بهرام رحمانی: آیا شیرین عبادی و اکبر گنجی طرفدار آزادی بیان و قلم اند یا سانسور؟
خانم شیرین عبادی، دارنده جایزه صلح نوبل و هم چنین اکبر گنجی دارنده جوایز مختلفی از سوی نهادهای مدافع آزادی بیان و قلم، نسبت به اعطای «جایزه آزادی و آینده رسانه ها» به کورت وسترگارد، اعتراض کرده اند. توجیه آن ها، این است که این کاریکاتوریست دانمارکی به «مقدسات اسلامی» و «محمد پیامبر مسلمانان توهین» کرده است.
بهرام رحمانی
bamdadpress@ownit.nu
«جایزه آزادی و آینده رسانه ها»، امسال به کورت وسترگارد، کاریکاتوریست معروف دانمارکی تعلق گرفت. وی این جایزه را در شهر لایپزیک آلمان دریافت کرد.
خانم شیرین عبادی، دارنده جایزه صلح نوبل و هم چنین اکبر گنجی دارنده جوایز مختلفی از سوی نهادهای مدافع آزادی بیان و قلم، نسبت به اعطای «جایزه آزادی و آینده رسانه ها» به کورت وسترگارد، اعتراض کرده اند. توجیه آن ها، این است که این کاریکاتوریست دانمارکی به «مقدسات اسلامی» و «محمد پیامبر مسلمانان توهین» کرده است.
وسترگارد، ۷۵ سال دارد و از ترس تعرض گروه های تروریستی اسلامی به شدت تحت تدابیر شدید امنیتی قرار دارد، به دلیل تعهد به آزادی قلم و بیان از سوی مرکل، صدراعظم آلمان جایزه خود را دریافت کرد.
بی شک بخش آگاه جوامع مختلف به یاد دارند هنگامی که کاریکاتوریست دانمارکی، کاریکاتورهایی را در رابطه با محمد پیامبر مسلمانان در یک روزنامه دانمارکی منتشر کرد از گروه های اسلامی در اروپا، آسیا و شیوخ عرب گرفته تا حکومت اسلامی فرصت را شمردند و تعرض همه جانبه ای را علیه آزادی بیان، قلم و اندیشه راه انداختند. داستان به همین جا منتهی نشد؛ جوخه های تروریستی اسلامی نیز طرح ترور کاریکاتوریست و سردبیر روزنامه ای که کاریکاتورهای محمد را در روزنامه خود منتشر کرده بود را ریختند. اما قبل از آن که تروریست ها طرح خود را عملی کنند توسط پلیس دانمارک دستگیر شدند. جالب است که هم زمان با افدام تروریست ها و قبل از این که آن ها دستگیر شوند یک روزنامه عربی و رسانه های حکومت اسلامی به نقل از آن، پیشاپیش خبر دادند که کاریکاتوریست دانمارکی در منزل خود سوخته است؟!
گروه های اسلامی که دشمن آزادی بیان، اندیشه و آزادی و برابری انسان ها هستند در خیابان ها راه افتادند و خواهان محدود کردن آزادی ها به ویژه آزادی بیان و قلم و اندیشه شدند.
وسترگارد، در سال ۲۰۰۵ محمد پیامبر مسلمانان را با بمبی در عمامه اش تصویر کرده بود. در اعتراض به این کاریکاتوریست، در شماری از کشورهای به اصطلاح اسلامی، تظاهرات هایی برگزار شد که دست کم ۵۰ نفر نیز کشته شدند؛ به سه سفارت دانمارک در کشورهای اسلامی نیز حمله شد.
در سال ۲۰۰۸ در پیامی که منتسب به اسامه بن لادن است، وی گفته است که اروپا به خاطر این عمل مجازات خواهد شد.
سرانجام وسترگارد و همسرش، ناچارا به زندگی مخفی روی آوردند. در اواخر سال ۲۰۰۷ پلیس دانمارک پی برد که برای قتل وسترگارد طرح مشخصی ریخته شده است. سه نفر به اتهام طرح ریزی قتل وی در شهر آرهوس بازداشت شدند. هم زمان، این خبر منتشر شد که سردبیر روزنامه «یولیاندس پوستن» نیز که کاریکاتورها در آن چاپ شده بود، تهدید به قتل شده است.
هم چنین در اوائل سال ۲۰۱۰ گفته شد که یک مسلمان سومالیایی ساکن دانمارک، قصد ترور کاریکاتوریست دانمارکی را داشته است، هدف گلوله پلیس دانمارک قرار گرفت و زخمی شد. این شخص که هویت وی فاش نشده، ۲۸ ساله است و به گفته پلیس دانمارک، با تبر و چاقو قصد ورود به خانه کورت وسترگارت، کاریکاتوریست دانمارکی را داشته است.
در همین رابطه، سازمان اطلاعات و امنیت دانمارک با صدور بیانیه ای اعلام کرد، فرد دستگیر شده «ارتباط تنگاتنگی با سازمان تروریستی الشباب سومالی و رهبران القاعده در شرق آفریقا» داشته است. این فرد، به طور قانونی مقیم دانمارک است.
سازمان اطلاعات و امنیت دانمارک، هم چنین گفته است که این شخص با یک «شبکه مرتبط با تروریسم» که به خاطر تهدیدهای صورت گرفته علیه کورت وسترگارت، مدت ها است مورد تحقیق و تفحص است، همکاری داشته است.
سال گذشته نیز ایالات متحده دو مرد را در شیکاگو به ظن برنامه ریزی برای حمله به این کاریکاتوریست که آن موقع در آمریکا به سر می برد، دستگیر کرده بود.
توماس دمزیر، وزیر کشور آلمان، درباره دلیل اعطای این جایزه به وسترگارد گفت: «اگر کسی هم چون وسترگارد تنها به خاطر یک نقاشی تهدید به مرگ شود، این وظیفه تمامی دمکرات های جهان است که از وی پشتیبانی کنند.»
سیدیعقوب ابراهیمی، روزنامه نگار افغانی، و اسن یوردانوف، گزارشگر بلغاری، دو برنده دیگر امسال، جایزه ۳۰ هزار یورویی را با وسترگارد تقسیم کردند.
لانگنفلد، رییس بنیاد رسانه ها، درباره برندگان امسال گفت: «هر سه آنان به رغم تمام تهدیدات، با اراده ای محکم از آزادی مطبوعات پشتیبانی کرده اند.» بنیاد رسانه های لایپزیک به خاطر گزارش های سیدیعقوب ابراهیمی درباره فساد دولتی، سوء استفاده از قدرت، مشکل مواد مخدر و فروش اسلحه در افغانستان از وی تجلیل کرده است. ابراهیمی افغانستان را ترک کرده و در حال حاضر در تبعید به سر می برد. قدردانی از بوردانف، گزارشگر بلغاری نیز به دلیل افشاگری وی درباره یک رسوایی زیست محیطی در دریای سیاه بوده است. بوردانف در این راه تحت فشارهای زیادی قرار داشته است.
جایزه «برای آزادی و آینده رسانه ها» از سال ۲۰۰۱ از سوی بنیاد رسانه ای لایپزیک هر ساله به روزنامه نگاران، ناشران یا موسسات رسانه ای اعطا می شود. در سال گذشته روبرتو ساویانو، روزنامه نگار ایتالیایی، به خاطر پرده برداری از جنایت های مافیا موفق به دریافت این جایزه شد.
وسترگارد در مراسم رسمی تاکید کرد که قصد تحریک عمدی مسلمانان را نداشته و جایزه نیز نه به خاطر کاریکاتورها، بلکه به خاطر «وفاداری به اصول و پایداریش» به وی اعطا شده است.
وسترگارد تاکید کرد که بحث های شدید و ناآرام به «آزادی بیان» در دانمارک لطمه زده و وی نگران آینده آزادی مطبوعات در این کشور است.
کمی پس از اعلام اعطای جایزه به کاریکاتوریست دانمارکی، شیرین عبادی، در روز جمعه ۱۸ مهر ۱۳۸۹ – ۸ اکتبر ۲۰۱۰ در سخنان افتتاحیه که در مرکز رسانه ای شهر لایپزیک ایراد شد، تاکید کرد که مایل به شرکت در مراسم اعطای جایزه نیست.
بنا به گزارش خبرگزاری آلمان شیرین عبادی، برنده ایرانی جایزه صلح نوبل و اکبر گنجی، روزنامه نگار ایرانی، نسبت به اعطای جایزه «آزادی و آینده رسانه ها» به کورت وسترگارد، کاریکاتوریست دانمارکی، که انتشار کاریکاتورهایش درباره پیامبر اسلام واکنش شدید مسلمانان را در پی داشت، اعتراض کردند.
شیرین عبادی نیز در توضیح مخالفت خود گفت که «کاریکاتورهای وسترگارد سبب جریحه دار شدن احساسات مذهبی» شد. وی ضمن انتقاد از مسئولان اعطای جایزه گفت: «انتظار داشتم که مسئولان پیش تر قصد خود را از اعطای جایزه به اطلاع ما می رساندند.»
وی، هم چنین در گفتگویی با سایت اینترنتی هفته نامه دی سایت آلمان، گفته است، «کاریکاتوریست دانمارکی با کاریکاتورهایش به نفرت در جهان دامن زده است… در راستای اسلام ستیزی در برخی از کشورهای اروپایی در این جا به یک کاریکاتور توهین آمیز درباره پیامبر اسلام جایزه داده اند.»
اکبر گنجی نیز که در سال ۲۰۰۷ میلادی این جایزه را دریافت کرده بود به نشانه اعتراض از شرکت در مراسم خودداری و شهر لایپزیک را ترک کرد.
اکبر گنجی، در شهر لایپزیک گفت اعطای جایزه به وسترگارد برای جنبش اعتراضی در ایران «غیرسازنده» و «ناخوشایند» است.
اکبر گنجی، در گفتگو با رادیو فردا، گفته است، وی و خانم عبادی پس از آن که متوجه شده اند، کاریکاتوریست دانمارکی به عنوان برنده جایزه سال ۲۰۱۰ آزادی و آینده رسانه ها انتخاب شده است، نسبت به این امر اعتراض کرده و محل مراسم را ترک کرده اند.
ماتیاس لاوکه، سخن گوی بنیاد رسانه ای شهر لایپزیک آلمان در واکنش به اعتراض شیرین عبادی و اکبر گنجی نسبت به اعطای این جایزه به کاریکاتوریست دانمارکی، با دفاع از تصمیم خود گفته است: «ما به کاریکاتورهای او جایزه نمی دهیم، بلکه از جسارتش پس از انتشار این کاریکاتورها تمجید می کنیم.»
«ایمن مزیک»، از اعضای شورای مرکزی مسلمانان در آلمان، در بیانیه ای این اعطای جایزه به کاریکاتوریست دانمارکی را «توهین به پیامبر اعظم» و «توهین به تمامی مسلمانان» دانسته است. بنابراین، از گنجی و عبادی گرفته تا ایمن مزیک و غیره حاضرند به خاطر «اسلامی عزیزشان»، از آزادی بیان و قلم و اندیشه را فراموش کنند.
لازم به یادآوری است که در سال ۲۰۰۵ و پس از انتشار کاریکاتورهایی از این کاریکاتوریست دانمارکی درباره محمد پیامبر مسلمانان، وزرات خارجه حکومت اسلامی ایران با فراخواندن سفیر دانمارک، ضمن اعتراض به چاپ مجدد کاریکاتورها، خواهان عذرخواهی دولت دانمارک شد. هم چنین کشمکش درباره این حادثه، به لغو سفر گروه پارلمانی دانمارک به تهران منجر گردید.
رییس کمیسیون سیاست خارجی پارلمان دانمارک در این باره گفته است: «مجلس ایران خواهان آن بود که هیات پارلمانی دانمارک همراه خود یک پوزش خواهی به تهران همراه ببرد. این کار خلاف آزادی بیان است.»
در تهران، جمعی از نمازگزاران از مسیرهای مختلف به سوی میدان های انقلاب و فلسطین حرکت کردند و با سر دادن شعار، حمل پلاکارد و به آتش کشیدن پرچم دانمارک خواهان «عذرخواهی نشریه و دولت دانمارک» به عنوان «کم ترین اقدام برای جبران این توهین بزرگ» شدند.
در خاتمه تظاهرات روز جمعه در تهران بیانیه ای نیز قرائت شد. این بیانیه حزب الهی ها تظاهرکننده بسیار جالب و در نوع خود پدیده ای است. زیرا از پنج بند بیانیه یکی به تجدید عهد با رهبر، یکی به حق ایران در استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای و یکی به پیروزی حماس در انتخابات فلسطین مربوط بود. در این بند آمده که «به لطف الهی در آینده نزدیک، جهان شاهد هزیمت و نابودی اسراییل به عنوان نماد آپارتاید و تروریسم دولتی خواهد بود.»
تظاهرکنندگان در دو بند دیگر ضمن محکوم کردن انتشار تصاویر محمد خواستند که «دولت های دانمارک، نروژ، سوئد باید به جبران عملی این توهین بپردازد.» آن ها «کشورهای اسلامی از جمله ایران» را ملزم دانستهاند «در غیر این صورت تحریم کالاها و قطع روابط دیپلماتیک» را در دستور کار خود قرار دهند.
در آن روزها، که از گروه های اسلامی تا دولت ها، هجوم گسترده ای به آزادی بیان و قلم آورده بودند، سردبیر نشریه دانمارکی که کاریکاتورها را منتشر کرده بود خواهان تشکیل جبهه ای برای دفاع از آزادی بیان شد. متعاقب این درخواست نشریه هایی در چند کشور اروپایی از جمله نروژ، سوئد، ایتالیا، هلند، اسپانیا و فرانسه دست به انتشار بخشی یا تمام این کاریکاتورها در صفحات نخست خود زدند. اقدامی که خشم بیش تری از گروه های اسلامی را برانگیخت و تظاهرات و اعتراض ها را گسترده تر شد. مضمون برخی از این کاریکاتورها به وضعیت زنان و خشونت در اسلام برمی گردد.
وزاری ۱۷ کشور عرب در نشستی در تونس اعلام کردند که «از دولت دانمارک می خواهند اشد مجازات را برای طراحان چاپ کاریکاتور توهین آمیز درنظر بگیرد.»
حتا برخی از دولت های به اصطلاح دمکراتیک غرب نیز با مرتجعین اسلامی در تعرض به آزادی بیان و قلم و اندیشه هم داستان شدند. برای مثال، جانشین سخن گوی وزارت امور خارجه آمریکا با بیان این که «این کاریکاتورها در واقع تعرض به اعتقادات مسلمانان است»، اعلام کرد: «تحریک انزجارهای قومی و مذهبی به این روش غیرقابل قبول است.»
جک استراو، وزیر امور خارجه انگلستان این عمل «توهین آمیز بوده و نادرست است و ناشی از بی ملاحظگی محسوب می شود.»
ولفگانگ شویبله، وزیر کشور آلمان نیز اعلام کرد که قانون آزادی بیان «باید در چارچوب احترام به ادیان و اعتقادات دینی مورد استناد قرار گیرد.»
نخست وزیر دانمارک، اندرس فاگ راسموسن نیز در گفتگو با شبکه خبری العربیه تاثر خود را نسبت به «اهانت به مقدسات مسلمانان» اعلام کرد. البته او با یادآوری این که باید ویژگی های دنیای غرب در نظر گرفته شود، افزود «ما نمی توانیم رسانه ها را به هر شکلی که می خواهیم اداره کنیم.» راسموسن، قبل از این تاکید داشت: «قابل تصور نیست که دولت دانمارک از سوی یک روزنامه دانمارکی عذرخواهی کند.»
مثلی معروفی است که گفته می شود از کوزه همان تراود که در اوست. اکنون نیز با وجود این که عبادی و گنجی به عنوان اعتراض به حکومت اسلامی ایران و عدم آزادی کشور را ترک کرده اند و القاب و جوایزی را نیز با خود یدک می کشند اما هنگامی که به پیچ و خم های تاریخی برخورد می کنند سریعا به موضع اسلامی خود برمی گردند.
اکبر گنجی که دوره طولانی در سپاه پاسداران و ارگان های امنیتی حکومت اسلامی عضویت داشته، اکنون همان مواضعی را علیه آزادی بیان و قلم و اندیشه اتخاذ می کنند که حکومت اسلامی بیش از سه دهه است در ایران به کار گرفته است. اساسا این تضاد فکری و ایدئولوژیکی عبادی و گنجی را باید در افکار اسلامی آن ها مورد بررسی قرار داد. حکومت اسلامی با اتکاء به قوانین اسلامی و خدا و محمدشان، نه تنها با هر نوع آزادی سر خصومت و دشمنی دارد؛ بیش از سه دهه است ایران را به شهروندان آن به یک زندان بزرگ تبدیل کرده است، بلکه ده هزار انسان را نیز صرفا به خاطر بیان افکار و سیاست ها و نظریات متفاوت شان، زندان و شکنجه، اعدام و ترور کرده است.
این واقعیت تلخی است که بسیاری از روشنفکران جامعه ما در داخل و حتا خارج کشور، اسلام زده و دچار بحران و حتا انحطاط فکری هستند. از سویی، صرفا تغییر مکان، تحصیلات آکادمیک، موقعیت اجتماعی بالا و داشتن القاب و جوایز مختلف نیز تغییری در ماهیت فکری انسان به وجود نمی آورد مگر آن که خود فرد تصمیم بگیرد و تلاش کند مرزبندی قاطع و محکم و صریحی با دشمنان آزادی بیان و قلم و اندیشه و فعالیت مستقل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی داشته باشد.
اساسا از عبادی و گنجی و دیگر هم فکران آن ها، باید سئوال کرد که چرا نباید اسلام مورد نقد قرار گیرد؟ چرا نباید گفته شود که محمد، فردی خشونت طلب، جنگ طلب، آدم کش، غارتگر و متجاوز بود؟ مگر محمد نبود که در سن بالای پنجاه سالگی اش، عایشه دختربچه هفت هشت ساله را به عقد خود درآورد و به این بچه تجاوز کرد؟ مگر غیر از این است که همه روحاینون و آخوندها، این سنت محمد را ستایش و تبلیغ می کنند و در رسانه ها و توضیح المسایل خود می نویسند، مثلا خمینی، در توضیح المسایل خود – صفحه ۴۹۷، مساله ۲۴۵۹ – نوشته است: «مستحب است در شوهر دادن دختر که بالغه است، یعنی مکلف شده است، عجله کنند. حضرت صادق علیه السلام فرمودند یکی از سعادت های مرد این است که دخترش در خانه او حیض نبیند.» و یا این که در همان جا – صفحه ۴۸۹، مساله ۲۴۱۰ – نیز نوشته است: «اگر کسی دختر نابالغی را عقد کند و پیش از آن که ۹ سال دختر تمام شود، با او نزدیکی و دخول کند چنان که او را افضا (پارگی مجرا تناسلی) نماید، بهتر است که او را طلاق گوید.» مگر بر اساس همین سنت اسلامی نیست که حکومت اسلامی، هر سال هزاران آخوند مرتجع را به مدارس می فرستد تا با گرفتن «جشن تکلیف» به دختر بچه تاکید کنند که دیگر بالغ شده اید و نباید دست از پا خطا کنید؟ چرا نباید مذاهب به دلیل این که برابری زن و مرد را نمی پذیرند و مرد را «برتر» و زن را «ضعیفه» می نامند مورد نقد قرار گیرند؟ چرا نباید گفته شود که مذاهب سیاست های تفرقه انگیز و فاشیستی و غیرانسانی را تبلیغ و ترویج می کنند؟ سرانجام چرا نباید گفته شود که خلقت انسان در کتاب های آسمانی داستان سرایی بیش نیست و در این مورد باید به داروینیسم روی آورد. چرا باید چنین جانیانی و کتاب های به اصطلاح آسمانی آن ها مقدس و غیرقابل نقد باشند. این نوع خرافات مذهبی و تقدس آن ها هزاران سال است که توسط خلفا و شاهان و روحانیون و سرمایه داران باز تولید می شوند و در خدمت قدرت و ثروت قرار دارند. چون که خرافات اسلامی و سرمایه داری هر دو منافع مشترکی در استثمار انسان دارند.
مگر غیر از این است که خمینی، خامنه ای، بن لادن، ملاعمر، شیخ نصرالله و غیره محمدها و علی های زمان خود هستند. با این تفاوت که محمد حکومت اسلامی خود را در دوران جاهلیت بشر بر پا کرد و این آخوندهای مرتجع حکومت های خود را در عصر حاضر و مدرن به قدرت رسانده اند.
مذهب، از هر نوعش ارتجاعی است و به ویژه هنگامی که به حاکمیت می رسد وحشیانه ترین سیاست ها را بر علیه بشریت به کار می گیرند و ایدئولوژی خطرناکی برای انسان است.
تاریخ مسیحیت و یهودیت و اسلام، همگی مملو از سرکوب و کشتار و قتل عام و تجاوز به جان و مال انسان هاست. در اثر مبارزه صدها ساله مردم آزادی خواه و کارگران و روشنفکران سوسیالیست و سکولار و با آغاز تلاش های عصر روشنگری بشر در جهت مهار طبیعت و تعیین سرنوشت خویش، دست مسحیت و یهودیت از قدرت کم و کم تر شده است. اما در دهه های اخیر با حمایت دولت های سرمایه داری جهانی از گروه های اسلامی و به ویژه در ایران، در مقطع انقلاب ۵۷ و مجاهدین افغان و القاعده در افغانستان و حماس و جهاد اسلامی در فلسطین در مقابل گرایش چپ سازمان آزادی بخش فلسطین و غیره جنایت پشت جناتی آفریده اند. کشورهای غربی و در راس همه دولت آمریکا در رقابت خود با شوروی سابق، به یک کمربند سبز اسلامی نیاز داشت و هر جایی امکانش بود گروه های اسلامی را تقویت نمودند و بلای جان مردم و آزادی هایشان کردند.
اکنون نیز از یک سو برخی دولت های غربی چک سفید به گروه های اسلامی مهاجرین می دهند و امکانات زیادی در اختیار آن ها قرار می دهند مثلا برای آن ها مسجد می سازند تا جوانان مهاجر را شستشوی مغزی دهند و به حاشیه جامعه رانده شوند. در حالی که چنین امکاناتی را هرگز در اختیار گرایشات چپ پناهندگان و مهاجرین قرار نمی دهند. از سویی، دولت های سرمایه داری زمینه های رشد گروه های فاشیستی را با سیاست های خارجی ستیز و غیره خود فراهم می کنند.
کورت وسترگارد، در یک گفتگویی به درستی تاکید کرده است: «… البته که دارم. اما در محیط فرهنگی ما چیزی وجود ندارد که مقدس باشد و نتوان آن را به نقد کشید یا چیزی که نتوان درباره اش طنز نوشت…»
وی در جواب سئوال دیگری که آیا ترس دارد نیز چنین جواب داده است: «من تقریبا ۷۳ سال سن دارم . در این سن و سال انسان ترس و نگرانی زیادی ندارد. آن چه انجام داده ام به عقیده خودم کار درستی بوده و می خواهم همین را به طور علنی نیز بیان کنم. البته که من می ترسم، اما انسان می تواند این گونه احساسات خود را تغییر شکل دهد. ترس من جای خودش را به خشم داده است، آن هم به این خاطر که مرا به خاطر انجام کاری تعقیب می کنند که در مطابقت کامل با تمامی قوانین و سنت های این کشور به انجام رسیده است. بالاخره خشم هم خودش نوعی روش درمانی است.»
کورت وسترگارد، به درست تاکید دارد که در عرصه های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، هیچ چیزی مقدسی وجود ندارند که بتوان آن را نقد کرد، کاریکاتورش را کشید و یا درباره آن طنز نوشت. از سوی دیگر همه مذاهب، همواره در تاریخ دشمن آزادی بیان، قلم، اندیشه و هم چنین آزادی های بی قید و شرط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بوده اند. از این رو، برای این که ایدئولوژی ارتجاعی خود را به جامعه تحمیل کنند صدها سال است که با حمایت و پشتیبانی دولت های سرمایه داری، مذاهب و کتاب ها و پیامیران و امامان را مقدس نامیده و هر کس نقدی به آن ها داشته باشد به عنوان «توهین به مقدسات» دستگیر و زنذانی و شکنجه و اعدام و یا ترور کرده اند. جنگ های مذهبی صلیبی راه انداخته و میلیون انسان را به نابودی کشانده اند. بنابراین، تاریخ مذاهب، تاریخ اسارت انسان و آزادی هایش است. اگر امروز مسیحیت و یهودیت و فرقه های دیگر مذهبی در غرب، قدرتی ندارند دلیلش نه تغییر افکار ارتجاعی و وحشیانه آن ها، بلکه انقلابات اجتماعی و دستاوردهای علمی و فرهنگی و رشد آگاهی بشر آن ها را از حاکمیت رانده است. اما در کشورهایی چون ایران و عربستان و غیره، مشتی جنایت کار و تبه کار حزب الهی بر سرنوشت انسان ها حاکم شده اند که غیر از زبان خشونت و سرکوب، تزویر و ریا، ترور و وحشت، شکنجه و اعدام، قصاص و سنگسار، جنگ و جهاد و جهالت چیز دیگری سرشان نمی شود و با زندگی میلیون ها انسان بازی می کنند. در سه دهه گذشته حکومت اسلامی نه تنها در داخل کشور، بلکه در منطقه و هر جا توان داشته با آزادی بیان و قلم و اندیشه و آزادی های فردی و جمعی به دشمنی برخاسته و دست به ترور زده است. فرمان ترور سلمان رشدی را خمینی صادر کرد و تروریسم دولتی را رسما در جهان علنیت داد. جنون آدم کشی خمینی و حکومتش پایانی ندارد و هنوز هم روزانه از جامعه ایران قربانی می گیرد. از خمینی تا خامنه ای، از خلخالی آدم کش تا احمدی نژاد تیرخلاص زن و غیره همگی سرکوب و کشتار مخالفین و معترضین، شکنجه و تجاوز، دزدی و غارت، زندان و شکنجه، اعدام و سنگسار تاکید کرده اند و ده ها هزار انسان را از بین برده اند. این ها یک مشت قاتل و جانی هستند که به جان مردم ایران افتاده اند. از این رو، همه مذاهب و مبلغین و سردمداران آن ها به ویژه اسلام، با جنگ و خونریزی، آدم کشی، دزدی و غارت، تجاوز به جان و مال و ناموس مردم به قدرت رسیده اند. به قول خمینی، محمد و علی نخستین بنیان گذاران حکومت اسلامی در تاریخ، همیشه شمشیر به دست بودند تا هر جا مخالفی را دیدند گردن او را بزنند. خمینی، با اتکاء به سیاست های محمد و علی و قوانین اسلامی آن ها و قرآن که در واقع قانون اساسی حکومت محمد بود دایما به گروه های تروریستی حزب الهی و به سران حکومت تاکید می کرد که باید بکشید تا حکومت خود را نگه دارید. در طول تاریخ، خلفا و شاهان و روحانیون، مساجد و کلیسا ها و صومعه سراها و امام زاده و معبدها و غیره، صرفا به خاطر حفظ و یا کسب قدرت سیاسی و ثروت نسل به نسل بازتولید شده اند.
محمد، علی، خمینی، خامنه ای، هیتلر، جرج بوش، سران دولت اسرائیل، حزب الله لبنان، حماس، جهاد اسلامی، اخوان المسلمین، القاعده، طالبان، احمدی نژاد و غیره همگی با اتکاء به خدا و کتاب های به اصطلاح مقدس آسمانی، و هم چنین به عنوان نمایندگان خدا بر روی زمین، میلیون ها انسان را به دیار نیستی فرستاده اند و برای سر پا نگه داشتن حاکمیت شان، به هر جنایتی متوسل شده اند. بنابراین، بر خلاف نظر عبادی و گنجی و دیگر هم فکران شان، هر انسان آگاه و روشنفکر موظف است ماهیت جنایت کارانه همه مذاهب و بنیان گذاران آن را از طریق کتاب، مقاله، کاریکاتور، ظنر و غیره به جامعه نشان دهند و نگذارند جامعه به ویژه نیروی جوان توسط خرافه پرستان مذهبی شستشوی مغزی داده شوند.
مسلم است که در چنین شرایطی، هر انسان آگاهی که از آزادی بیان، قلم، اندیشه، تجمع، اعتصاب و فعالیت متشکل و مستقل آزادی خواهانه و حق طلبانه دفاع می کند؛ با سانسور و اختناق به مبارزه برمی خیزد؛ با زندانی کردن انسان ها به خاطر بیان باورهایشان و با هرگونه شکنجه روحی و جسمی و هم چنین اعدام و سنگسار مخالفت می ورزد؛ از برابری زن و مرد، از حقوق کودک، از محیط زیست و غیره دفاع می کند، نمی تواند موضع متناقضی بگیرد و خواهان محدود کردن آزادی بیان، قلم و اندیشه، به بهانه «مقدس شمردن مذاهب» و «بنیان گذاران آن ها» شود؟!
جامعه نباید به هیچ فرد، دولت و گروهی چه از نوع اسلامی و چه از نوع غیراسلامی، اجازه دهد که به بهانه های مختلف، از جمله «مقدس شمردن مذاهب و بنیان گذاران آن» ها، آزادی بیان، قلم، اندیشه و به طور کلی آزادی های فردی و جمعی را زیر سئوال ببرند. در کنار نقد ستم و استثمار سیستم سرمایه داری، نقد و افشاگری از گرایشات فاشیستی و هم چنین فرقه های رنگارنگ مذهبی یکی از ضروریات مهم زمانه ماست. بنابراین، روشنفکران و تشکل های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آزادی خواه و عدالت جو وظیفه دارند در هر شرایطی از جوهر آزادی بیان و قلم و اندیشه دفاع کنند و مرعوب فضای رعب و وحشت دشمنان آزادی و برابری نشوند.
اساسا در دنیای مدرن سرمایه داری امروز، دعوا بر سر مذاهب نیست. این دعوا و کشمکش و تفرقه را گرایشات راست و فاشیتی مذهبی و غیرمذهبی راه می اندازند تا مبارزه واقعی مردم را به انحراف بکشانند. دعوای اصلی در جامعه، بر سر مبارزه طبقاتی و زیست و زندگی مزدبگیران و محرومان جوامع بشری در مقابل مشتی سرمایه دار ستم گر و استثمارگر و دولت های حامی آن هاست. مبارزه ای که سیاه و سفید، مهاجر و غیرمهاجر، زن و مرد، بزرگ و کوچک در کنار هم و در همبستگی با همدیگر قرار می گیرند تا نه تنها حقوق پایمال شده خود را بگیرند، بلکه با تغییر وضع موجود به سرنوشت خویش نیز مستقیما حاکم شوند و جامعه آزاد و برابر و انسانی بسازند.
چهارشنبه بیست و هشتم مهر ۱۳۸۹ – بیستم اکتبر ۲۰۱۰
————————————————
منبع: سایت دیدگاه