تقی روزبه: به پاس مقاومتی که زندان و تبعید هم قادر به درهم شکستن آن نیست!
نیروی مقاومتی را که جمهوری اسلامی بر انگیخته است سر ایستادن ندارد و هرتلاش مذبوحانه ای که برای امحاء آن به عمل می آورد به مصداق “ازقضا سرکنجبین صفرا فزود “موجب اشاعه و تعمیق آن می شود.
گمان مبر که به پایان رسید کار مغان
هزار باده ناخورده در رگ تاک است هنوز!
نیروی مقاومتی را که جمهوری اسلامی بر انگیخته است سر ایستادن ندارد و هرتلاش مذبوحانه ای که برای امحاء آن به عمل می آورد به مصداق “ازقضا سرکنجبین صفرا فزود “موجب اشاعه و تعمیق آن می شود. شاید به ضرب سرکوب و وحشیگری بتوان برای مدتی از پیوستن جویبارهای مقاومت به یکدیگر و به حرکت درآمدن رودی خروشان ممانعت کرد، اما نمی توان از تداوم و گسترش مقاومت ولو در قالب بی شمار جویبار جاری در بدن جامعه جلوگیری کرد.
جویبارهائی که درحال کندن بستر مشترک برای پیوستن به همدیگرند. آری هیچ جبار و نظام ناانسانی نتوانسته است “موش کور” تاریخ را از نقب زدن باز دارد و از قضا چه بسا ناخواسته باحماقت تاریخی خود بر تکوین مولود جدید و زایش آن شتاب بخشیده است. چرا که چنین مقاومتی منشأ خود را از وجود و ماهیت نظام ضدانسانی حکومت در برابر نیازهای آزادیخواهانه و عدالت طلبانه و خاموش نشدنی تک تک انسانها و جامعه خود می گیرد. هر چه بر وجه ضدانسانی حکومت و پلشتی و انحطاط آن افزوده می شود به همان اندازه مقاومت نیز دامنه و عمق خود را می گستراند. چنانکه در هر گوشه و کنار کشور گوش بخوابانیم نغمه دلنشین این مقاومت را از کران تا کران خواهیم شنید.
حتی در درون زندانها، آنجا که دشمن باصطلاح طعمه ها را در چنگ خود دارد قادر نشده است که این آتش جانسوز را خاموش کند. اعتصاب غذای نسرین ستوده در حیات خلوت دژخیمان یکی از نمونه های برجسته این شعله خاموش نشدنی است.
نامه پرمعنا و سرشار از روح مقاومت و امید مجید دری دانشجوی ستاره دار و محروم از تحصیل، مبارزی که به جرم مقابله با دیو استبداد محکوم به ۱۱سال حبس شده است، و از تبعیدگاهی که به حکم حاکمان باید ۵سال از زندان خود را در آنجا (دربهبهان و ایذه) بگذراند که هزار کیلومتر دورتر از خانواده اش قرار دارد و در میان زندانیان تفکیک نشده از نظر نوع جرم، نمونه درخشان دیگری ازاین آتش برافروخته و خاموش نشدنی است. او در نامه ای آکنده از مسرت به پدر و مادر خویش مژده می دهد که در بهبهان تنها نیست!. چراکه شماری از مردمان آنجا به استقبال و ملاقات این تازه وارد به زندان شهر آمده اند و او دیگر در این شهر تنها و بیگانه نیست و احساس غربت نمی کند و با افتخارخود را یک بهبهانی خوانده است.
بی تردید راز تداوم مقاومت را باید در همین همبستگی، همدردی و علائمی جستجو کرد که پیرامون درد مشترک، دشمن مشترک و رزم مشترک رد و بدل می شود.
نشانه هائی که باشکال گوناگون در علامت پیروزی انگشتان دست، در مبادله نگاه ها و خنده ها و در بکارگیری رنگ ها و سرودها و شعارها و آهنگ ها و نماهنگ ها و دهها شکل ابتکاری دیگر مبادله می شود و هر کس در می یابد که در درد خود تنها نیست. بلکه آن دردی که در خلوت هرکس نهان است، دردی است مشترک و جاری در تک تک همه.
و هر چه که استبداد بر طبل سرکوب بیشتر بکوبد، ناخواسته بر این خودآگاهی و صیقل یافتن آن، بر همبستگی و تقویت این اندوخته مشترک و روحیه به اشتراک گذاری آن می افزاید.
لینک زیر حاوی نماهنگی است که دانشجویان علامه طباطبائی به پاس گرامیداشت مقاومت و مبارزه مجید دری تهیه کرده اند. نگاهی به این هماهنگ، نامه مجید و دیدار مردم بهبهان از او به خوبی نشان میدهد که نبض مقاومت در همه نقاط بدن اجتماعی زخمناک و خشمگین، از زندان و دانشگاه تا هزار کیلومتر آن طرفتر می زند و تنها این کوردلان حاکمند که غافل از توفندگی نهفته در این زمزمه های جاری در بی شمار جویباران مرئی و نامرئی برای پیوستن به یکدیگر هستند. و از قضا زندان و تبعید به دوردست ترین نقطه نیزبیش از هدف درهم شکستن مقاومت و جسم و روح یک دانشجوی ستاره دار،حامل پیام و باصطلاح درس عبرتی است به سایرین و دانشگاه و جامعه نافرمان که اگر خموشی پیشه نکنند به سرنوشت مشابهی دچارخواهند شد.
در برابر، نامه مجید نیز روایت مقاومت یک دانشجوی تبعیدی است که از لابلای تک تک کلماتش به بیرون می تراود و به عنوان پاسخی دندان شکن به دژخیمان که کور خوانده اند. خط بطلانی است بر این توهم که گویا به ضرب سرکوب و زندان و تبعید می توان سیمرغ مقاومت را به زنجیرکشید.
درحاشیه این هماهنگ از زبان مجید دری نقل شده است که جنبش دانشجویی لقمه ای نیست که از گلوی هیچ دیکتاتوری پایین رفته باشد. طلایه دار انتقاد هیچگاه سلاح بر زمین نمی گذارد و در کنار دریای خروشان مردم علیه زور و استبداد و دیکتاتوری می ستیزد.
متن نامه مجید دری:
چه کسی می خواهد
من و تو ما نشویم؟!
خانه اش ویران باد…
به نام آزادی که آن زمان که غریوش زدم از تحصیل محرومم کردند؛ آن زمان که فریادش برآوردم در زندانم افکندند و آن زمان که به نامش خواندم،تبعیدم کردند .
به نام آزادی که چون زنّار می توانی هم سلکان و هم پیمانانت را بشناسی و به تاجی که به گمانشان از خارست و بر سرت نهاده اند،افتخار کنی که دلق مرقّع،به زِ ریش مرصّع!
به نام آزادی که هرگاه گلویی یک بار طعمش را چشید،حبس و تبعید و اعدام و زنجیر برایش بی اثر می شود.
سلام بر آزادی! سلام بر خونهای پاکی که به پایت ریختند و سرهای والایی که به راهت رفتند و عمرهایی که در آبیاری درختت سپری گشت.
چندی پیش یعنی صبح روز شنبه از اوین به زندان بهبهان آوردندم. حکمم محارب بود و در بی دادگاه قاضی پیرعباسی * نامی که حتی اجازه دفاع به من و وکلایم را نداد محکوم شدم .
مصادیق حکم محاربه ام تن هر انسانی را می لرزاند! محارب شدم از آنرو که نخواستم و نتوانستم حیوانی زندگی کنم . اگر دفاع از حق تحصیل که حق مسلم و غیر قابل انکار هر فردی حرب است، من محاربم!
اگر کمک به زندانیان سیاسی و تفقد و دلجویی از خانواده هایشان حرب است، من یک محاربم و اگر جمع آوری اسامی کشته شدگان و بازداشت شدگان و گرفتن وکیل برای کسانی که معلوم نیست توسط چه کسی،کجا و چرا دستگیر شده اند حرب است، من یک محاربم.
باری!من یک محاربم و در هر زمان و هر مکان به محارب بودن خود می بالم و افتخار میکنم که این جنگ آیا شرف ندارد به صد صلح؟!
به گمان تان اگر کسی بشنود از خانواده زندانیان دلجویی کردم و به یک زندانی غریب کمک کرده ام و اسامی کشته شدگان و اسیرشدگان راجمع می کردم، بر من می شورند و تحقیرم میکنند؟ آیا تصور می کنید با حبس و تبعید می توانید جلوی انسانیت بایستید؟!
آنانکه با تقلب و دروغ و انکار آمدند و با سرکوب و تهدید و ارعاب به گمان شان تثبیت شدند برای ادامه از چه کارها که استفاده نمی کنند! آنان که هر عمل انسانی را شیطانی و هر تفکر منتقد را محارب و هر اندیشه نوگرا را مخرب معرفی می کنند،چاره ای جز استفاده از این دست ابزارهای بی حد و حصر سرکوبگر ندارند.
باشد که طلوعی دیگر رخ بنماید و سیاهی را در سیاه چال تاریخ دفن کند وعاملان و آمرانش به سزای انسان ستیزیشان برسند و در این میان بدا به حال آنان که فردا باید پاسخگوی اعمال غیر انسانی شان در پیشگاه مردم باشند.کاش دست کم به شعارهایی که برای دیگران می دهند و به قانونی که از آن دم میزنند پای بند باشند و دست کم نسخه ای را رعایت کنند که برای دیگران می پیچند و قانونی میخوانندشان .
اکنون به زندانی منتقل شده ام که تفکیک جرائم در آن صورت نپذیرفته است. زندانی که از کمترین امکانات بهداشتی و فرهنگی محروم است. زندان بهبهان. زندانی در جنوب کشور. آنگاه که وارد شده بودم و هنوز گرد غربت را از تن نزدوده بودم، هیچ تصوری از ادامه نداشتم؛ ادامه تحمل زندان،بدون تفکیک جرایم. در کنار زندانیانی که هیچ یک سیاسی نبودند با جرایمی مثل قتل و مواد و سرقت…تنها و غریب…
اما صدای گرم و آشنای بهبهانی ها چنان گرمایی داشت که خون منجمد شده در رگهایم را به جریان انداخت. آنگاه که در روز ملاقات پشت در زندان آمدند و خواستار ملاقات با من شدند و نگذاشتند فاصله هزار کیلومتری خانواده ام در نظرم جلوه کند، انگار به عیان دیدم زنّار را بر کمرهایشان و تاج خار را بر سرهایشان که می درخشید…
دیگر غریب نبودم و غریبه نبودند و حال از اینجا، از پشت این دیوارهای ستبر به یکایکشان عرض سلام و ادب و احترام می کنم و به پدر و مادرم می گویم:
پدر! مادر! اینجا من تنها نیستم. پدر، مادر،خواهر و برادران بهبهانی ام حس غریب غربتم را شکستند و می توانم فریاد کنم: من یک بهبهانی ام! مردم بهبهان! مرا بپذیرید. درود بر شرفتان!
به امید روزی که با زجر و تلاش،من و تو ما بشویم….
به امید آن روز….
خاکسارتان
مجید دری
آبانماه ۸۹/ زندان بهبهان
*قاضی پیر عباسی قاضی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب است که به دادن حکم های سنگین و غیر انسانی معروف است .او دانشجویان ستاره دار از جمله مجید دری ، ضیا نبوی و شیوا نظر آهاری را به حبس های طولانی و تبعید محکوم کرده است . دانشجویانی که تنها به محرومیت از حق تحصیل خود اعتراض کرده ا ند .
تقی روزبه
۲۰۱۰-۱۱-۰۵ ۱۴-۰۸-۸۹
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com