یادی از هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه)

نام ” ه. ا. سایه” را جامعهً ادبی ایران سالهاست که بخاطر سپرده است. سایه در ششم اسفند ماه ۱۳۰۶ خورشیدی در رشت بدنیا آمد. او را بیشتر با همین نام شاعرانه و کمتر با نام واقعی اش “امیر هوشنگ ابتهاج”می شناسند. تحصیلات ابتدائی و قسمتی از متوسطه را در رشت میگذراند. و هنوز دورهُ دبیرستان را به  پایان نرسانده راهی تهران میشود.

در تهران با شاعران جوان کمابیش هم سن و سالش آشنا میگردد که “نادر نادرپور” “منوچهر شیبانی”، “فروغ فرخزاد”، “سهراب سپهری”، “احمد شاملو”، “سیاوش کسرائی” و “مهدی اخوان ثالث” از زمرهً اینانند. اشعار او در نیمه دوم دههُ ۱۳۲۰ و نیمه اوُل دههُ ۱۳۳۰ غالباً جنبهُ ادبی اجتماعی دارد و در نشریه ها و مجلاُت و روزنامه هایی مانند “سخن” ،”کاویان” ،”صدف”، “مصلحت” ،”جهان نور” و “کبوتر صلح” نشر می یابد و چون هم شعر نو می گوید هم غزل شهرتی دو جانبه بدست می آورد.

سایه در نیمه دوم دهه ۱۳۲۰ به شعر نو رو می آورد و تا مدتی به تجربه های “فریدون توللی” و “شهریار” توجه نشان میدهد پس از “سراب” که در سال ۱۳۳۰ انتشار می یابد نیما و شعر نیمائی را بیشتر شناخته ودر کنار شاعرانی چون مهدی اخوان ثالث، سیاوش کسرائی، نصرت رحمانی، احمد شاملو و چند تن دیگر به حلقه شاگردان نیما در آمد. از حوالی سال ۱۳۳۰ به بعد، شعر سایه در محور توجه طرفداران پر شور تحولات اجتماعی قرار میگیرد و در مجلُه هفتگی “کاویان” انتشار میابد. همکاران این مجلُه از بزرگان ادب و سیاست آن روز بودند و مجلُه وزنی بیش از دیگر مجلات آن روز داشت. شعرهایش با شعرهای مشابه متفاوت بود. همه میخواستند که این شاعر جوان را بشناسند امُا سایه همیشه از جمع گریزان بود و اشعارش عشق ناب بود و تصویر التهاب جوانی.

شاعرگوشه گرفته ای که نام و شخصیُت شگفت آورش برای بسیاری سایه ای از ایمان و شکوه داشت. در میان نوشته های “نیما” گاه اشاراتی به شاعر نوگرای گیلانی که هم غزل و مثنوی خوب میگوید و هم شعر نو را پی گرفته و خویش را به جهان شتاب زده نو رسانیده دیده میشود. سایه هم تصویرهایی از “نیما” به ما عرضه میکند:
“نیما محبوب همهُ ما بود در شعرش دریچه های تازه به دنیا و زندگی گشوده بود و ما با احترام و اعجاب نگاهش میکردیم.” سایه بیش از آنکه با نیما آشنا شود بدیدار “شهریار” رفته بود. “از سالها پیش با شعرشهریار آشنا بودم. شعرش را دوست داشتم. فوران عاطفه در شعرش و قدرت بیان و انتقال آن، شهریار را از شاعران دیگر متمایز میکرد.” سایه یکی از معروفترین غزل هایش را در سال ۱۳۲۸ به “شهریار” تقدیم کرد:

نشود فاش کسی آن چه میان من و توست
تا اشارات نظر، نامه رسان من و توست
گوش کن! با لب خاموش سخن میگویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

سرانجام عشق، عشق راستین، البته در خانه این شاعر شورمند را نیز به صدا در میاورد. بعضی که سایه و “سمنه سرکش” سخن او را گم کرده بودند، فهمیدند که او “رام تازیانهُ بانوی بلند همتی است که گل های سپید صبحگاهی بر صفای او رشک می برد“. سرانجام در سال ۱۳۳۷ این ازدواج صورت گرفت. همسرش خانم“ آلما مایکبال است، فرزندان آنها “یلدا”، “کیوان”، “آسیا” و “کاوه” در بین سالهای ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۱ به دنیا آمدند.

از سال ۱۳۳۴ که دفتر“زمین“ را منتشر کند، تا ده سال بعد، از سایه دفتر شعری انتشار نمی یابد. البته  شعرهای پراکنده اش گهگاه در مجلُات منتشر می شود. سایه در خرداد ۱۳۵۱ بعنوان سرپرست موسیقی ایرانی کار خود را در رادیو آغاز میکند که یکی از مهم ترین فعالیتهای فرهنگی و هنری او در این سالهاست. کار سایه در شورای شعر و موسیقی رادیو، کاری بود ارزشمند. تهیه برنامه های “گلهای تازه“ و “گلچین هفته” که پس از“گلهای جاویدان“ و “ گلهای رنگارنگ“ بیرنیا ، فصل درخشانی در موسیقی ایرانی عرضه کرده است. فعالیتهای هنری سایه در سامان بخشیدن به موسیقی سنتی ایران منحصر به رادیو نیست. او در سال ۱۳۵۳ با همکاری “حسین علیزاده“ و “پرویز مشکاتیان” “گروه شیدا” را. بنیاد می نهد و یکسال بعد “گروه عارف” را.  پس از انقلاب نیز با همکاری همین موسیقی دانان “کانون چاووش“ را تاُسیس می کند.

نمی توان از پیوند سایه و موسیقی سخن گفت و از تصنیف های او حرفی بمیان نیاورد. فراموش نکنیم که بسیاری از نمونه های موفق تلفیق شعر و موسیقی در این پانزده بیست سال اخیر شعرش به سایه تعلق داشته “ای عشق همه بهانه از توست“ „بهانه“ „تا تو با منی“ „زمانه با من است“ „در کوچه سار شب“ „بهار سو گوار“ „حصار“ … و بالاخره تصنیف کهنه  نشدنی “ تو ای پری کجایی“ که از زیباترین نمونه های پیاده کردن شعر روی آهنگ است. د

ر این سالها [۱۳۵۲] جز“سیاه مشق دو“ دفتر دیگری از او انتشار نیافت، هر چند دیگر شعر او معرفی و کتاب و دفتر نمی خواهد “شعرش آفاق را گرفته است“. سایه بزرگ مرد قلمرو هنر و شعر است، شعرش شکوه و شور و شرارهُ روح هنرمندانه اوست. او در این سالهای منتهی به انقلاب، شعلهُ غزل ها و اشعار نوی خود را به دلبستگی های آرمانی خود اختصاص داد و بی صبرانه در انتظار فردا ماند دو دفتر “تا صبح شب یلدا“ برگزیدهُ  اشعار و “ یادگار خون سرد“ هدیه شده به “مرتضی کیوان“ در سال ۱۳۶۰ حاصل این آرزوها و آرمانها و امیدهاست.

وقتی هم که در اردیبهشت ۱۳۶۲ به حبس هول آوری فرو افتاد که سزاوارش نبود ، ترجیح داد که تنها “شبهای ملال آور پاییز“ را با “غزل های غم انگیز“ از سر بگذراند. مدد شعر و سخن کسی که او را زمانی “پدر و پیر و اندوه گسار” خویش خوانده بود ،همراهش شد تا از قفس برون پرید، اردیبهشت ۱۳۶۳٫

اما اکنون سایه هم به پیری رسیده است و دوره های دیگری در زندگی اش آغاز می شود ، این فصل را، او هم نفس با “حافظ” می گشاید و حدود یک دهه جسم و روح و توش و توانش را در تهیه و تنظیم متن منقح و آراسته ای از دیوان “لسان الغیب” می گذارد. کوشش و جست و جوی سایه در باره “حافظ“ سرانجام در سال ۱۳۷۳ انتشار می یابد و تاکنون سه بار تجدید چاپ  می شود. سایه تصحیح “حافظ” خود را به همسرش آلما پیشکش کرده است که “در سالهای دراز تهیه وتنظیم این کتاب و شعرهای ناگزیر، رنج دوری و تنهائی را پیرانه سر بر خود هموار کردیم”. با نشر “حافظ به سعی سایه” هفتاد سال زندگی را پشت سر نهاده است.

او از “نخستین نغمه ها” در نوزده سالگی تا کنون راه درازی را پیموده است

عمرش دراز باد.

بر گرفته از کتاب در زلال شعرـ زندگی و شعر امیر هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه ) از کامیار عابدی

ارسال دیدگاه