سعید مرتضوی، قاتلی برای تمام فصول

سعید مرتضوی دوباره به حرف آمده است. جلاد مطبوعات و قاتل زهرا کاظمی و شهدای سبز کهریزک، و شکنجه گر فعالان سیاسی و دانشجویی پس از افتضاح دستگاه قضایی و رد اتهام آمریت او در جنایت کهریزک، باز هم به حرف آمده است. و البته این بار هم مرگ طلب می کند و از اعدام سخن می گوید…

ندای سبز آزادی:
سعید مرتضوی دوباره به حرف آمده است. جلاد مطبوعات و قاتل زهرا کاظمی و شهدای سبز کهریزک، و شکنجه گر فعالان سیاسی و دانشجویی پس از افتضاح دستگاه قضایی و رد اتهام آمریت او در جنایت کهریزک، باز هم به حرف آمده است. و البته این بار هم مرگ طلب می کند و از اعدام سخن می گوید: ” در چین برای قاچاقچیان حکم اعدام در نظر گرفته شده و بدون ملاحظه اجرا می‌کنند.” ( ایسنا، ۱۷ دی ماه ۱۳۸۹ ) و این یعنی اینکه چرا ما نکنیم؟ آقای قاتل که اینک ردای مبارزه با قاچاق کالا را به تن کرده یادش رفته است که سال گذشته همین روزها چطور در به در دنبال خبرنگاری در یک خبرگزاری رسمی و نیمه رسمی می گشت تا تکذیبه هایش درباره اتهامش در فاجعه کهریزک را منتشر کند تا شاید سایه شوم قربانی شدن در راه استبداد مطلقه ” آقا ” از آسمان دولت مستعجلش بگذرد و اینک که به مدد دستگاه بی در و پیکر عدالت در این مملکت از بند خطر گریخته، دوباره به حرف آمده است. باید هم به حرف بیاید. قاتلی که به پاس خدمات بی دریغش در ماجرای قتل زهرا کاظمی از بند مهلکه عدالت، گریخته بود، بار دیگر به میمنت بیدادگاه عدالت در سرزمین من به طرفه العینی از اتهام قتل دست کم سه نفر از شهدای مظلوم جنبش سبز گریخته است و حالا دوباره سری جنبانده است و بار دیگر خوش رقصی می کند و اعدام می طلبد.

مائده مرگ
سعید مرتضوی برای خوش نشینان اریکه استبداد، مائده ایست آسمانی که مرگ را به حقارت بار ترین اشکالش برای منتقدان و مصلحان خیرخواه سرزمین ایران طلب می کند و از این رو چاکران آستان استبداد، او را ” ذوالفقار ” آقا ” خوانده اند! و این ” ذوالفقار آقا ” همان است که به اعتراف مستقیم متهمان اصلی فاجعه کهریزک در قتل امیر جوادی فر، محسن روح الامینی و محمد کامرانی، آمر اصلی بوده است و دریغا که در سرزمین من آنچه پیدا نمی شود جرعه ای عدالت است.

به اعتراف سرتیپ عزیزالله رجب زاده یکی از متهمان پرونده کهریزک که در زمان جنایت، فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ بوده است، آمر اصلی جنایت کهریزک سعید مرتضوی است. او در دفاع از خودش در دادگاه می گوید: ” یکی از اتهام‌های من آمریت در گزارش خلاف در خصوص موضوع مننژیت است ای کاش آقای مرتضوی هم به عنوان مطلع اینجا می‌آمد تا روشن می‌شد که کجای کار من اَمریت بوده است؟! تا زمانی که کمیجانی (متهم ردیف اول) در دادگاه صحبت کرد من نمی‌دانستم موضوع گزارش خلاف واقع چیست؟ … آقای مرتضوی را در جلسه دیدم به من گفت که آقای فلاح پیش من بیاید با او کار دارم. من هم به دفترم اعلام کردم که فلاح نزد مرتضوی برود. به ما چه مربوط است که علت مرگ مننژیت باشد یا چیز دیگر؟ …. بازداشتگاه زیر نظر معاونت بازرسی اداره می‌شد همیشه می‌پرسیدم و گزارش می‌گرفتم. ” ( بر گرفته از محتویات متن دادرسی و دفاعیات متهمان در پرونده کلاسه ۸۹-۵۴ ، شعبه دوم دادگاه نظامی، منتشر شده در سایت جرس )

در جای دیگری از این بیدادگاه یکی دیگر از متهمان به نام ” کمیجانی ” که رجب زاده هم به نام او اشاره کرده است و در زمان فاجعه مسئولیت بازداشتگاه را برعهده داشته است، میگوید این سعید مرتضوی و سرهنگ فلاح بوده اند که از او خواسته اند که دلیل قتل شهدای کهریزک را ” مننژیت ” اعلام کند.
او در دفاع از خود می گوید: ” من همه‌ مسائل بازداشتگاه را به فلاح گزارش می‌دادم. من قبول دارم نامه را با دستور مافوقم امضا کردم. متن نامه را آقای فلاح و مرتضوی به من داد[ ند ]، من تایپ کردم و امضا کردم و به مرتضوی دادم. آقای مرتضوی گفت من با پزشکی قانونی صحبت کردم که علت مرگ مننژیت بوده است.” ( بر گرفته از محتویات متن دادرسی و دفاعیات متهمان در پرونده کلاسه ۸۹-۵۴ ، شعبه دوم دادگاه نظامی، منتشر شده در سایت جرس )

و دادگاه به همین راحتی از آمر اصلی کربلای کهریزک می گریزد. به همین سادگی. دستگاهی که قرار است عدالت را به قضا بنشیند، چشمانش را بر به خاک و خون کشیده شدن عزیزترین فرزندان این سرزمین که به گناه بی گناهی و جرمی ناکرده به دستور مستقیم سعید مرتضوی و مباشرت امثال رجب زاده به شهادت رسیده اند، می بندد و آمر اصلی را حتی در ردیف متهم هم نمی نشاند، چه برسد به محکومیت و عجبا که سرهنگ رجب زاده را هم تبرئه می کند. و از آن بدتر و درد آورتر اینکه انتشار محتوای دادگاه را ممنوع اعلام می کند و شرح دادگاه و محتویاتش را مستوجب تعقیب قضایی می داند!

چه خوب و سنجیده گفت آنکه گفت: ” کهریزک آینه قضاوت و عدالت جمهوری اسلامی است. ”

برای پی بردن به عمق فاجعه و به رغم تکرار هزار باره مصیبت کهریزک باید که بخشی از آن حادثه شوم را بار دیگر به مرور بنشینیم و این روایت نه روایت شاهدان که روایت عاملان و آمران از آن ماجراست:

” درهنگام پذیرش در بازداشتگاه کهریزک، تمام متهمان باید در انظار سایرین عریان شده و بعضا به صورت طولانی به همان صورت نگاه داشته می شدند…لباسهای زیر آنان اخذ و دور ریخته می شد و لباس های رویشان را به صورت وارونه به تن آنان می پوشاندند… اوباش و اراذل مستقر در بازداشتگاه نیز، به صورت نیمه عریان و عریان، در میان بازداشت شدگان حوادث بعد از انتخابات تردد می کردند و به آزار آنان می پرداختند… با دستور مقامات مافوق، یکی از بازداشت شدگان توسط ماموران به مدت ده ساعت بدون آب و غذا در گودالی تا کمر مدفون گردیده و مورد آزار قرار گرفته بود… با وجود فصل تابستان و گرمای طاقت فرسا، بازداشت شدگان حوادث بعد از انتخابات را به ۴ دسته تقسیم کرده و در قفس های مخصوصِ نگهداری اوباش و اراذل می انداختند… طبق اسناد موجود، فضای کافی حتی برای نشستن وجود نداشت و بیشتر این بازداشت شدگان، به طور ایستاده شب را به روز می رساندند… برای تمام افراد، تنها دو دستشویی موجود بود که یکی از آنها خراب و دیگری فاقد درب بود و بازداشتی ها به صورت پابرهنه در تمام محیط از جمله دستشویی تردد می کردند… تمامی بازداشتی ها دچار بیماریهای عفونی چشم شدند… ضرب و شتم مداوم با باتوم ، مشت و لگد، لوله، و برخوردهای فیزیکی خشن در گرمای شدید تابستان، سبب آن شده بود که بسیاری از بازداشتی های حوادث اخیر، دچار ضعف و غش و از هوش رفتگی شوند… ” ( جرس، ۲۹ آذر ۱۳۸۹ )

قاتل خوشخرام
مرتضوی به شهادت تاریخ قاتل است. قاتلی خوشخرام. که دستهایش نه به روایت مخالفان و منتقدانش که به شهادت اسناد قضایی پنهان مانده در پستوی پنهان بایگانی های قوه قضائیه دست کم به خون چهار انسان ایرانی و مسلمان آلوده است. قاتلی که تاریخ درباره اش خواهد نوشت: اهل میبد بود و به گفته خودش در سن نوزده سالگی دادیار شد و پس از نه ماه در سن بیست سالگی به مقام ریاست دادگاه حقوقی دو مستقل رسید. او پنج سال رئیس دادگستری این شهر در استان کرمان شد و در همین دوران یک پرونده قضایی برای او تشکیل شد، پرونده ای که مدتها در دادگاه انتظامی قضات او را گرفتار کرد، همین موضوع باعث شد قاضی جوان که در حال تحصیل بود، به تهران بیاید و برای حل مشکل خود با کمک آیت الله زاده شیخ محمد یزدی مشکل خود را برای مدتی به تعویق بیندازد. در همین دوره، مرتضوی توسط معاونت سیاسی قوه قضائیه به کار گرفته شد. آن روزها زمانی بود که اسدالله بادامچیان و همفکران موتلفه ای او معاونت سیاسی قوه قضائیه را در اختیار داشتند.

قاضی سعید مرتضوی در همراهی با مؤتلفه یان یاد گرفت که چگونه باید به عنوان فردی در خدمت نظام قضائی شخصیتی مذهبی از خود نشان دهد و با برخوردهای تند و بدون مماشات، به نام آورترین قاضی سالهای پس از انقلاب تبدیل شود. به این ترتیب بود که پس از ورود به تهران در سال ۱۳۷۳ رئیس شعبه ۹ دادگاه عمومی تهران شد و مدتی بعد به شعبه ۳۴ مجتمع قضایی ویژه کارکنان دولت منتقل شد و هنوز ۳۰ سالش نشده بود که به شعبه ۱۴۱۰ رفت و همانجا نام خود را به عنوان جلاد مطبوعات در تاریخ فرهنگ و قلم ایران زمین به ثبت رساند و در این راه روی سانسورچیان عهد ناصری تا پهلوی را سفید کرد با خوشخرامی های حیرت آور خود. چنانکه در وصفش در تاریخ مطبوعات ایران نوشته اند در مدت هشت سال این مرتضوی بود که ۱۲۰ نشریه را به تیغ توقیف کشاند و این خوشخرامی چنان استبدادیان را به وجد آورده بود که وقتی آیت الله شاهرودی رئیس سابق قوه قضائیه خواسته او را برکنار کند به او گفته شد: ” یک قاضی قاطع و خوب داریم، او را هم می خواهید برکنار کنید! ” و همین تعریف و تمجید مرتضوی را چنان جری می کند که حادثه قتل زهرا کاظمی را رقم می زند.

یکی از مهم ترین پرونده های قاضی مرتضوی که همیشه او را در موقعیت یک متهم به قتل قرار داده است، قتل زهرا کاظمی، عکاس ایرانی – کانادایی بود که در تیرماه سال ۱۳۸۲ پس از یک دستگیری در حین عکاسی، توسط مرتضوی بازجویی شد و در حین بازجویی با ضربه مغزی کشته شد. به گفته محسن آرمین، نماینده مجلس ششم و عضو کمیسیون تحقیق این قتل، ” زهرا کاظمی، خبرنگار تبعه کانادا، روز دوم تیر در مقابل زندان اوین و هنگامی که مشغول گرفتن عکس از تجمع خانواده‌ های بازداشت شدگان بود با ضرب و شتم دستگیر می‌شود. قاضی مرتضوی به جای رعایت حریم خبرنگاری، توجه به آبرو و حیثیت کشور و بهانه ندادن به مخالفان نظام و برخورد با ماموران متخلف که این خبرنگار را مورد ضرب و شتم قرار داده‌اند حکم بازداشت وی را صادر می‌کند. پس از دو روز بازجویی به دلیل نامعلومی وی را به نیروی انتظامی تحویل می‌دهند. زهرا کاظمی به بازجویان نیروی انتظامی می‌گوید که به هنگام بازجویی در دادستانی به‌ویژه از ناحیه‌ سر مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. بعد از ظهر همان روز وی به دستور مرتضوی به دادستانی اوین ارجاع می‌شود و پس از چند ساعت قاضی مرتضوی از وزارت اطلاعات می‌خواهد او را تحویل بگیرد.
به گفته مقامات وزارت اطلاعات، این وزارت اعلام می‌کند بازداشت وی ضرورتی ندارد… اما قاضی مرتضوی نمی‌پذیرد و وزارت را ملزم به تحویل گرفتن وی می‌کند. زهرا کاظمی به هنگام بازجویی ابراز ناراحتی می‌کند.

پنجم تیرماه ساعت ۱۲ شب وی را به بیمارستان منتقل می‌کنند و ساعت ۶ صبح روز ششم، حالش وخیم شده، به علت خونریزی مغزی به کما می‌رود و دچار مرگ مغزی می‌شود. علت خونریزی ضربه مغزی و شکستگی جمجمه تشخیص داده می‌شود. وقتی خانواده متهم به زندان مراجعه می‌کنند دیگر از ادعای جاسوسی وی خبری نیست. تنها چیزی که می‌شنوند این است که بروید وی را از بیمارستان ببرید ! ”

بنا به شهادت محسن آرمین: ” زهرا کاظمی تا روز ۱۹ تیرماه ۱۳۸۲ علیرغم مرگ مغزی زیر دستگاه تنفس مصنوعی نگهداری می‌شود و پس از این تاریخ مرگ وی اعلام می شود. قاضی مرتضوی پس از درگذشت وی، خارج از حیطه‌ مسوولیت و بدون اطلاع به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، مدیرکل رسانه‌های خارجی این وزارت را احضار می‌کند و از وی می‌خواهد طی مصاحبه‌ای فوت وی را به علت سکته مغزی اعلام کند. وی پس از مصاحبه‌ مدیرکل مذکور چند بار با خبرگزاری تماس می‌گیرد تا خبر مصاحبه را سریعا مخابره کنند. به گفته خانواده‌ زهرا کاظمی، دادستانی اصرار بر دفن سریع وی داشته است.”

قصه ای بی پایان
حذف نام مرتضوی و تبرئه رجب زاده از فاجعه کهریزک، گرچه به قیمت بی آبرویی و از دست دادن همان خرده اعتبار نظام قضایی ایران می انجامد، اما به گواهی تاریخ قطعن پایان ماجرای مرتضوی نخواهد بود و مرتضوی با تمام اتهامات سنگینش در دادگاه تاریخ، باید همچنان در ترس و لرز و کابوسهای شبانه اجرای عدالت روزگار برزخی خود را سپری کند. چنانکه می کند. دیر نیست روزی که پنجه عدالت یقه این قاتل ۴۳ ساله را بگیرد و او را در برابر سئوالات بی پاسخ بسیاری بنشاند. آن روز نه مرتضوی که آمران و مباشرانش به عدالت تاریخ سپرده خواهند شد و مرتضوی نه به عنوان متهم که جرمش بیش از پیش بر همه روشن است بلکه به عنوان شاهدی که پرده از اوامر ” آقا ” برخواهد داشت به دادگاه احضار می شود و آن روز چقدر نزدیک است!

ارسال دیدگاه