حمید دباشی در گفت گو با اشتراک: طبقه کارگر ایران را به بی‌ حقوقی مطلق کشانده اند

 پروفسور حمید دباشی، استاد ایران شناسی و صاحب کرسی هاکوپ کورکیان در دانشگاه کلمبیا است. در دو دهه اخیر از او بیش از بیست جلد کتاب و صد مقاله در زمینه فرهنگ، ایدیولوژی و هنر به چاپ رسیده است. “الاهیات نارضایتی: بنیادهای ایدئولوژیک انقلاب اسلامی ایران”، “کلوزآپ: گذشته، حال و آینده سینمای ایران”، “رویاهای یک ملت: سینمای فلسطین” و “پساشرق شناسی: دانش و قدرت در زمانه ترور” از جمله تالیفات دباشی هستند.

- شما در نوشته‌ها و مقالات تان همواره تاکید کرده‌اید که جنبش اعتراضی اخیر مردم ایران را نمی‌توان به دعواهای انتخاباتی و جدالهای درون حکومتی فرو کاست و بر همین مبنا تعبیری که شما همواره برای این جنبش به کار برده اید “جنبش آزادی‌های مدنی” بوده است. مبنای نظری چنین تفسیر و تعبیری از جنبش اعتراضی مردم ایران چیست؟
من برای جنبش آزادیخواهی اخیر‌ مردم ایران، که بچه‌های ما در ایران تصمیم گرفتند آن را جنبش سبز بخوانند، قائل به یک بعد تاریخی‌ و یک بعد اجتماعی هستم. بر همین مبنا من این پدیده را یک پدیدهٔ خلق الساعه که گویی یک دفعه دری به تخته خورد و مردم به خیابان ریختند نمی‌بینم.

از حیث تاریخی‌ این جنبش ادامه و بخشی از سی‌ سال اعتراض مردم به حکومت جمهوری اسلامیست. حکومتی جائر و ناقص الخلقه که بر مبنای نقض فرهنگ سیاسی چند وجهی ما شکل گرفته است. حکومتی که همواره بنا داشته است تمامی عناصر فرهنگ سیاسی ما را به زور به عناصر اسلامی فرو بکاهد. حکومتی که مبنای شکل گیری خود را انقلابی اسلامی میداند و حاضر نیست بپذیرد این انقلاب نه اسلامی بود و نه ضد اسلامی، بلکه با زور و کشتار اسلامی شد. حکومتی که از ابتدای روی کار آمدنش با سرکوبی نیروهای مترقی، تصفیه‌های دانشگاهی، انقلاب فرهنگی‌ و کشتار دست جمعی فعالان سیاسی تعرضی تمام عیار به فرهنگ سیاسی جهانشهری ما را سازمان داد. با قرار دادن جنبش اعتراضی اخیر در چارچوب تاریخی سی‌ سالهٔ حکومت جمهوری اسلامی، خواهیم دید که این جنبش، تداوم اعتراضی است سی‌ ساله، که البته از تمامی تاریخ مبارزاتی این سالیان آموخته و امروزه به شکل جدیدی خود را نمود داده است.

- و از حیث اجتماعی؟
از حیث اجتماعی نیز من این جنبش را بیان سیاسی سه جنبش اجتماعی ریشه دار در جامعه ایران می‌دانم: جنبش کارگری، جنبش زنان و جنبش دانشجویی- جنبش‌هایی‌ که هر کدام بر مبنای یک شکاف ساختاری و ظلم مستمر و نهادینه شده در کالبد جمهوری اسلامی شکل گرفته اند.
جنبش کارگری که در حقیقت جنبشی است برای فائق آمدن بر شکاف عمیق کار و سرمایه در ایران، شکافی عمیق و برآمده از اقتصاد شبه نئولیبرالی حاکم بر ایران که امروزه طبقه کارگر ایران را به بی‌ حقوقی مطلق کشانده است. از یک سو حداقل دست مزد بنا به آمار و داده‌های خود نهادهای حکومتی در حد یک سوم خط فقر است و از سوی‌ دیگر هرگونه تشکل یابی‌ در میان طبقه کارگر به شدت از جانب حکومت سرکوب میشود و رهبران جنبش کارگری ایران نظیر اصانلو، مددی و شهابی روانه زندان میشوند. آخرین تعرض این الگوی اقتصادی نیز در قالب طرح “هدفمند کردن یارانه ها” خود را نشان داد. طرحی که که در حقیقت، همان گونه که دکتر رئیس‌دانا در مصاحبه‌ای که منجر به دستگیری ایشان شد به درستی‌ آن را شکافت، چیزی جز قطع یارانه‌ها و تعرض همه جانبه به معیشت طبقه کارگر ایران نبوده و نیست.

در باب جنبش زنان هم دقیقا ما با یک آپارتاید جنسی نهادینه در ساختار جمهوری اسلامی و تفکر فقهی‌ حاکم بر آن روبرو هستیم. این آپارتاید جنسی‌ درست از بدو تأسیس جمهوری اسلامی خود را بروز میدهد به گونه ای که در طول تاریخ سی‌ سالهٔ جمهوری اسلامی روزی نبوده است که به شکلی‌ از اشکال این حکومت با “معضل”‌ی به نام زنان روبرو نبوده باشد. در سمت مقابل نیز و در برابر این ظلم ساختاری که بر نیمی از جامعه ما روا داشته شده است، در تمامی‌ این سالها زنان دلیر ما در اشکال گوناگون و با رویکردهای مختلف، مبارزه ای جانانه و مستمر را سازمان داده اند.

و در نهایت جنبش دانشجویی به مثابه جنبشی فراگیر که در چهار گوشهٔ ایران ریشه دارد و دارای خصلتی به شدت ضدّ استبدادی است. اصولاً از جمله عرصه‌های پر اهمیتی که هدف محدود و مطلق نگری حکومتهای استبدادی قرار میگیرند، عرصه تفکر و فرهنگ است، عرصه ای که دانشگاه و دانشجو از جمله پر اهمیت‌ترین عناصر تشکیل دهنده آن هستند. از همین روی تحقق این محدود و مطلق نگری حکومتهای استبدادی بیش از هر چیز در گرو تعرض همه جانبه به فضای خلاق و پویای دانشگاه است. در همین راستا، پروژهٔ “اسلامی کردن” علوم انسانی‌ در دانشگاههای ایران که امروز به شدت از سوی‌ دولت احمدی‌نژاد تبلیغ میشود را میباید در امتداد پروژهٔ انقلاب فرهنگی‌ تلقی‌ و در متن تعرضی مستمر بررسی‌ کرد. تعرضی مستمر که شاهدیست بر استبداد ساختاری جمهوری اسلامی که در برهه‌های مختلف خود را در اشکال مختلفی‌ بازتاب داده است، از تصفیهٔ‌های دانشگاهی گرفته تا قلع و قمع جنبش دانشجویی پیشرو.

- بر مبنای ترسیمی که شما از جنبش اعتراضی مردم ایران ارائه می‌دهید، آیا این امکان وجود دارد که این جنبش کیفیتی انقلابی به خود بگیرد و خود را به شکل جنبش‌های اعتراضی که امروزه در مصر و تونس شاهد آن هستیم بروز دهد؟
به نظر من جنبش اعتراضی اخیر در ایران، به نسبت جنبش‌های اعتراضی شمال آفریقا، بنیهٔ انقلابی نداشت، اما بدون شک میتواند به بنیهٔ انقلابی مجهز شود. اصلی‌‌ترین دلیل این امر نیز دست بالا داشتن نسبی‌ گفتمان اصلاحطلبی در جنبش اعتراضی ایران بود، گفتمانی که محصول فعالیت بخشی از ساختار سیاست ایران است که می‌توان از آنها با عنوان لویال اپوزوسیون یاد کرد. این بخش از نیروهای سیاسی در فضای پس از سرکوب سنگین نیروهای مترقی و در حاشیه‌ای که خود جمهوری اسلامی تا همین چند وقت پیش برای آنها فراهم کرده بود قادر شدند تحرک پذیری خود را در ساخت سیاسی جامعه بالا ببرند. بدون شک این اپوزوسیون وفادار در مقایسه با دیگر بخشهای اپوزوسیون از امکانات بسیار بیشتری در حیطه کنشگری سیاسی برخوردار بوده و از این امر در جهت هژمون کردن پلتفرم سیاسی رفرمیستی خود و حاشیه‌ای کردن گفتمان انقلابی سود برده است. اما این کیفیتی است که در صورت کنشگری هر چه بیشتر دیگر نیروهای درگیر در جنبش اعتراضی، امکان تغییر دارد. خصوصا با اجرایی شدن طرح هدفمند سازی یارانه‌ها و تشدید نارضایتی اقتصادی نزد طبقات فرودست جامعه به نظر می‌رسد که در آینده شاهد بروز جنبش‌های اعتراضی خواهیم بود که شباهت‌های بیشتری به جنبش‌های امروز شمال آفریقا خواهند داشت. در این مورد همچنین می‌باید به نقش کاتالیستی انقلاب‌های تونس و مصر در تقویت گفتمان انقلابی جنبش آزادیخواهی مردم ما تاکید کرد.

- به نظر شما واکنش احتمالی‌ حکومت به این موج جدید اعتراضی چه خواهد بود؟
حکومت از هم اکنون دست به کار شده است. موج جدید اعدامها در ایران، در حقیقت سیاستی است در جهت پیشگیری از بروز چنین جنبشهایی در آینده. به عنوان فردی که اصولاً با مجازات اعدام برای هر جرمی‌ مخالف هستم، بر این باورم که حکومتها  از این مجازات تنها برای مرعوب کردن و زهر چشم گرفتن از جامعه استفاده میکنند. بر همین مبنا، جمهوری اسلامی هم به عنوان حکومتی که میراث دار یک تفکر فقهی‌ انتقامجو است دقیقا به دنبال آنست که از مجازات اعدام و دیگر انواع وحشیانه و قرون وسطایی مجازات نظیر سنگسار و قطع دست، در جهت ایجاد رعب در جامعه و وادار کردن مردم به عقب‌نشینی بهره گیرد. اما از دید من این اقدامات در نهایت توان مقابله با جنبش‌های ریشه دار اجتماعی را نخواهد داشت.

از سوی‌ دیگر، همین امروز به موازات تشدید کارکرد ماشین اعدام توسط حکومت، ما شاهد اوج گرفتن مخالفت های وسیعی نه تنها با موج جدید اعدامها، که اصولاً با کلیت مقوله ای‌ به نام مجازات اعدام در هر شکلی‌ و برای هر جرمی‌ هستیم.

- آنچه امروز در شمال آفریقا شاهد آن هستیم، بسیاری از تحلیلگران و مفسران سیاسی را غافلگیر کرده است. ارزیابی شما از علل بروز این جنبشها چیست؟
جنبش‌های اعتراضی شمال آفریقا بیش از هر چیز تاکیدی است بر این واقعّیت که سر نئولیبرلیسم به دیوار سخت واقعیت خورده و اعتبار خود را از دست داده است. زمانی‌ که تونس به عنوان شاگرد اول کلاس نئولیبرلیسم و “امتداد اروپا” در قارهٔ آفریقا ،در برابر چنین خشم انقلابی از جانب مردم قرار می‌گیرد هم زمان دو اسطوره از هم فرو میپاشد. اسطورهٔ توانایی‌ نئولیبرلیسم در ارایه بدیلی متضمّن رفاه برای جامعه از یک سو و اسطورهٔ لازم و ملزوم بودن دموکراسی و نئولیبرلیسم از سوی‌ دیگر. یا در مورد مصر از اعتبار افتادن حکومتی که دومین دریافت کنندهٔ حمایتهای مالی از جانب آمریکاست و متحد استراتژیک “تنها دموکراسی” موجود در خاورمیانه است، بی‌ شک یک ذهن پرسشگر را با این سوال روبرو میکنند که اینها چگونه دموکراسی‌هایی هستند که برای بقای خود احتیاج به دیکتاتور‌هایی‌ نظیر مبارک دارند. به نظر من با به بن‌بست رسیدن این دیدگاه، مجالی پیدا شده است که نیرویی چپ و مترقی در منطقه امکان عروج پیدا کند. گرچه محدودیت‌های موجود در این عرصه را هم نمیباید از نظر دور داشت.

- چه محدودیت هایی‌؟
ببینید، سرکوب و کشتار نیروهای مترقی چپ فصل مشترک تمامی حکومتهای استبدادی این منطقه است. تحمیل این میزان از هزینه به نیروهای چپ بی‌ هیچ تردیدی پروژهٔ بازسازی چپ در منطقه را به تاخیر انداخته است. مشخصا در ایران نسلی از نیروهای چپ که حضورشان امروزه می‌توانست به ایجاد این آلترناتیو مترقی کمک کند توسط این حکومت از بین رفته اند. ضایعه‌ای که جبرانش به هیچ روی ساده نیست.

از سوی‌ دیگر چپ مترقی در کشورهایی نظیر ایران با گونه‌ای از نیروهای سیاسی دست راستی‌ مواجه است که از یک سو به دلیل تضاد منافع اقتصادی‌شان با آمریکا پرچم مبارزه با “امپراتوری” را بلند میکنند و از سوی‌ دیگر با اجرای دست راستی‌‌ترین طرح‌های اقتصادی، به فجیع‌ترین شکلی‌ طبقه کارگر را به بردگی مزدی میکشانند. باید اذعان کرد که در نبود یک آلترناتیو چپ و مترقی، این دیدگاه توان بسیج مردمی به ستوه آمده را داراست، مردمی که شاهد ستم عریان حکومت‌های مستبد و دست نشاندهٔ قدرتهای بزرگ در منطقه هستند. درست به همین دلیل از جملهٔ مصاف‌های پیش روی یک نیروی آلترناتیو و مترقی در این کشورها مقابله با این گونه جریانهای دست راستی‌ است. امری که همتی مضاعف از جانب چپ پیشرو این منطقه را می‌طلبد.

———————————————
منبع: سایت اشتراک
http://www.eshterak.info

ارسال دیدگاه