تصنیفی با صدای”صبا واصفی” تقدیم به مادر سهراب اعرابی

تقدیم به تهمینه‌ای دیگر از تبار سوگواران تاریخ ایران که در سوگ سهرابی نشسته است که تنها می‌خواست؛ لای درز درز نیمکت‌های چوبی کلاس درس، رازیانه بکارد…….

این تصنیف را تقدیم می‌کنم به تهمینه‌ای دیگر از تبار سوگواران تاریخ ایران که در سوگ سهرابی نشسته است که تنها می‌خواست؛ لای درز درز نیمکت‌های چوبی کلاس درس، رازیانه بکارد؛ ولی در حریق رویاهای کال‌اش ناپدید شد.
تقدیم به آمنه خاتون که فاجعه از مجرای احساس ملتهب‌اش شره می‌کند و باز سحرگاهان در تالاب متعفن اوین، می‌کوشد در شمارش معکوس زندگی، نخ بادبادک کودکی را بگیرد و زندگی را از لا‌به‌لای دست‌هایی خشک بی‌سخا بیابد.

به او که از صدای پوتین‌های گرگ‌های هار، در پس چپرهای رنگ پریده‌اش، هراسی به دل راه نمی‌دهد و پنجاب دست‌های تهی مانده‌اش در این مرداب گندزای شاه شیخ شجاع کابوسی، پرچم سبزینه‌ی سرو قامت فرزندش را هر روزه بر دیوارهای خانه‌، راهرو و کوچه برمی‌افرازد؛ تا دست‌های رگ زده و بی‌شرم نوش‌دارو فروشان دندان گرد، برای زنده ماندن‌شان، پنجه در حلقوم سهراب‌های این خاک فروکنند. تقدیم به آمنه خاتون که آتش نگاه‌اش، دامن قبای جنایت‌کاران را به آتش فریاد آدمی خواهد سوزاند.
به او که نامش را تکرار می‌کنم و کاکایی‌های جهانی به سیبستان‌های آرامش، پناهنده می‌شوند.

ارسال دیدگاه