تقی روزبه: ماشین اعدام راباید ازکارانداخت!

 مدتهاست که نظام ولایت فقیه وارد فاز گندیدگی وانحطاط کامل شده است. از ویژگی های مرحله گندیدگی این هیولای وحشی تشدید خوی انسان خواری است. چرا که منبع تغذیه و تداوم حیاتش را اساسا مرگ آفرینی و ستاندن جان آزادیخواهان وهراس افکنی  و در یک  کلام شعار “مرگ بر زندگی” تشکیل می دهد.
۱- مدتهاست که نظام ولایت فقیه وارد فاز گندیدگی وانحطاط کامل شده است. از ویژگی های مرحله گندیدگی این هیولای وحشی تشدید خوی انسان خواری است. چرا که منبع تغذیه و تداوم حیاتش را اساسا مرگ آفرینی و ستاندن جان آزادیخواهان وهراس افکنی  و در یک  کلام شعار “مرگ بر زندگی” تشکیل می دهد.
سندروم وسوسه توسل به کشتن و ستاندن جان مخالفان به مثابه راهی برای نجات و برون رفت از بحران موجودیت، همواره گرییان نظام های مستبد و ضد بشری را به چنگ می گیرد. با این وجود تصور ابلهانه جمهوری اسلامی براین محاسبه مالیخولیائی استوار است که گویا دیگر دیکتاتورها بدلیل نشان دادن ضعف و تزلزل در کشتار، در قعر تاریخ مدفون شدند و حال آنکه یک نظام مذهبی که مشروعیت خویش را از آسمان می گیرد، فاقد ضعف مزبور بوده و با وجدانی  آسوده تر و مصمم ترمی تواند دست به کشتاربزند.
اما زهی خیال باطل! واقعیت چرائی دفن شدگان مستبدین تاریخ  چیز دیگری است که حکومت اسلامی استثنائی برآن ها نیست: هم اکنون نظام استبدادی ولایت فقیه در باز تولید خود درهمه حوزه های اصلی  دچار بحران عمیقی  شده است. شکاف های درونی اش بی پایان است، فشارهای بین المللی روبگسترش ومهمترازهمه دشمنان واقعی اش اکنون مردم ایران بوده و اکثریت بزرگی از آن بویژه نسل جوان در برابرش قرارگرفته اند.

باز تولید چنین نظام جهنمی به یک اقتصاد کارآمد و تابع منافع  و باید و نبایدهای ولایت  فقیه، یک پایگاه اجتماعی و حمایتی گسترده، و به حمایت جهانی  نیاز دارد. و حال آنکه نظام حاکم در همه  این حوزه ها دستخوش شدیدترین چالش هاست که درکل سبب بحران موجودیت آن گردیده است. شاید در مقاطعی بکارگیری خشونت و سرکوب برای حفظ  و نجات یک نظام در کنار وجود زمینه ها و بسترهای عینی لازم، می توانست و یا بتواند به مثابه یک قابله در کنار رفرم به باز سازی یک نظام فرسوده یاری رساند؛ اما درغیاب چنین پیش داده هائی، سرکوب به  تنهائی قادربه تأمین حفظ  و باز تولید چنین نظامی نخواهد بود.
نظامی که پس ازسپری شدن بیش از سه  دهه ازعمر ننگین اش به ناگهان زیر پای خود را خالی می بیند، و در این میان به تنها اهرمی که برای بقاء خود امید می بندد همانا سرکوب و سرکوب بیشتراست. ولی همانطورکه اشاره شد این اهرم به تنهائی قادر نیست جایگزین مؤلفه های لازم  برای تجدید سازمان و باز تولید یک نظام پوسیده  بشود.

۲- اما تیغ سرکوب و ترور دولتی علیه مردم ناراضی، در زمانه ما برد معین و محدودی دارد. مساله آنست که خود اراده سرکوب نیز تابعی است از متغیرهائی که نهایتا خارج از اراده رژیم  قرار دارد و از قضا منشأ آنها زمینی است. امروزه هر اعدام و جنایتی با چنان پژواک جهانی وهرینه ها و پس زلزله هائی همراه است و می تواند با ابعاد به مراتب بیشتری همراه گردد، که هیچ حکومتی نمی تواند کار برد مستقیم آن را وسیله ای مطمئن و پایدار برای حفظ و تحکیم اقتدار خویش تلقی کند. در واقع ارزیابی جمهوری اسلامی در خلوت خود آنست که با کشتن واعدام حداکثر چند صد تن می توان مردم را مرعوب و رام کرد و اوضاع را تحت کنترل خود در آورد.
بزعم آنها اگر هر آینه شاه چند صد تن را می گرفت واعدام می گرد چنان سرنوشتی درانتظارش نبود. بنابر این قماری که جمهوری اسلامی وارد بازی آن شده، این است که کل طوفان وزیده و در حال وزیدن و یا بالقوه آماده برای وزیدن را می توان با کشتن چند صد تن و ایجاد ترس و رعب حاصل از آن مهارکرد.

اما اگر چنین نشد چی؟! تمامی عرض وطول عقل محاسبه گراین جنایتکار از این محدوده فراترنمی رود. آنچه که رژیم تبه کار ولایت فقیه را به صرافت چنین جنونی برای نجات از فرجام فروپاشی رسانده است، همانا  تجربه به اصطلاح خاموش کردن جنبش اعتراض خیابانی اخیر با توسل به کشتن دهها نفر و انجام جنایاتی هم چون کهریزک است.
این واقعیتی است که جنبش اعتراضی درمرحله اول خیز بلند خود نتوانست کار رژیم را چنانکه باید بسازد و سر مار را چنان که شاید به سنگ بکوبد که اگرنه به مرگ، که حداقل به از دست دادن توان برخاستن سریع آن منجربشود. ولاجرم مار زخم خورده و رهیده ازخطرمرگ با کینه و خشمی دو چندان به فکر برقراری ترمیدور جدیدی افتاده است.

دربلوچستان جوانان زندانی و غیر زندانی را صرفا برای انتقام گیری وهراس افکنی اعدام می کند. در کردستان و تهران و… چوبه های دار آویخته است. در زندان وکیل آباد مشهد صدها  تن غیرسیاسی را در اعدامی خاموش سر به نیست کرده است. اما همانطورکه اشاره شد بازگشت به ترمیدور این بار در شرایط سترونی و ناتوانی کامل از باز تولید خود به مثابه  یک نظام سرمایه داری با خصلت استبدادی-مذهبی صورت می گیرد، که بحران هویت و بحران موجودیت از مشخصات مهم آن است.
درمواجهه با جنبش اخیر رژیم دریافت که خطرتا بیخ گوشش آمده و تمامی آنچه که در طی ۳۲ سال بافته بود رشته شده و بطورکامل بباد رفته است. اکنون تجدید سازماندهی و تجدید حیات نه برپایه های گذشته ممکن است و نه رژیم  آمادگی آن را دارد که این تجدید حیات را براساس پایه ها و قواعد سیاسی و اقتصادی یک نظام  سرمایه داری متعارف و الزامات بین المللی آن صورت دهد، گرچه خود، مدیریت جراحی و دستورالعمل های سرمایه جهانی را بامید حفظ و تضمین منافع اخص خود به عهده گرفته است. هم چنین  به طریق اولی فاصله اش با یک نظام مردمی با مشخصه آزادی و برابری اجتماعی و خود حکومتی نیز به مراتب نجومی تر شده و کفکیر به ته دیگ شعارهای توخالی و عوامفریبانه باصطلاح استضعاف پناهی و استکبار ستیزی اش خورده است.

اکنون مأموریت تاریخی اجرای هارترین سیاست های نئولیبرالی بردوش کسانی که مدعی بزرگترین دشمن نظم کنونی حاکم برجهان بودند افتاده است. رژیم اکنون ناچارشده است با چهره و ماهیت واقعی و روتوش نشده خود به روی صحنه ظاهرشود و چقدر این چهره زشت و وحشتناک است! و چه فراافکنی هائی که برای پوشاندن آن انجام نمی دهد!.

۳- تشدید خشونت و توسل به اعدام، البته با جراحی اقتصادی و خطر بروز اعتراضات و اعتصابات گسترده و سراسری برای خروج از بحران اقتصادی بی ارتباط نیست که درمقالات دیگر مورد بحث قرارگرفته است.

۴- تاکتیک رژیم در اعدام های جدید منتسب کردن افراد اعدامی به این یا آن گروه برانداز و “محارب” است تا باصطلاح آسان تر بتواند مبادرت به جنایت بکند. و حال آنکه جرم مثلا علی صارمی شرکت و سخنرانی درمراسم خاوران بوده است. علاوه بر آن در مورد حبیب اله لطیفی وعلی صارمی شاهد آنیم که در گامی جدید رژیم حتی به دستگیری دسته جمعی خانواده های آنها هم  مبادرت ورزیده است  تا هم اصل اعدام را تحت الشعاع قراردهد وهم ازنقش مؤثرآنها درافشاگری قبل و بعد اعدام ممانعت کند و هم سایرخانواده ها را از تبلیغ و مصاحبه و افشاگری بترساند.

در سنندج حتی دامنه  یورش خود را فراتر از دستگیری خانواده ها برده و به بازداشت تعداد قابل توجهی از فعالین حوزه های گوناگون  اجتماعی، به “جرم” شرکت در فراخوان اعتراضی علیه اعدام حییب اله لطیفی، مبادرت کرده است. بی شک برگزاری چنین اعتراضی درشهرسنندج ونیز فشارهای جهانی درمتوقف کردن موقتی اعدام حبیب اله لطیفی مؤثر بوده است، اما خطر نه فقط هنوز رفع نشده است، بلکه  دستگیری خانواده وی و شماری از فعالین و آزادیخواهان شهرو هم چنین اعدام غافگیرانه و اعلام نشده علی صارمی و اکبرسیادت در زندان اوین با اتهام های واهی و خود خوانده، بدون اطلاع خانواده و وکیل آنها، نشان دهنده آن است که جنایتکاران در ترس از اعتراضات داخلی و جهانی، تا چه حد آماده ارتکاب اعدام های پنهانی و بدون رعایت حتی موازین و تشریفات قانونی خود هستند. از همین رو توسل به تاکتیک اعدام های غافگیرانه را باید جدی گرفت و با هوشیاری و افشاگری نیرومندتری پاسخ داد.

۵- نباید فراموش کنیم که در این مرحله جدید با توجه به نقطه ثقل سرکوب که متوجه حوزه اقتصادی-معیشتی است و طبعا بیش ازهر زمانی مستقیما توده های زحمتکش و لایه های پائینی جامعه را آماج خود قرار داده است. و درهمین رابطه نگرانی از بروز اعتصابات و اعتراضات توده ای و امکان سیاسی شدن سریع آنها وگره خوردن مطالبات اقتصادی- معیشتی با مطالبات کلان سیاسی، لبه عمده خشونت و سرکوب را در این دوره متوجه نیروهای رادیکال و ساختار شکن و فعالان و مدافعان جنبش های طبقاتی-اجتماعی زحمتکشان کرده است.
دستگیری رئیس دانا و هم چنین اعدام های اخیرنیز بخوبی نشاندهنده همین سمت گیری است. البته فشار به اقشار و نیروهای سیاسی دیگرهم چنان ادامه خواهد یافت ولی همانطورکه اشاره شد در فاز جدید ثقل آن، با خشونت و شدت بیشتری متوجه نیروهای رادیکال، ساختارشکن و مدافعان آزادی و برابری است. بی شک چنین واقعیتی هوشیاری و آماده باش و تحرک سیاسی بیش از پیش این نیروها را بویژه در داخل و خارج کشور می طلبد. دست شتن از منافع خرد و حقیر فرقه ای و اندیشیدن به منافع عمومی جنبش، به خطرمشترک، درد مشترک و اقدام مشترک و مستمر، و بدور از هژمونی طلبی های مرسوم، از جمله الزامات خودآگاهی ناظر به درک اهمیت لحظه خطیرکنونی  و دفع تهاجم دشمن است.

۶- در مقابله با چنین وضعیتی اولین مساله آنست که دریابیم این درست است که برای کاهش هزینه های مبارزه و احتراز از بکارگیری اشکال خشونت آمیز مبارزه  و یا غیرمنطبق با توازن قوای کنونی حتی الامکان باید تلاش ورزید، اما نباید فراموش کرد که علیرغم آن  پدیده ای هم چون جمهوری اسلامی جز با تسلیم کامل طرف مقابل، از کاربرد خشونت درهر شکل آن ابائی ندارد و پاسخ هراعتراضی را با زندان و شکنجه و اتهام محاربه و اعدام می دهد.

واین درحالی است که از سوی دیگر هیچ  جنبشی بدون مقابله و پرداخت هزینه مقاومت  نتوانسته است خود را از شر استبداد  رها سازد. بنابر این در فاز جدیدی که جنبش وارد آن شده است، ما هم چنان به تقویت روحیه مقاومت و هزینه های اجتناب ناپذیر آن نیازمندیم.
دومین نکته آن است که گرچه اکنون خوشبختانه دامنه حساسیت و اعتراض ها علیه شکنجه و اعدام و خشونت و برای آزادی زندانیان سیاسی و یا حمایت از سایرمطالبات و مبارزات کارگران و زحمتکشان و سایر جنبشهای اجتماعی گسترش یافته است، ولی معلوم است که هنوز به قدر کافی نتوانسته است هزینه این جنایات  را برای رژیم چنان سنگین  کند که از ارتکاب آنها پشیمان شود.

امری که مستلزم استمرار و جهانی کردن هرچه بیشتر این مبارزه است تا عرصه را در داخل وخارج برای رژیم چنان تنگ کند که جرئت ارتکاب به این گونه جنایات را از دست بدهد. رژیم میخواهد وانمود سازد در برابر چنین فشارهائی و از جمله محکوم شدن در سازمان ملل بخاطر نقض حقوق بشر و نظایرآن، عکس العمل شدیدتری نشان خواهد داد تا بلکه  فعالین و کنشگران را ناامید کرده و به انفعال بکشاند. هم چنانکه باعکس العمل های خود می کوشد تا خانواده ها و فعالین داخل کشور را نسبت به اثرات مثبت و باز دارنده افشاگری ها و رسانه ای کردن جنایتهایش ناامید سازد.

ولی درواقعیت امر همه این تلاش های مذبوحانه برای پوشاندن آسیب پذیری اش از این گونه افشاگری ها و کمپین های سراسری است. او حتی نگران است که مانند سنندج گروه هائی  از مردم برای ممانعت و جلوگیری ازاعدام یک زندانی  وارد صحنه شوند و جنبش ضد اعدام وارد مراحل جدید بشود.
ازهمین رو در این جا با کشمکش بین مرگ و زندگی مواجهیم، که دو سوی طرفین این معادله بدین قرارند: یک طرف با از دست دادن آینده وخالی شدن زیرپایش درهراس از سقوط  بهمن اعتراضات، کشتن و اشاعه ترس را تنها راه مفر خود می پندارد، و طرف دیگر بی شمارانی هستند که  نبض زندگی و مسیر آینده را رقم می زنند.

دراین میان آنکس برنده است که آینده را دارد و درجهت آزادی و رهائی گام برمی دارد و آنکس بازنده است که گذشته را نمایندگی می کند و با توسل به استراتژی ترمیدور و ایجاد ترس، ولی در اوج شکنندگی، در صدد تداوم بردگی و نکبت مردم است.
دراین مبارزه نابرابر اما زمان بسود زندگی  است و این نبرد تا برافتادن این هیولای وحشی و مرگ آفرین، ادامه خواهد داشت!

تقی روزبه
۲۰۱۰-۱۲-۲۹  ۰۸-۱۰-۸۹
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com
taghi_roozbeh@yahoo.com

ارسال دیدگاه