اسماعیل هوشیار: کی به کیه !؟

در میان ایمیلهای متفاوت دو روز پیش ، به ایمیلی برخوردم که دقیق متوجه نبودم انحرافی بود ، طنز بود یا واقعی ؟ در این ایمیل شخص یا گروهی در خواست یا پیشنهاد کرده بود که برای نجات تخت جمشید عجله کنید! با تعجب چند بار ایمیل را خواندم تاریخ آن را چک کردم و پاسخ دادم: شوخی میفرمائید! بلافاصله جواب آمد که این شوخی نیست یعنی الان وقت شوخی نیست ، تخت جمشید در خطراست! نوشتم لطفا دقیق بگوئید که موضوع چیست؟ لطفا مشخص کنید شما به چه چیزی خطرمیگوئید؟ و آیا فقط خود جمشید در خطر است یا تختش هم در خطر است؟
 نمیدانم از بعضی خبرها و تماسها باید کیف کرد یا کف ؟ و من درفکر بودم که نوشتن یادگاری بروی دیوار چه کسی ارجح است ؟ از ماجرا و طنز شهرام امیری گرفته که عده ایی آن را جدی گرفتند و بر آن دمیدند ……و تا طبل جنگ زیرپای چپ….و طبل تحریم زیرپای راست ، و مقاله و تحلیل و تشویق! نامه های سرگشاده هم که همیشه روی میزاست و مد!
اما در ورای همه اینها و درست در لحظاتی که تمرکز کرده ایی بروی انبوهی اخبارو جعلیات و آدرسهای انحرافی ، و زور میزنی تا از میان این کلاف سردرگم دنیای سیاست سرنخ اصلی را پیدا کنی ، ناگهان با یک تماس و یا ایمیل ، چنان واژگون میشوی که نه از دیوار نشانی میماند و نه از یادگاری !
در میان ایمیلهای متفاوت دو روز پیش ، به ایمیلی برخوردم که دقیق متوجه نبودم انحرافی بود ، طنز بود یا واقعی ؟ در این ایمیل شخص یا گروهی در خواست یا پیشنهاد کرده بود که برای نجات تخت جمشید عجله کنید! با تعجب چند بار ایمیل را خواندم تاریخ آن را چک کردم و پاسخ دادم: شوخی میفرمائید! بلافاصله جواب آمد که این شوخی نیست یعنی الان وقت شوخی نیست ، تخت جمشید در خطراست! نوشتم لطفا دقیق بگوئید که موضوع چیست؟ لطفا مشخص کنید شما به چه چیزی خطرمیگوئید؟ و آیا فقط خود جمشید در خطر است یا تختش هم در خطر است؟ و بالاخره اینکه اگر هر دوی اینها یعنی هم تخت و هم جمشید روی هم در خطر باشند لطفا مرقوم بفرمائید که از چه نقطه ایی باید آغاز کرد !؟
پاسخ آمد که چرا مسخره میکنی عوضی ؟ این همون هویت من یا ماست مثل خلیج همیشگی فارس و مثل …….!
 
جواب دادم : من مسخره نمیکنم و باور کنید قصد اهانت هم نداشتم . من فقط سوال کردم . چون سوال ، ذهن را به حرکت میکشد . اینکه شما با چنین چیزهایی هویت میگیرید وهنرپیشه های بسیجی عاشق فتاوی خامنه ایی هم ، فتوا و خدا و دین را هویت میبیند ….بالاخره کدام ارزش است و کدام ضد ارزش ؟ تا ما تکلیفمان با هویت ملی ، مذهبی که ترکیبی از هر دوی اینهاست مشخص شود !
خب ، با این حساب حالا شما بگید کی به کیه ؟ و نوشتن یادگاری بروی دیوار چه کسی ارزش است ؟ تفاوت هر کدام از این هویتها در کجاست ؟ و تفاوت همه این هویتها روی هم با هویت انسانی در چیست ؟
جان دلم که شما باشید ، کار و بحث داشت بالا میگرفت که ایمیل دیگری با این مضمون رسید :
تخت جمشید هرگز به بهره برداری نرسیده است و بنایی نیمه کاره است که در اوائل ساخت ، نیمه کاره رها شد . آنها حتی مدعی شدند که فیلمهای مستندی وجود دارد دال بر نیمه تمام بودن تخت جمشید که نام اصلی اش ” تخت گاه هیج کس ” است . اگرچنین چیزی واقعییت داشته باشد پس اسکندرکجا را آتش زده است و ما تا به حال به چه دلمان خوش بود ؟ ( اینجا همان نقطه احساس خطرفرد یا افراد مربوطه است .)
درجواب این سوالات ، دوستان طرف درهمان شیراز جوابش را اینطور داده اند : ناسیونالسیم ، اقتصاد ، توریسم و بی خیالی….! و جالب اینکه هیچکس با دیدن فیلمها حاضرنشده آنها را ساختگی بداند ! در این فیلمها شما متوجه میشوید که سنگهای تخت جمشید غالبا و اساسا هیچ تراشی نخورده اند وفقط منتقل شده اند . یعنی استارت کار خورده بوده ، ولی در ادامه کسی حال نداشته تا از پای منقل بلند بشه…و در آخر ایمیل مربوطه هم ، از خواننده خواسته شده بود که فیلمها را ببینید ، نظر بدهید ، و کمک کنید تا این بحران هویت پایان بگیرد !
بله ، به قول معروف چه باید کرد ؟
زنگ زدم و با استاد بزرگ مشورت کوتاهی کردم و استاد بزرگ گفت : هیچ کاری نکن . برو فقط کتاب بخوون ! گفتم : استاد ، کتاب خوب یا کتاب بد ؟  و استاد بزرگ جواب داد : ملاک اصلی خوب و بدش نیست چون هرتشخیصی راجع به بدی یا خوبی نسبی است . مهم خود خواندن است حتی اگر خیلی بد نوشته باشند تو درست و خوب بخوان ! و من معمولا با خواندن اخبار سیاسی شروع میکنم . اخبار باید خوانده شود ولی نه به صفت باور کردن هر آنچه که نوشته میشود . انسان عاقل با نور پردازی ها کاری ندارد . هر چه بتوانی لایه های بیشتری از سطح قضایا را کنار بزنی راحتربه عمق واقعیات پی میبری هر چند که معمولا بوی گند میدهد !
 
 
 
توضیحات استاد خوب بود ولی قانعم نکرد و هنوز ذهنم درگیر بود . نه به خاطر طبل بزرگ زیرپای جنگ و یا فتوای جدید خامنه ایی که دیرگذاشت و زود برداشت ، و نه به خاطرسایت بازان سانسورچی که همه شان آزادیخواه و دموکراتند و به انواع و اقسام لابی های منتقد هم خوش آمد میگن و یاد میگیرند و یاد میدهند که تیغ سانسور را چگونه باید استتار کرد تا هم دیده نشود و هم کارایی بیشتری داشته باشد برای ایران بعد از آخوند ! واقعا کی به کیه ؟
من ذهنم در گیر این بود که چرا پولدار نیستم ؟ اگرپول زیادی داشتم هم تخت را میخریدم و هم جمشید را و هم پاسارگاد را….. ! چون آدم پولداردیگه سرقیمت تخت مجبورنیست چانه بزند ویا سرقیمت جمشید نیازی به تخفیف ویژه ندارد وفقط میخرد !  بعد از خریدن همه اینا رو هم ، اعلام میکردم لطفا ازابزارهای فردی و شخصی من هویت نگیرید . وسایل شخصی مثل مسواک وحوله ….قابل کپی رایت نیستند ! یعنی دقیقا همان کاری را میکردم که روشنفکری در قرون وسطی انجام داد . ابتدا اصل داستان را بخوانید تا بعد به نتیجه گیری برسیم .
در قرون وسطی کشیشان بهشت را با سند به مردم میفروختند ، و جاهلانی هم با پرداخت پولی ، سند قسمتی از بهشت را میخریدند ! روشنفکری که از این همه نادانی رنج میبرد دست به هر عملی زد نتوانست جاهلان را از این عمل احمقانه بازدارد ، تا اینکه فکر بکری به ذهنش زد . روزی به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت : قیمت کل جهنم چقدراست ؟ کشیش با تعجب پرسید : جهنم ؟ و مرد دانا پاسخ داد : بله جهنم . کشیش هم بی درنگ جواب داد قیمت کل جهنم ۳۰ سکه است . روشنفکر مبلغ را داد و به کشیش گفت : پس لطفا سند جهنم را هم بدهید ، و کشیش کاغذ پاره ایی به عنوان سند جهنم به مرد دانا داد ، شبیه همان سندهای بهشتی که میفروخت ! روشنفکربا خوشحالی از کلیسا خارج شد و به میدان شهررفت و فریاد زد : آی مردم ، من تمام جهنم را خریدم این هم سندش . دیگرلازم نیست کسی بهشت بخرد چون من هیچکس را داخل جهنم راه نمیدهم !
نتیجه : لطفا رگ گردنتان باد نکند . در این آشفته بازار سیاسی و فکری و فرهنگی ، ماهرترین صافکار هم نمیتواند با چند ضربه ، هر پدیده و نظریه موهومی را صاف کند . این روزها قطع دست و سنگسار و اعدام توسط اسلام و قوانین اسلامی آنقدر آزار دهنده است که شاید عده ایی توان تحمل واقعیات را نداشته باشند و بعد فکر بکر نجات تخت و جمشید به ذهنشان بزند . و حتی در صحنه سیاسی ، یعنی آنجائیکه روشنفکرش پیام میدهد و معتقد است که شرایط سیاسی ایران قفل است و تنها کلید باز شدن این قفل ، خارج کردن نام مجاهدین از لیست تروریستی است ! پرسیدم مطمئنی ؟ گفت : یاس آفکورس !
چه اهمییت دارد که آقای مسعود رجوی تصورکند موفق شده است تا به امروز سر غرب را هم شیره بمالد و حفظ تمامی آن ساختار بیمارگونه عقیدتی ، سیاسی را ، به عنوان پاد زهر در مقابل ولی فقیه حاکم معرفی کرده باشد و غرب هم مثلا باورکرده و ناچارشده است تا به آلترناتیوش روی آورد…. ! چون به هرحال خیلی زود واقعیات صحنه سیاسی را میشود دید . ولی مهم است بیننده ایی که ۵ ساعت پشت خط معطل بوده تا نوبتش بشه….. به برنامه تلویزیونی ” چیزریزان ” مجاهدین تلفن کند و بگوید : من ۱۰۰ دلار کمک مالی به سیمای شما را( در قرن ۲۱ ) لای قرآن گذاشتم تا برکت بگیرد و برایتان فرستادم ! و مجریان برنامه در سطح رهبری مجاهدین از چنین صحنه هایی وتماسهایی وکمکهایی ومکتبی ، کیفور شوند ! واقعا این روزا کی به کیه ؟
به قول چرچیل “بزرگ” : هیچوقت با خوک ( خدا ) کشتی نگیر ، چرا که تو لجن مال میشوی و او لذت میبرد !
ولی چکنم که ترک عادت موجب مرض است !
اسماعیل هوشیار
ژنو
۰۴٫ مرداد. ۱۳۸۹
www.tipf.info

ارسال دیدگاه