متن گفتگوى سیمین بهبهانی با ایلنا
سیمین بهبهانى دربرابر انتقاداتى که به شعرش میشود؛ میگوید: از سنت نبریدهام بلکه همه آنچه را بدیع و نو به شمار میآمده؛ به سنت غزل آمیختهام. بهاعتقاد او؛ شعر معاصر رونق پیشین خود را ازدست داده؛ از همین رو پس از انقلاب؛ ادبیات داستانی رونق بسیار گرفت.
ایلنا:
سیمین بهبهانى در شعرش ــ که با سه تار شکسته از سال ۱۳۳۰ شروع کردــ به شدت تجربهگراست. شاید برای همین است که اشعار او خواننده قابل قبولى دارد. بانوی غزل ایران، برای نخستین بار روایت را درغزل آغاز کرد و از آن نگاه شهودگرا دور شد. او سعی کرد توصیهی نیما را دراینکه شعر باید به لحن طبیعی و خصوصیاتی که در شعور و طبیعت زبان مردم هست، نزدیک شود. از او کتابی که مجموعهی تمام گفتگوهایش را دربرمیگیرد منتظر مجوز است.
* از نگاه شما که از فعالان حقوق زن هستید، آیا نقش زن در جامعهی امروز از سوژهای در پستو مانده به عنصری فعال و مایل به حقوق برابر در جامعه تغییر کرده یا خیر؟
ــ بحث حقوق زن در ایران بیشتر از صد سال پیشینه دارد و به گمان من، بعداز فرانسه و بریتانیا، کشور ما سومین کشوری بوده که در اندیشهی حقوق زنان بوده است. در گذشته بهطور کلی زنان در بیشتر نقاط جهان از حق برابر با مردان بیبهره بودهاند و این بیبهرهگی از روزگار مردسالاری تا یکی دو قرن پیش ادامه یافته. علت آن هم در وضع جسمی زن و شاید مدنی شدن شیوهی زندگی دانسته شده. پس هر قدر شهرها و دیوارها محفوظ تر شدهاند به همان نسبت چیرگی مردان و تلاش آنها در مهار کردن زنان بیشتر شده.از اینرو، مرد با تمهیدی غیرمنطقى گاه زن را در خانه محبوس کرده و تهیهی معاش او را بهعهده گرفته بوده و درمقابل، اطاعت و تمکین او را طلبکار شد.
دورهی ماشینیسم سبب شد که زنان هم بتوانند چرخها را به گردش و جنبش درآورند و بخشی از تلاش جامعه را عهدهدار شوند. اما مردان عادت نداشتند برای همکاریهای زنان؛ مزدی به آنها بپردازند.
نخستین جنبش زنان در فرانسه و به انگیزهی مزدخواهی دربرابر کار بود که جنجال برانگیخت. کتابها نوشته شد که ازجمله مهمترین آنها قید و بندهای زنان-۱۸۶۹ به قلم جان استوارت میل (فیلسوف و اقتصاددان بریتانیایی) بود. از همین هنگام بود که زنان لزوم برابری با مردان را احساس کردند.
* از سال ۱۳۳۰ که اولین مجموعه شعرتان را با نام سهتار شکسته در قالبهای غزل و چهارپاره منتشر کردید، از شما دربارهی این پرسیده شد که چرا باوجود کنار گذاشته شدن قالبهای سنتی در شعر مدرن؛ شما هنوز به آنها پایبندید. البته باتوجه به نوآوریهای شما در اوزان ابداعی که به شهادت گفته خودتان؛ تعداد این اوزان به هفتاد میرسد و همینطور عدول از مصادیق غزل کلاسیک با بکار گرفتن روایت و وحدت مضمونی در شعر، این پایبندی شکل دیگری به خود گرفت. آیا میخواهید به این پرسش پنجاه و پنج ساله پاسخ دهید؟
ــ من با اینکه سنت را در معنای معمول و ظاهری آن نگاه داشتهام، درواقع با بدعتهایی که در قالب غزل به وجود آوردهام، چیزی ساختهام که جز غزل نو آیین؛ نمیتوان برای آن نامی پیدا کرد. این غزلها جز قالب ظاهری و هندسی، هیچ شباهتی به غزلهای دوران گذشته ندارد. با تاکید بر این حقیقت که حفظ سماجتآمیز سنت نادرست است.
یاد آور میشوم که من از سنت نبریدهام بلکه همه آنچه را بدیع و نو به شمار میآمده ـ البته در حد توان ـ به سنت غزل آمیختهام. فراموش نکنیم که نیما هم در یکی از نامههایش بر طرز کار، موسیقی کلام و عصیان علیه قواعد دستوری قدیم تکیه میکند و مینویسد: خواه شعر در قالب آزاد سروده شده باشد یا نه.(قلمانداز- دنیا ـ تهران- ۱۳۴۹)
از اینجاست که خیال میکنم آنچه را با سنت رابطه دارد؛ باید با بدعتهای پذیرفتنی بیامیزم و غزلهایی بنویسم که برخی از ناقدان آنها را ضدغزل مینامند. پس حوزهای در شعر آفریدهام که میتوانم در آن، گذشته از عشق و عرفان- که درونمایههای غزل قدیم بودهاند ـ همهگونه درونمایه را همچون روایت، گفتگو، مسائل روانی، بحث، جدل، سیلان ذهن، وطنپرستی، مذهب، فلسفه، اشارات به علوم گوناگون البته در حد بضاعت و تلمیح به رسمها و آیینها و تمدن کهن و نو گاه با زبان محاوره و گاه با بیان فخیم بهکار گیرم.
* شما وقتی که وزن را از ریشه زبان میگیرید یا روایت را در غزل پیش میبرید یا وقتی که نگاه اعتیادی شخصیت شعری را با هوشمندی از آسمان برگرفته به زمین و زندگی جاری در روزمرگی و محاورات میدوزید، جهانبینی مدرنی دارید. وقتی کولیوارهها را با نگاه حاشیه محور و مرزشکن میسرایید، دید مدرنی دارید. دیدی که البته هنوز درقید قالب سنتی است. با این حال نوع فکر شما درونمایهها و تمهیدات فکر مدرن است. فکری که اساسا هماغوش مدرنیته در غرب است. اما از دههی شصت میلادی به بعد عقلانیت تا حدود زیادی به نقض تمامی گزارههای پیشینش پرداخت. پرداختی که ناگزیر هنرغرب را نیز تحتتاثیر قرار داد. حاصل کجدار و مریز چنین تحولی در شعر ما از سالهای دهه هفتاد به بعد رخ نموده است.
ــ درباره چگونگی شعرم؛ درست تشخیص دادهاید. تنوع رکن بنیادین کار من است. هیچ گاه پایبند یک قاعده یا یک رسم واحد نبودهام. برای شعرها به تناسب درونمایه، فرم و وزن آفریدهام. مضمونهایم نیز از همه چیز مایه گرفتهاند. وزن را هم ـ عروض و غیرعروضی- در زمرهی موسیقی کلام و همزمان عنصری خیالانگیز میدانم که از لوازم محتوم شعر است.
در روزگار ما رویدادها در گوشههای گوناگون جهان از یکدیگر تاثیر میپذیرد. علت اصلی این تاثیرپذیری را باید در ارتباط و همگرایی جهانیان با یکدیگر دانست.
امروز هیچ پدیدهای خاص یک سرزمین واحد نیست بلکه همه جای جهان میتواند حضور داشته باشد. آنچه به شعر و هنر مربوط است از همین اصل پیروی میکند. شعر امروز جهان دیگر در زبان ناهمانند است و در بیان موضوع همانند است زیرا شیوههای زندگی همانند هستند. من، روزگاری را پیشبینی میکنم که مردمان جهان همه بی یک زبان سخن بگویند.هرقدر ارتباطها نزدیکتر شوند، پیشبینی من هم زودتر به واقعیت خواهد پیوست. از همین رو ، نزدیک شدن مایههای هنر- از کلام تا دیداری و شنیداری- به یکدیگر ناگزیر است.
*هنر در بهترین ادوار خود از مواجهه منفی با سنت یا توشههای برگرفته از همان سنت، متحول شده. آیا شعر ایران در دههی هشتاد را حایز چنین خصلتی میبینید؟
ــ اعتلای هنر به ویژه شعر، نیاز به محیط مناسب دارد. اجتماعات ادبی برای شاعران بااستعداد به منزله دانشگاه است. در چنین اجتماعاتی است که شعر عرضه؛ نقد و ترغیب میشود. متاسفم که چنین محافلی روز به روز کمشمارتر شده و خواستاران شعر و نوجویان این هنر برای داد و ستد ذهنی خود جایی ندارند. استعدادهای ناپرورده و بیراهنما به هدر میروند. اینجا دیگر سخن از سنت و مدرنیسم نیست،هرکس به راه خود میرود.
*شعرامروز فارسی را چگونه ارزیابی میکنید؟ جایی گفتهاید درنهایت ادبیات ما به سمت داستان و نثر و اقبال بیشتر اینها پیش خواهد رفت. دلیل شما چه بوده و آیا هنوز بر همان باورید؟
ــ طی دومین نیمهی دهه اول انقلاب و با گذشت دهه دوم آن، ادبیات داستانی رونق بسیار گرفت. نویسندگانی مانند سیمین دانشور،هوشنگ گلشیری، محمود دولتآبادی، رضا براهنی، احمد محمود، جواد مجابی و نسیم خاکسار و برخی دیگر که داستاننویسان درخشان پیش از ۱۳۵۷ بودند، با اشتیاق و اهتمام بیشتر به نوشتن پرداختند و آثاری جاوید پدید آوردند. در نیمه دوم انقلاب، نویسندگان جوانتری چون شهرنوش پارسیپور، غزاله علیزاده، ناهید کبیری، منیرو روانیپور، منصور کوشان، محمد محمدعلی، رضا جولایی، شهریار مندنیپور، عباس معروفی و چند تن دیگر بیش از پیش به نوشتن کوشیدند و آثار چشمگیری بجا گذاشتند. دربرابر به گمان من، شعر معاصر با گذشت این دوران رونق پیشین را ازدست داد.
البته شاعران نسل ما همچنان درخشیدند و دریغ که بسیاری از ایشان دیگر درمیان ما نیستند اما چند تنی از آنان در خارج یا داخل کشور به کار خود ادامه میدهند. از میان نسل جوانتر، سیدعلی صالحی، حافظ موسوی، شهاب مقربین، شمس لنگرودی، فرشته ساری، ریرا عباسی، گراناز موسوی، پگاه احمدی و ناهید کبیری و برخی دیگر در زمره شاخصترینها هستند.
برگردیم به هنر قصه نویسی؛ در سالهای پایانی دهه سوم انقلاب، برخلاف آنچه امید داشتم، ادبیات داستانی رو به افول گذاشته است. اگرچه هنوز قصهنویسانی مانند مجابی و معروفی اصغر الهی و روانیپور و سناپور و عدهای دیگر در خارج و داخل کشور سرگرم آفریدن آثار خود هستند.
از ادبیات مهاجرت نمیتوانم به طور قاطع حرفی بزنم، زیرا آگاهی من در این زمینه کافی نیست. ضمنا در خلال سالهای اخیر، کتابهای منثور فراوانی برایم فرستادهاند که بانهایت افسوس به علت آسیبدیدهگی چشم از خواندن آنها محروم ماندهام و نمیتوانم درباره این آثار داوری کنم.
* سانسور نه تنها منحصر به بررسهایی میشود که آثار را میخوانند بلکه ابعاد اقتصادی و اجتماعی نیز دارد. درنهایت سانسور به خودسانسوری در روان نویسنده منجر میشود. فکر میکنید موضع یک نویسنده آزاداندیش که از قدرت سیاسی محروم است دربرابر سانسور چه باید باشد؟
ــ هولانگیزترین تاثیر سانسور همان خودسانسوری است که خودتان یادآور آن شدید. اما هنرمند واقعی با آنکه نمیتواند با سانسور مبارزه کند، شیوههای ویژهای برای رساندن پیام خود میشناسد که عاملان سانسور از شناخت آن ناتوانند. پس این کارشناسان باید بدانند که در کار خود سراسر موفق نخواهند شد. مضاف بر اینکه در روزگار ما باوجود رسانههای همگانی و فنآوریهای مدرن گوناگون، سانسور امری نزدیک به ناممکن و البته بیفایده است.