفا معطوف به تغییرچهره ها و نه ریشه های نظام، در شرایطی که جنبش مردم به دیواره های نظام و مرزهای خروج از آن رسیده است و تحولات شگرف و انقلابی منطقه هم بر این رویکرد تأثیر مثبت و شتابنده می گذارد، معنائی جز عروج گفتمان نابهنگامی که زمانش سپری شده، از طریق موج سواری بر روی یک جنبش عمیقا ساختارشکن، جهت کسب هژمونی و هدایت آن به سوی باتلاق نیست. مقابله با آن نیز جز از طریق سازمان یابی مستقلانه پایگاه اجتماعی اکثریت بزرگ به گرد مطالبات پایه ای خویش و بکارگیری اشکال متنوع و مکمل مبارزاتی نیست. نقد و آگاهی بخشی نسبت به آکسیونیسم آنها پیرامون مطالبات خرد برای تسخیر وانحراف اذهان توده ها و جوانان از مطالبات کلان و نبردهای اساسی علیه نظام حاکم، از دیگر شروط لازم برای پرکردن شکاف موجود بین پایگاه اجتماعی این اکثریت عظیم و گفتمان و سازمان یابی و حضور با سیمای مستقل و متعلق به خود است.

۲۰۱۱-۰۲-۲۷    ۰۸-۱۲-۸۹  تقی روزبه
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com

ارسال دیدگاه