هژیر پلاسچی: دروغ‏های کدیور و مصائب ما

چندی پیش محسن کدیور، در تلویزیون فارسی صدای آمریکا دروغی آنقدر بزرگ گفت که به فاصله‏ی اندکی او را وادار ساخت در نامه‏یی عذرخواهانه حرف خودش را پس بگیرد. کدیور گفته بود: «مردم در خیابان‏های ایران شعار “هم غزه، هم لبنان/ جانم فدای ایران” سر داده‏اند». و اینک می‏نویسد: «من دوست داشتم مردم این شعار را بدهند».

افشای این دروغ البته نوری به شیوه‏ی کاری پسله‏ی خارج کشوری سابقن اصلاح‏طلبان سابقن حکومتی، افکنده است که اتاق فکر هم تشکیل داده‏اند تا به جای جنبش اعتراضی مردم ایران فکر کنند. با این وجود نکبت ماجرا آنجایی آشکار می‏شود که نشان دادن واقعیت جای خود را به دفاع از واقعیت می‏دهد. واقعیتی آنقدر غیر انسانی و مشمئزکننده که حتا محسن کدیور نیز ترجیح می‏دهد برای لاپوشانی آن دست به تحریف واقعیت بزند.

این‏که پان ایرانیست‏ها، ملی‏گرایان، سلطنت‏خواهان و مشروطه‏طلبان از این واقعیت دفاع کنند جای تعجبی ندارد. این همان وضعیت موجودی است که آنها برای حفظ آن می‏کوشند، حیرت‏آور هم‏نوایی بخشی از نیروهای چپ با این ارکستر راسیستی است که هی فیلم‏های مردمی را که فریاد می‏زنند: «نه غزه، نه لبنان/ جانم فدای ایران» را برای یکدیگر و برای همه ارسال می‏کنند تا کدیور را رسوا کنند.

این مردم اما واقعی‏اند و وجود دارند. نه نواری ضبط شده‏اند و نه «تنها تعدادی از مردم». هر کسی که تنها یک روز تجربه‏ی زیستن در ایران را داشته باشد، می‏داند که راسیسم نهفته در این شعار از درونی‏ترین لایه‏های جامعه‏یی برخاسته است که سال‏هاست با قهقهه‏های وقیح اقوام غیر فارس ایرانی را به سخره می‏گیرد، «خاک پاکش» را برتر از همه می‏داند، نسب حقوق بشر را به «کوروش کبیر» می‏رساند و برای گرامیداشت سالگرد پیروزی «سورنا، سردار ایرانی» پیامک رد و بدل می‏کند.
می‏توان ریشه‏های همه گیر شدن چنین گفتمانی را در شیوه‏های استبدادی حکومت اسلامی جست، می‏توان برای این شعار توجیه تراشید و در چشم واقعیت خاک پاشید. با این همه واقعیت موجود همین است و ما چپ شدیم از آن رو که با همین واقعیت سر ناسازگاری داشتیم و می‏خواستیم که آن را تغییر دهیم.

سرنگونی‏طلبانی که با پرچم‏های سرخ، گروه‏درمانی می‏کنند و بزرگترین آرزوهایشان شرکت در «انتخاباتی آزاد» برای نشستن بر صندلی‏های مجلسی «دموکراتیک» و تسخیر کرسی‏های شورای شهر است اما از این واقعیت دفاع می‏کنند چرا که حریف، رفرمسیتی است که «خواهان بقای نظام اسلامی» است. اینجا درست آنجایی است که ادعاهای گزاف و سرخ برملا می‏شوند. آنجایی که بسیاری از این سرنگونی‏طلبان در عرصه‏ی عمل واقعی هیچ تفاوتی با سلطنت‏طلبان و مجاهدین ندارند. چپی که رادیکال‏ترین افقی که در برابر جنبش اعتراضی مردم ترسیم می‏کند، سرنگونی حکومت اسلامی است.

آنچه که یک نیروی رادیکال باید با آن سر ستیز داشته باشد تنها استبداد حکومت اسلامی نیست. سرمایه‏داری، تبعیض جنسیتی، هموفوبیا، ناسیونالیسم و هر آنچه انسانی را «طرد و نفی» می‏کند باید آماج مبارزه‏ی چنین نیرویی باشد. همین حالا و همین امروز. بدون هیچ اولویتی و هیچ مصلحت‏اندیشی حقیری. واقعیت موجود، واقعیت ممکن نیست. واقعیت ممکن آن واقعیتی است که ما آن را با زدودن پلیدی بزرگی که در آن زندگی می کنیم، خواهیم ساخت.

ارسال دیدگاه