تقی روزبه: منشورخامنه ای برای روحانیت!
پیرامون اهداف خامنه ای درمسافرت به قم
مسافرت این بار خامنه ای به قم که با تشریفات و سر و صدای زیادی همراه بود، یک مسافرت معمولی برای دیدار با روحانیون تراز اول نبود، بلکه هدف های فراتری را دنبال می کرد که با چالش ها و دشواری هائی که نظام پس ازتقلب “انتخاباتی”دچار آن شده بی ارتباط نیست.
او در اوج تفرعون و خود شیفتگی، معترضان و مخالفان خود را که پیشتر احمدی نژاد به عنوان مشتی “خس و خاشاک” خوانده بود، میکرب های سیاسی و اجتماعی نامید. واژه گانی که باید آنها را افزوده وی به فرهنگ ادبیات سیاسی لمپن مذهبی های حاکم به شمار آورد.
او نشان که در این حوزه نیز چیزی کمتر از هم پالگی ها و دست نشاندگانش ندارد. گرچه با مشاهده ابعاد انزجار برانگیخته شده، سایت وی ناچارگردید – و بزدلانه- به توجیه آن بپردازد و ادعا کندکه گویا منظورش همه شرکت کنندگان در فتنه نبوده و این دشمنان هستند که چنین تعبیری از سخنانش به عمل آورده اند.
اما کل صحبت و تکیه کلام ها و عملکرد وی برای کسی تردیدی باقی نمی گذارد که او به چنان نقطه آسیب پذیری عروج کرده که تحمل هیچ مخالفی را ندارد و چنان خویشتن را در پیله خودبافته ای زندانی کرده است که هر ابراز مخالفتی برای وی معنائی جز ئوطئه سازمان یافته دشمن و ورود میکرب به حریم اقتدار او ندارد و نقشی هم که برای خود قائل است کشف میکرب و میکرب زدائی است.
ناگفته نماند که این گونه رویکرد سندروم شناخته شده دیکتاتورهاست که حاکی از ورود بیمار به مرحله ای بحرانی است.
در سودای یک منشور برای تبدیل حوزه ها و روحانیت به زائده حکومت
پیش از آغاز سفر و در خلال آن طلاب و جیره خواران حامی اش خواهان انتشار رساله مرجعیت وی شده و آن را در قالب شعار در تجمعات خود مطرح ساختند. گفته می شود هزینه این مسافرت فقیهانه بالغ بر دهها میلیارد تومان گردید که اگر همین مبلغ صرف آبادانی قم می شد، احتمالا بیش از وعده و وعیدهای وی و دولت برای اهالی قم کارساز بود.
امر فقیهانه برآن بودکه با به خیابان آوردن جمعیت وسیعی از گوشه و کنار شهر و طلاب حوزه از ایرانی و غیر ایرانی، و با تعطیل کردن مدارس و ادارات و انتقال جمعیت از نقاط دیگر، چنان استقبال “پرشکوه و خودجوشی” را به نمایش بگذارند که بتوانند آن را با جمعیتی که به هنگام ورود خمینی به ایران صورت گرفته بود مقایسه کنند. ماشین ضدگلوله وی با تأنی بیش ازحدی به حرکت درآمد تا با یک و نیم ساعت تأخیر ورود به مقرسخنرانی، آن را به حساب استقبال خارج از انتظار مردم قم بگذارند.
هدف آشکارا پشت سرگذاشتن کابوس جمعیت عظیم و خشمگینی بود که در ام القراء اسلامی بهنگام تشییع جنازه منتظری گردآمده بودند و با دادن شعارهای تند و ساختار شکنانه و مشخصا علیه خامنه ای، خیابانهای اصلی قم و بیوت بسیاری از مراجع محافظه کار را به لرزنده افکنده بودند. آن روز آشکارا کاخ ولایت نیز لرزیده بود.
به اعتباری او این بار آمده بود که قم را فتح مجدد کند. قبل از آمدنش، امام جمعه موقت تهران و یکی از منصوبان مداهنه گویش، وی را سپهسالار لشکر امام زمان خوانده بود. نزول اجلاس وی در تشکیلات حوزوی متعلق به مصباح یزدی و پای بوسی چندش آور این کهنه نوکر بهره مند از خوان یغما به هنگام ورود خامنه ای به محل اقامتش نشان داد که او در قم بدنبال چه نوع روحانی و چه نوع مرجعی است. از جانب دیگر نامه برخی از خانواده های زندانیان سیاسی به مراجع در مورد رفتار خشونت آمیز با زندانیان و نامه دستغیب و طلاب حامی او پیرامون حمله اوباشان مزدور رژیم به مسجد و دفتر و … و نیز فیلتیرینگ سایت های شماری از روحانیان و مراجع مخالف هم چون بیات و صانعی و دستغیب و…. در کنار استقبال کذائی، آن روی سکه ای بود که رابطه دربار ولایت با روحانیون مخالف را به نمایش می گذاشت.
حمایت او از طلاب جوان و”انقلابی” علیرغم انتقادهای زیادی که در میان روحانیون و مراجع نسبت به عملکرد چماقدارانه آنها وجود دارد و حضور فعال آنان در تمامی مراسم های استقبال و دیدار …. نشانگر آن بود که یکی از تکیه گاه های اصلی او برای اعمال نفوذ درحوزه و پیشبرد منشور روحانیت، همین نیروهای فشار هستند. حمله و خط و نشان کشیدن به کسانی که برای خوش آمد گوئی به استکبار و پسند عرف جامعه فتوا صادر می کنند و بطور مشخص برخورد نیشخندآمیز به فتوائی که علیه تهیه سلاح های هسته ای صادر شده بود (توسط منتظری) وجه دیگری از اهداف او مبنی بر منزوی کردن روحانیون و مراجع مخالف، و تنظیم ساز و کارهائی برای جلوگیری از صدور فتوای آزاد را به نمایش گذاشت*.
بطورکلی روئوس اصلی برنامه او نسبت به حوزه را می توان در یکی از نطق های اصلی وی و نیز در صحبت های پایانی اش با جامعه مدرسین قم ملاحظه کرد و نیازی به تکرار همه آن ها در اینجا نیست مگر به اشاره برای نتیجه گیری.
نگاهی به سخنان و دیدارهای او نشان دهنده آن است که وی با دستورالعمل ها و منشوری به زیر بغل وارد حوزه قم شد که البته برای رعایت ظاهر قرار است از طریق نهادهای های مورد اعتماد و وابسته به حاکمیت به مهرحوزه آذین شود و رسما تبدیل به منشور روحانیت گردد. بهرحال طبق این منشور تعریف مشخص تری از رابطه روحانیت و حوزه با ولایت و حکومت اسلامی صورت می گیرد و وظایف نوین و جدیدی در انطباق با فاز جدید بحران یک و نیم ساله اخیر در برابر حوزه ها قرارمی گیرد که سامان دهی مدیریت حوزه و منزوی کردن روحانیون مخالف از جمله اجزاء مهم این منشور به شمار می آیند. باین ترتیب منظور خامنه ای از این مسافرت را باید به عنوان بخشی از تجدید آرایش رژیم در شرایط بحرانی کنونی محسوب کرد که وی در این مسافرت و دیدارهای حضوری تلاش کرد که به آن ها جنبه عملیاتی بدهد.
در ارزیابی از اهداف خامنه ای و حکومت مطالب گوناگونی انتشار یافته است که اکثرا هر کدام به گوشه ای از واقعیت اشاره دارند اما به تنهائی بازتاب دهنده کل واقعیت نیستند. برخی در تبیین آن به وجه تضادهای حوزه و حاکمیت اشاره می کنند و برخی این مسافرت را ناشی از رقابت های درونی حاکمیت و نیز سودای دست یابی خامنه ای به زعامت حوزه و مرجعیت تراز اول و صاحب رساله، و یا بخاطر رفع و رجوع شکاف های برآمده از بحران سال گذشته درمیان روحانیت بسود جناح حاکم ارزیابی می کنند.
البته هرکدام ازاین وجوه بازتاب دهنده بخشی از اهداف وی هستند ولی نه جامعیت آن. برای بدست آوردن تصویر کامل تری باید همه عوامل گوناگون و دخیل در این مساله را در نظر گرفت و گر نه تأکیدات یک جانبه می تواند ما را از درک هدف های اصلی که در قالب این نوع اقدامات پیش برده می شود غافل کند و احیانا سبب موضع گیری های یک جانبه گردد.
البته دقیق شدن بر جوانبی چون درک واقعی از رابطه روحانیت و حکومت و ماهیت چالش های فی مابین و چند و چون آنها برای صورت بندی دقیق این چالش ها و روشن کردن جایگاه روحانیت در کل منظومه این بحران فراگیر دارای اهمیت است. بطوری که هم چالش های واقعی را نادیده نگرفت و هم مانع از تو هم پراکنی نسبت به ماهیت و ابعاد این تضاد ها شد. هم چنانکه آن روی سکه واقعیت، چون داشتن تصور نادرست نسبت به کم و کیف همراهی و همسوئی روحانیت با جنبش،جنبشی که سکولاریسم یکی ازمؤلفه های مهم آن است نیزاهمیت داشته و تصور غلط در باره آن می تواند موجب بد فهمی و آشفتگی در صفوف جنبش گردد.
در واقع معنای هر نارضایتی از حاکمیت به معنی همسو و همراه شدن با مطالبات مردم نیست، بلکه بخشی از موضع ارتجاعی تری نظیر انتقاد به دولت و قوه قضائیه وکل حاکمیت به خاطر “سستی” آنها درمقابله با حجاب وپخش برخی موسیقی ها وسریال ها و انتشاربرخی کتابهای “بدآموزوضددین” وعدم مقابله لازم بااقلیت های مذهبی هم چون وهابی ها وبهائی ها و …. ویا ضعف آموزش وپرورش درمدارس ودانشگاه ها وبه اندازه کافی اسلامی نبودن کتب ومتولیان دستگاه های دولتی سرچشمه می گیرد!
البته ارائه تصویر یکدست از روحانیت و نوع نارضایتی اشان به همه این گونه مسائل نیز باتوجه به دسته بندی هایئ که در درون آن شکل گرفته است نادرست بوده و می تواند به نتایج نادرست و بعضا تو هم بر انگیز منجر بشود. مسلما داشتن تصویر واقعی و همه جانبه از همه این گونه تنشها برای روشن کردن دقیق تر رابطه روحانیت با حاکمیت در شرایط کنونی هم مهم است و هم نیاز به پژوهش و تمرکز بیشتری دارد.
روئوس منشوری که خامنه ای خوابش را برای حوزه ها دیده است شامل نکاتی هستند که در سخنرانی های او قابل مشاهده است. در این سخنرانی ها وی ضمن انتقاد از اتلاق حکومت آخوندی و تقسیم روحانیت به آخوند حکومتی و غیرحکومتی، بر ماهیت مذهبی نظام و ارزشهای آن تأکید کرد و فراتر ازآن به سرنوشت مشترک ایند تأکید ورزید.
حوزه را مادر و بوجود آورنده نظام خواند و این که مادر نمی تواند نسبت به فرزند خود غافل و بی تفاوت باشد. به گفته وی نسبت نظام و حوزه باید حمایت و همکاری متقابل باشد و وظیفه حوزه حمایت و نصحیت است. او در عین حال مدعی است که این همکاری نافی استقلال روحانیت نیست و وابستگی غیر از حمایت و همکاری است و این در حالی است که در جائی صراحتا می گوید حوزه قادر نیست بدون کمک های دولتی وظایف و برنامه های خود را اجرا کند. گرچه او ضمن تأکید برلزوم تحول در مدیریت و اجتهاد، کوشید تا با اشاره به تداوم برخی شیوه های سنتی بزعم وی مثبت، نظیر تدریس و مباحثه و پرداختن شهریه توسط مراجع به طلاب از ِقبل کمک های مردمی و… از حساسیت روحانیت و مراجع نسبت به اِعمال مدیریت و تحولات جدید بکاهد. ناگفته نماند که وی از رابطه موجود بین حوزه و نظام چندان راضی نبوده و آن را بطور آشکار و ضمنی انفعالی می داند. او حتی در جائی فراتر رفته به آنها هشدار می دهد که بدانند هر گونه ضربه به نظام اسلامی موجب لطمه شدید به حوزه و اهمیت دین نیزخواهد بود و تر و خشک با هم خواهند سوخت. گره زدن سرنوشت نظام و سرنوشت دین و حوزه به یکدیگر از شگردهای خامنه ای برای جلب حمایت فعال حوزه از نظام در این مسافرت و در سخنرانی هایش بود.
از نکات مهم دیگر سخنان خامنه ای در قم انتقاد و حمله او به رویکرد اسلام منهای روحانیت و اسلام منهای سیاست (سکولاریسم) است. این موضع گیری را باید نخستین واکنش علنی وی نسبت به منازعات و مشاجراتی دانست که مدتی است در میان باندهای حاکم و بطور اخص بین اصول گرایان سنتی و احمدی نژاد و حامیانش بوجود آمده است. این موضع گیری با توجه به نارضایتی بسیاری که در میان روحانیون نسبت به مواضع دولت و حمایت تقریبا بی قید و شرط خامنه ای از دولت وجود دارد واجد اهمیت است. گرچه این موضع گیری رویهمرفته با احتیاط و کلی صورت گرفته و سعی شده که مستقیما خطاب به دولت نباشد و تنش های درونی حاکمیت را دامن نزند.
مأموریت جدید وبی سابقه برای روحانیت!
برای آنکه به جایگاه جدید حوزه و روحانیون در طرح خامنه ای پی ببریم نگاهی به عبارت زیر گویاست:
“به علت ذات و ماهیت دینی جمهوری اسلامی،نظریه پردازی درهمه عرصه ها ازجمله سیاست، اقتصاد، مدیریت، مسائل تربیتی و دیگر مسائل کشور بر عهده علمای دین یعنی کسانی است که اسلام را می شناسند و متخصص این امر هستند”
او در همین رابطه بویژه برحضور روحانیون در عرصه رسانه (از جمله محتوای برنامه های صدا و سیما) آموزش و پرورش تأکید کرد. خلأحضور روحانیت را موجب روی آوردن به نظریه های غربی و غیردینی بویژه در علوم انسانی دانست. و این حضور هم بیش از حضور در اجرائیات، در تولید باصطلاح نرم افزاری و نظریه پردازی نهفته است.
همانطورکه از فرازهای فوق معلوم است،خامنه ای نظریه پردازی در همه عرصه ها حتا اقتصادی و مدیریت و….. براساس تعلیمات مذهبی را از وظایف حوزه ها می داند. و این البته تغییر کامل معادله ای است که تاکنون از رابطه حوزه و دانشگاه در نظام اسلامی وجود داشته است. اکنون دیگر پیوند این دو با حفظ استقلالشان مطرح نیست بلکه اکنون این حوزه است که تماما باید محتوای دروس موسوم به علوم اجتماعی را تولید کند و به نظریه پردازی پیرامون آنها بپردازد! چراکه در تحلیل مالیخولیائی وی منشأ عصیان و رویگردانی جوانان و نسل جدید از نظام ریشه در آموزه های دانشگاهی و مدرسه ای دارد. چرا که دشمن از این کانال انقلاب نرم خود را به پیش می برد.
مقابله با امروزی شدن،جهانی شدن، گشوده شدن درب قلعه “دولت-امت ها”، از دست رفتن باورها و فرهنگ های بومی-سنتی، سر به هوا شدن جوانان و دین گریزی و آخوند گریزی، یعنی دود شدن همه آن چیزی که اقتدار مذهب و روحانیت و نظام بر پایه آنها استوار بوده است و به باد رفتن آنچه که در طی بیش از سی سال کاشته شده بود، مهمترین مساله اکنون بشمار می رود. می جنگم با همه دست آوردهای مدرنِ علوم اجتماعی پس هستم! رفتن به جنگ آسیاب های بادی توسط نیروئی که زمانه اش سپری شده و نشانه هائی از احتضار وعدم توقیق در باز تولید استبداد مذهبی را در خود مشاهده می کند، درونمایه تهاجم احمقانه رژیم به علوم و اوج توهم ابلهانه اش به تولید آن در”کارگاه حوزه” را بیان می کند.
گرچه روی آوردن به چنین انحطاطی، از نظر قوس بلند تاریخی در حکم سوزاندن تتمه انرژی باقی مانده یک پدیده غیر تاریخی و واپسگرا ست، تا با از نفس افتادن کامل عروج به مرحله تازه تاریخی امکان پذیر شود، اما سوای تحلیل رفتن، در قوس کوتاه تاریخی بسی دردناک و تباهی آفرین است و مستلزم برافراشتن پرچم امید و مقاومت سنگر به سنگر در تمامی حوزه ها تا با کمترین خسارت و ویرانگری مسیر بهن گام شدن و رهائی گشوده گردد. جمهوری اسلامی در وحشت از ققنوسی که از دل خاکستر و از نسل نافرمان و سر به هوا برکشیده است بنابه سرشتش خود را ناچار می بیند که از سنگری ارتجاعی تر و منحط تر از آنچه که تاکنون در آن قرار داشته به مقابله بپردازد. شکنندگی و پاشنه آشیل رژیم نیز در همین رویکرد واپسگرایانه تر به نیاز حیاتی جامعه به تغییر و تحولات ریشه ای است. ناگفته نماند وضعیتی که خامنه ای به عنوان مرکز ثقل نظام اسلامی در آن قرار دارد اعلام جنگ و شروع حمله پیشدستانه است بدون آنکه مهمات اصلی به جبهه رسیده باشند و حتی بدون آنکه هنوز تولید شده باشند!.
او بنابه مقتضای منطق حرکت بسوی قهقرا، فرسنگ ها ازجنبش و زمانه خود عقب تر مانده و گزیزها و اقدامات پیشدستانه اش حاصلی جز بهم ریختن بیشتر صفوفش نخواهد داشت. او به علوم دانشگاهی و به دنیای مدرن اعلام جنگ داده و آنها رامعلق کرده و با حربه لائیک بودن به جان اساتید و علوم افتاده است، بدون آنکه حتی یک مثقال نظریه های جایگزین داشته باشد. توسل او به حوزه برای تولید آن ها جز غربال کردن باد و دویدن در سراب بدنبال آب نیست. کیست که نداند دخیل بستن به حوزه برای تولید نظریات علمی به چیزی بیش از بلاهت سیاسی نیازمنداست.
گویا علاوه برخشم و نفرین زمینیان او گرفتارخشم خدایان آسمانی هم شده است. چنانکه دراین گونه موارد معمول است وقتی نظر لطف خدایان از دیکتاتوری رخت بربندد قبل از هر چیز سراغ زایل کردن عقل وی رفته و نعمت خردورزی را از وی می ستانند! نیازی به پیشگوئی کردن سرنوشت این پروژه نیست. ازمیان صد و یک دلیل همین یک دلیل -دخیل بستن به امام زاده حوزه برای تولید نظریات علمی- کافی است. فقط باید از این خدایان خواست که ما را از گزند چنین فرمانروایان عقل ستانده و مشرف به مرگ در امان نگهدارد! چرا که اگر فرجام شکست این گونه تلاش های مذبوحانه از پیش روشن است اما بهمن میزان ویرانگری و آسیب رسانی به آنچه که نبض زندگی درآن می زند و نشانی از علم و زمانه دارد، نیز واقعیتی انکار ناپذیر است.
و چنین هست که جلوس وی در قم بایک دوجین برنامه درخرجین، برای تحقق معجزه تولید علوم انسانی ِ نشأت گرفته از دین، صورت می گیرد. باچنین هدفی البته جز دخیل بستن به روحانیت و بقول وی متخصصین در دین و معارف اسلامی، گزینه دیگری وجود ندارد. با این همه رویکرد او به حوزه دو جانبه است و در عین حال به قصد ساختارمند کردن و بکارگیری آن درقالب نیازهای حکومت در فاز بحرانی جدید، و به عبارتی دیگرحکومتی کردن کامل حوزه، نیز هست. مگرنه آنکه همه چیز در خدمت مصلحت بقاء نظام است و تداوم نظام مهمترین اولویت آن؟.
حکومت دینی وقتی پنبه دین را در جامعه زد و سکولاریسم را به آرزوی نیرومند میلیون ها تن تبدیل کرد و هنگامی که جامعه را به تباهی کشاند، اکنون به فکر دست آموز کردن کامل حوزه باقی برای نجات خود افتاده است. قصد اصلی از این مسافرت ده روزه به قم نیز سر و سامان دادن به مدیریت حوزه و اصلاحات ناظر بر آن بود. هدف ایجاد حوزه ای ارگانیگ تر و همسوتر با نیازهای نظام در مقابله با چالش های عظیمی است که با آن مواجه شده است.
او دیگر خواهان یک روحانیت بی وظیفه و منفعل و صرفا حمایت لفظی بی خاصیت نیست بلکه مسأله مرگ و زندگی نظام در پیش است که ضرورت تلاش بیشتری را می طلبد. بی جهت نیست که خامنه ای نسبت به سرنوشت مشترک نظام و روحانیت و خطر مشترکی که درکمین آنهاست هشدار بی سابقه ای می دهد. اهرم های اصلی او برای این منظور علاوه بر حربه تهدید و تطمیع، فعال کردن جامعه مدرسین قم تا سرحد حتی معرفی مراجع، تقویت نیروی فشار طلاب باصطلاح انقلابی (یا همان طلبه- حزب الهی ها) تحت عنوان بدنه حوزه و بالأخره یک برنامه عملی تحت عنوان منشو رروحانیت است.
خامنه ای برای جا انداختن این برنامه مدت اقامت خود را یک روز هم تمدید کرد تا بتواند نشست دومی با جامعه مدرسین برای تشریح بیشتر و عملیاتی کردن نقشه خود صورت دهد.
نگاهی به شماری از دستورالعمل های خامنه ای به این جامعه، به خوبی نحوه مدیریت حوزه در منشور او را برملا می کند: جهت گیری کلی در حمایت از دولت، پیگیری تدریس بحث ولایت فقیه درحوزه، واکاوی فتنه ۸۸، ضرورت طرح علوم انسانی بر پایه مبانی دینی، ضرورت ایفای نقش حوزه در مسایل مختلف و تأمین بُعد نرم افزازی کارهای فرهنگی، اعلام موضع شفاف سیاسی توسط جامعه مدرسین علیه کسانی که بر ضدخط امام اقدام می کنند و بالأخره تأکید بر تدوین بیانیه (منشور) مأموریت حوزه و…
باین ترتیب جهت گیری وظایف عملی تازه ای بر دوش حوزه نهاده می شود. اما منشأ چنین رویکردی به حوزه بیش از کنترل و مسائل حوزه در بیرون از آن قرار دارد و در اساس از چالش عظیمی سرچشمه می گیرد که حکومت اسلامی در شرایط کنونی با آن مواجه گشته و آن چیزی جز گسست در چرخه باز تولید استبداد مذهی و حکومت ولائی نیست. هدف های مندرج در تجدید سازمان حوزه و در سطح جامعه تنها درگستره آن قابل درک است: شکاف عمیق بین مردم و حاکمیت و رویگردانی آنها از نظام و مذهب و فقدان چاپای اجتماعی قابل اتکاء برای ماندن، لزوم کنترل مضاعف بر وضعیت انفجاری در کنار “اصلاحات ” یا به بیان دقیق تر ضد اصلاحات ناظر بر باز پروری نسل جدید و فرهنگ جدید براساس الگوهای جدید و بالأخره گره خوردگی مطالبات سیاسی با اقتصادی، تجدید سازماندهی عمومی را به اولویت نخست رژیم برای تأمین بقاء خود تبدیل کرده است. گوئی که در پی خیزش مردمی اخیر تمامی خرمن انباشته شده سی ساله رژیم دود شده و بباد رفته و جز سرزمین سوخته چیزی برایش باقی نمانده است.
ضرورت شروعی تازه از نقطه ای واپسگرایانه تر و مبادرت به یورش رو در رو در شرایط انفجاری و آتش زیر خاکستر، گرچه با قواعد مسلم جنگ یعنی اجتناب از اعلام جنگ و تهاجم مستقیم در اوج ضعف و شکنندگی در تضادقرار دارد، اما نکته دراین است که رژیم در وضعیتی قرار داردکه هرگونه تاکتیک تدافعی و کم شتاب را در حکم خودکشی و متلاشی شدن خود می داند. آیا بزبان طنز رانده شدن رژیم به بلیه “تهاجم به هنگام ضعف” را باید حاصل روی گرداندن همان خدایان آسمانی دانست؟! آری ولی اگر آن را بازتاب نبرد خدایان زمینی بدانیم.
جنبشِ آن انبوهه بی قراری که زمین را زیرپای حاکمیت داغ کرده و مجال یافتن چاپای مطمئن از او سلب کرده است. آنچه را که خامنه ای به عنوان اهرمی برای تغییر اوضاع به آن دخیل بسته است،حزب دیسیپلینه شده روحانیت-عِده وُعده و آن لشکر عظیمی که قرار است هم نظریات علوم اسلامی به عنوان آلترناتیو علوم دنیوی ولائیک مسلک را تولید کند (به بافد) و هم بر سر هر مدرسه و دانشگاه و کوی و برزن و ادارات و… به عنوان کنسول و نماینده تام الاختیار ولایت، کنترل وضعیت و پرورش نسل جدید و همه زندگی را برعهده بگیرد و هدایت کند؛ خود دچار چند دستگی و بقول خود وی انفعال است. درواقع بازتاب شکاف بین مردم و حاکمیت و فشار از پائین صفوف حوزه یعنی خود امامزاده را آشفته کرده است.
نباید فراموش کنیم که روحانیت برای حفظ موقعیت سنتی و حفظ و گسترش دامنه مقلدین و تأمین هزینه های مرجعیت و حوزه و حفظ استقلال نسبی خود به خصوص در شرایط نارضایتی عمومی نسبت به حاکمیت و دین گریزی ناشی از آن باید به منافع درازمدت خود نیز بیاندیشند و از راه و رسم “مردم داری” صیانت به عمل آورد.
و این درحالی است که حتی پایگاهی چون بازار نیز از وضعیت کنونی شکوه دارد و یا بخش هائی ازحامیان مراجع و روحانیت درجبهه “سبز” قراردارند. علاوه براین، شکاف های تازه ای در بین اصول گرایان دهان باز کرده که آسیب پذیری رژیم را تشدید کرده و نیاز خامنه ای به تأمین پایگاهی قابل اتکاء برای کنترل موازنه درونی حاکمیت و بهبود “مشروعیت” ببادرفته اش از طریق حمایت حوزه ها بیشتر شده است.
و بالأخره باید به فشارهای روبه افزایش بین المللی اشاره کرد که در فقدان پایگاه اجتماعی قابل اتکاء برشکنندگی وضع موجود افزوده است.
مجموعه عوامل فوق تعادل رژیم را بهم ریخته، چرخه بازتولید اقتدار ولایت فقیه درجامعه با بحران مواجه شده و سخت به زیر سوال رفته است.
درکوتاه مدت ممکن است بتوان، اما در دراز مدت نمی توان بطور یک جانبه بر سرنیزه تکیه کرد. از این رو لازم گشته برای بکارافتادن مجدد چرخه بازتولید استبداد ولایتی به موازات اهرم سرکوب، دستگاه های ایدئولوژیک و حزب “روحانیت”، تأمین سیستم کنترل جامع ایدئوژیک و باصطلاح ترمیم مشروعیت متلاشی شده اش را بازسازی کند. ولو درقالب های تازه ولو به شکل یک اقلیت خوب سازمان یافته، در کنار یک اکثریت ولو مخالف ولی به انفعال کشیده شده. الگوی کره شمالی از این جهت نمونه خوبی برای وی است.
واقعیت کنونی حاکمیت چنان است که جز شمشیر برهنه و اقتدار ارگان های سرکوب، رژیم در هیچ نقطه و قلمروی اقتدار واقعی و قابل دوام ندارد. گرچه رژیم توانسته در کوتاه مدت به ضرب سرکوب و خشونت زیاد و ایجاد خفقان، طوفان برخاسته را کنترل کند اما بدون تأمین عوامل دراز مدت، نمی توان از امید به آینده هیچ حکومتی سخن به میان آورد. اکنون چه در دانشگاه ها و مدارس و در ادارات و چه در مناطق ملی و خیابانها و در خانه های شهروندان که رژیم آنها را تحت قلمرو نظارت خود می داند و …. با همه اعوان و انصارش همه جا در اقلیت و انزوای محض است.
اتوریته ای که قراراست در همه جا حضور داشته باشد،حضوری نارسا و کمرنگ دارد و اگر هر لحظه فرصتی برای عرض اندام این انبوهه بی قرار فراهم شود همه جا حاکمیت بازنده و مغلوب خواهد بود.
قدرت نظامی و سرکوب بخصوص در زمانه ما، هرگز نمی تواند جایگزین حمایت و پایگاه اجتماعی قابل قبول برای هرحکومتی بشود. در بدترین حالت اگر نه رضایت نسبی، دستکم انفعال عمومی باید پشتوانه سرنیزه برای تداوم حکومت باشد. دست اندرکاران رژیم خوب می دانند که اگر به موازات سرکوب و پس از فرونشاندن موقتی “آتش فتنه” به عوامل مکمل دیگر نیاندیشند آنچه را که به ضرب سرکوب و چماق بدست آورده اند قادر به حفظش نخواهند بود. با این وجود گفتنی است که راهکار رژیم به مقتضای طینت خود در تأمین سایر عوامل بقاء، نه در رفرم و اصلاح نظام کنونی بلکه درجهت ضداصلاحات و بازگشت به ناکجا آباد درحوزه های فرهنگی وسیاسی است.
از این رو به موازات آزاد سازی قیمت ها، لزوم انقباض فرهنگی و سیاسی و تجدید سازماندهی و آرایش و بازپروری نیروهای اجتماعی تازه تربیت شده در همه جا در دانشگاه و مدارس و… در دستورکار قرارگرفته است.
نسل پرورده شده در طی سه دهه عاصی و نافرمان از آب درآمده و بدون نسل تازه و آینده ساز و وفادار به نظام هیچ آینده ای برای آن متصور نخواهد بود، مگر آنکه در زیر سرکوب نسل عاصی بتواند به بازپروری نسل تازه لااقل در حد نیاز حداقلی برای حکومت کردن نائل آید.
گرچه همه مجال ها ببادرفته اند، اما خامنه ای بر این گمان است که با یک طرح اثباتی و ضربتی این امر قابل تحقق خواهد بود. بزعم وی حوزه و روحانیت، در کنار سپاه و بازوی نظامی، اگر که در جهت نیازهای حکومت به خط شوند، نقطه شروع خوبی برای پیشروی به سوی این هدف در سطح دانشگاه ها و مدارس و بطور کلی در مقیاس جامعه و هم چنین کنترل منازعات باندهای درون حاکمیت وجود دارد. او بر این گمان است که باین ترتیب خواهد توانست رنگ و روغنی برچرخ دنده های زنگ زده و در حال از کار افتادن چرخه ولایت بزند و توازنی بین بازوی نظامی و بازوی اسلامی –ایدئولوژیکی بوجود آورد.
روحانیت یک پارچه وجود ندارد
همانطور که در سطور قبلی این نوشته اشاره شد نباید روحانیت را یک دست دید. بهمین دلیل برخورد خامنه ای نیز با آن یکدست نبوده و از یک سیاست چند وجهی در برابر آنها بهره می گیرد. در اینجا اشاره کوتاهی به صف آرائی های کلی و اصلی موجود روحانیت خالی از فایده نیست: بطورکلی و در همه سطوح آن از مراجع و مدرسین و طلاب چهار گرایش مشهود است. طیفی که اساسا به حکومت اسلامی و نظام اسلامی و ولایت فقیه باور ندارد و آن را به معنی حکومتی شدن دین می دانند و خود شامل روحانیون سنتی و نواندیشان می شود. اینان هرکدام به روایتی از استقلال حوزه وجدائی دستگاه دولتی و دینی دفاع می کنند. بقیه را که در طیف مدافعان ولایت فقیه (اعم از نوع مطلقه و یا مشروطه اش) می گنجند می توان به لحاظ رویکرد سیاسی اشان در سه طیف زیر دسته بندی کرد: طیف منتقدین که در عین باور به نظام اسلامی و ولایت فقیه اما از یکه تازی و عملکرد گردانندگان دولتی و تعرض آنها به حوزه ناراضی هستند. آنها در مجموع از جنبش “سبز” حمایت می کنند.
کسانی چون صانعی و دست غیب و بیات زنجانی و یا مجمع محققین…. در این زمره هستند. تعداد این قبیل روحانیون در قم و استانهای دیگر نیز کم نیستند و زیادتر هم می شوند. دوم طیف میانی است که ضمن باور به کلیت نظام و ولی فقیه انتقاداتی به بخش هائی از حاکمیت و برخی عملکردها و غالبا از موضعی ارتجاعی تر دارند.
این ها که شماری ازمراجع صاحب نام و مدرسین در میان آنها هست همان کسانی اند که بزعم خامنه ای در حمایت از حاکمیت منفعل می باشند. و طیف سوم نیز حامیان فعال حکومت و مراجعی هم چون مصباح یزدی و همدانی و یا اکثریت جامعه مدرسین قم هستند. طیف نخست در واقع اکثرا مغضوب حاکمیت و دستگاه ولایت بوده وخامنه ای نیز در مسافرت خود سخت درصدد منزوی ساختن آنها بود.
مخاطبین حمله به فتواهای مورد پسند استکبار و عرف اساسا شامل آنها می شد. به موازات تاکتیک انزوای این بخش، هدف اصلی وی جلب حمایت فعال تر طیف میانی از سیاست های حاکمیت و از مدیریت حوزه ها و برنامه ریزی در این رابطه توسط روحانیون حامی حکومت بود.
چنانکه از دست بندی فوق می توان نتیجه گرفت،در معنای جدائی دین از حکومت و یا عدم باور به ولایت فقیه در غییب امام زمان تنها دسته اول قراردارد که خود به رویکرد سنتی و ارتجاعی و نیز نواندیشان روحانی تقسیم می شوند. و بقیه طیف ها نیز در کل مدافع نظام ولایت فقیه و نظام مذهبی هستند و از آن میان طیف اول از موضع اصلاح طلبی با حاکمیت درگیر است و طیف میانی هم عموما ازموضع ارتجاعی و بعضا تحت فشار از پائین با حاکمیت مسأله دارد و با سیاست نه سیخ بسود و نه کباب روزگار می گذراند.
بی شک اکنون که حاکمیت به سراغ آنها آمده است، تداوم دوران خوش نشینی سیاسی، هم به میخ و هم به نعل زدن، اگر نگوئیم به پایان رسیده ولی با دشواری های بیشتری مواجه شده است.
رابطه روحانیت وولایت مطلقه
رابطه ولایت مطلقه با ساختار چند مرکزی و پلورالیستی روحانیت شیعه، در اساس خود چالش برانگیز است. بخصوص وقتی که ولایت مطلقه بخواهد در حیطه عمل نیز تحقق همه جانبه پیدا کند دامنه این چالش ها بیشتر می شود. چرا که موجب کنترل روند آزاد فتاوی و دیکته کردن تمایلات ولی فقیه به حوزه ها می شود. خامنه ای مدتی قبل در گامی به سوی این هدف در صدور فتوائی تبعیت سایر مراجع از حکم ولایتی را لازم الاجراء اعلام کرد. بدیهی است که گسترش این فرادستی به معنی خلع ید بیش ازپیش اختیارات مراجع و روحانیون حوزه خواهد بود. ازسوی دیگر عنصر فشار از پائین و پی آمدهای حکومت دینی است که موجب دینی شدن حکومت و رویگردانی عموم از مذهب و مذهب حکومتی می شود که در صفوف روحانیت بازتاب پیدا می کند.
در این رابطه بویژه باید به فشاری اشاره کرد که از سوی مردم و دین باوران در شکایت از حاکمیت به مراجع و روحانیت در مورد زندان و شکنجه و… وارد می شود، بطوری که روحانیان وابسته به حاکمیت بشدت منزوی و منفور می شوند و از پذیرش چنین پست هائی اجتناب می ورزند. نباید نادیده گرفت که پی آمد چنین انزوائی از جمله به معنی کاهش تعداد مقلدین و سهم کمک ها و وجوه شرعی است که سنتا مراجع با اتکاء به آن استقلال و مشروعیت پیدا می کنند و می توانند به طلاب شهریه به پردازند و حتی صاحب فتوا و نفوذ کلام در جامعه و در برابر حکومت گردند. امری که رشوه و کمک دولتی نه فقط جبران کننده آن نیست بلکه با خوردن مارک آخوند دولتی امتیازات آخوند غیر دولتی را هم از دست می دهند. چنانکه خامنه ای در سخنان خویش تلاش زیادی برای تطهیر آخوند حکومتی و ارزش قلمدادکردن آن بکارگرفت.
معنای استقلال روحانیت چیست؟
همانطورکه خامنه ای گفته است روحانیت بوجود آورنده و ما در نظام است. و بخش اعظم روحانیت نیز همواره ازحکومت دینی و ولائی دفاع کرده است. بی شک این واقعیت دارد که از دیرباز شمار قابل توجهی از روحانیون در ایام غییب، مخالف مقوله ولایت فقیه و به عنوان نایب امام زمان، و یا ادغام نهاد دین و روحانیت با قدرت سیاسی بوده اند (و البته الزاما نه مخالف دولتی با گرایش مذهبی و نفود کلام مراجع در دولت و نظارت کلی بر قوانین) وجود داشته اند. و در این میان شمار مدافعین جدائی دین و دولت به معنی واقعی و سکولاریستی اش بسیار اندک بوده اند. و این هم واقعیت دارد که در طی این مدت در مواجهه با تجربه دولت دینی بر شمار مخالفان افزوده شده است.
درمورد بقیه طیف های روحانیت صرفنظر از تفاوت هائی که در بالا به آن اشاره شد، نمیتوان آنها را چه طیف اول و چه بطریق اولی طیف میانی را مدافع استقلال حوزه از حکومت دانست. چرا که در چهارچوب دفاع از ولایت فقیه استقلال واقعی بی معنا بوده و تنها می تواند به معنای محدود اداری آن و در سطح خرده انتقاد به نظام باشد و نه بیشتر از آن. و منشأ چالش آنها با حاکمیت نیز، نگرانی از سیطره ولایت مطلقه و سلب حق فتوای آزاد و هم چنین ملاحظات مربوط به حفظ کیان و اعتبار حوزه ها و دین و روحانیت در نزد عامه مردم در دراز مدت است.
و همین ملاحظات ناظر به ماهیت مخالفت هاست که لزوم دقت در بکارگیری مفهوم استقلال حوزه در برابرحکومت مذهبی را با توجه به باور اکثر آنها به حکومت مذهبی ولایت فیقه را گوشزد می کند. چرا که روحانیت نه فقط در طی سه دهه در وجه اساسی و اصلی خود حامی حکومت اسلامی بوده است، هم اکنون نیز علیرغم پیدایش منتقدین جدیدی در صفوف آن و ازجمله از درون حامیان نظام ولایت فقیه، اما عمده انتقاد آنها نه به کلیت نظام ولایت و اصل حکومت دینی بلکه به یکه تازی ولی فقیه است.
آنها نگران وابستگی کامل و نه نسبی حوزه ها به حکومت و حکومتی شدن حوز ها هستند. هم چنانکه نگران رویگردانی عمومی از باورهای مذهبی هستند و همانطورکه اشاره شد بخشا حتی از موضع ماوراء ارتجاعی تر ابراز مخالفت می کنند. ازاین رو در سخن گفتن از این تنش ها نباید اولا صفوف و مواضع همه آنها را یکدست قلمداد کرد و ثانیا تغذیه آنها از بند ناف مشترک را که خامنه ای رابطه مادر و فرزند نامیده است فراموش کرد.
بااین وجود خامنه ای به عنوان تجسم نیازهای نظام و مرکزثقل قدرت در فکر ادغام هرچه بیشتر حوزه و نظام و یا به بیان دقیق تر حوزه در نظام است، و البته چنین ادغامی وقتی از حد معینی فراتر برود و استقلال نسبی این دو را نفی کند موجب گسترش نارضایتی حوز ه ها و مخالفت خوانی با حاکمیت و یا گسترش دامنه انفعال آنها می گردد. واین چالشی است که هم اکنون در برابر اهداف خامنه ای و عملیاتی کردن منشور روحانیت وجود دارد.
صف آرائی درونی حاکمیت و نقش روحانیت حوزه ها درآن
باتشدید نبرد قدرت و تنش هائی که اخیرا در میان اصول گرایان پیرامون مقولاتی چون مکتب ایرانی و مکتب اسلامی و کورش و اسلام منهای روحانیت درگرفته، اصول گرایان سنتی سعی دارند با سنگر گرفتن در پشت ولی فقیه اولا نقش خامنه ای و ولایت او را به عنوان فصل الخطاب و هدایت کننده نظام برجسته تر کنند.
نفس برجسته کردن مسافرت خامنه ای به قم و برجسته کردن فرازهائی از آن و تلاش برای برجسته کردن استقبال پرشکوه از وی توسط این اصول گرایان نیز در همین راستا بود.
ثانیا اصول گرایان سنتی سعی دارند که سنگر روحانیت را در برابر دولت را بر پا دارند و آنها را تشویق به موضع گیری و مقابله کنند.
ثالثا با صف آرائی نهادها و قوای موازی و تحت کنترل خود هم چون مجلس و تشخیص مصلحت و قوه قضائیه و یا مجلس خبرگان در مقابل قوه مجریه، هم خامنه ای را مجبور به حمایت بیشتر از خود کنند و هم دولت را منزوی سازند.
هدف آنها مساعد تر کردن شرایط برای تقویت و یا حتی تسخیر تمامی قدرت برای موقعیت های بعدی است. ناگفته نماند که سیاست حمایت مطلق خامنه ای از دولت گرچه به تدریج به سمت تعدیل و ترکیبی از حمایت و انتقاد نرم می رود، اما وی در مجموع نگران تندشدن شیب این تنش ها و خواهان کنترل دامنه منازعات است. به خصوص در شرایطی که پای فشارهای خارجی و جراحی اقتصادی و نارضایتی های اجتماعی محتمل در میان است او سعی می کند سکان قدرت در بالا دچار شکاف عمده نشود. معهذا مواضع اتخاذ شده او در قم بویژه در مورد مرزبندی با اسلام منهای روحانیت و نقشی که او در فازجدید بحران برای روحانیت درنظر گرفته است موجب رضایت اصول گرایان سنتی و تقویت نسبی کفه ترازو بسود آنهاشده است.
————————————————————–
*- نکته جالبی که همزمان با حمله به فتوای منتظری برجسته شد، مقایسه فتوای خامنه ای در این زمینه با فتوای خود اوست. فتوای خامنه ای که ظاهرا به تازگی متن آن انتشار یافته است تنها بر حرام بودن استفاده از بمب هسته ای تأکید کرده است، اما در مورد ساختن بمب بر خلاف منتظری سخنی نمی گوید! که البته با عملکرد حاکمیت در این مورد انطباق داشته و بیان گر نیات و تصمیمات پشت پرده آن است.