جمعی از فعالین کارگری: زنان در کجای تاریخ ایستاده اند؟

یادداشت هایی در مورد مساله زن در جامعه طبقاتی و خیزش سیاسی ….

▪ رنج بردن از تبعیض جنسیتی و تحقیر شدن فقط به این خاطر که زن هستی، برای خیلی از مردان فقط چند کلمه است. هستند مردانی که اصلا این جور حرف ها را قبول ندارند. این جمله را زیاد شنیده ایم که “بابا! دست بردار. همه مان آدمیم دیگه. بگذار زندگیمون رو بکنیم!” هستند مردانی که خیلی از تبعیض ها را می بینند و دلشان برای زن “مظلوم” می سوزد اما دست آخر فکر می کنند که “کاریش نمی شود کرد. بالاخره هر چه باشد با ما مردها فرق دارند.” مردانی هم هستند که دنیا چشم شان را باز کرده است، توجه شان به وضعیت زنان بیشتر از گذشته است و حتی مطالبی که در این مورد منتشر می شود را دنبال می کنند. اما این ها هم  کماکان نمی توانند عمق مساله را بفهمند. معنی اینکه هر روز و هر لحظه با تو به عنوان یک موجود درجه دوم برخورد شود را درک نمی کنند. حالا شرکت گسترده زنان درصف اول مبارزات خیابانی علیه رژیم استبداد مذهبی، فکرها را در مورد وضعیت زنان فعال تر می کند. حضور عظیم زنان تا حدودی تصویرها و باورهای کهنه و مردسالارانه را زیر سوال می برد. فریادهای رسا و چهره های خونین زنان ـ جوان و میانسال و پیر ـ در خیابان، حس احترام و غرور و اعجاب بر می انگیزد.

▪ این زنان از کدام قشر و طبقه می آیند؟ از روزی که خیزش نوین مردم علیه رژیم استبداد مذهبی بر پا شده، خیلی ها این حرکت را به طبقه میانی و حتی قشرهای نسبتا مرفه جامعه ربط داده اند. یکی از تبلیغات جناح مسلط کودتاگر اینست که “این جنگ بالا شهری ها با پایین شهری هایی است که نظام اسلامی نمایندگی شان می کند!” بعضی از کسانی که خود را “چپ” و “سوسیالیست” می نامند هم برای توجیه دوری جستن خود از خیزش مردم، آن را اعتراض بورژوایی طبقه متوسط معرفی می کنند. متحدان بین المللی رژیم اسلامی یعنی مرتجعانی نظیر حاکمان چین و ونزوئلا هم شبیه همین حرف را می زنند. برخی از تحلیل گران در رسانه های امپریالیستی نیز که فکر می کنند هنوز می توان روی جناح حاکم درایران برای پیشبرد منافع غرب حساب کرد، هشدار می دهند که “این جنبش طبقه متوسط و قشر روشنفکران مرفه معترض است و ریشه دار نیست.” اما اینگونه تحلیل ها و تبلیغات، واقعیت خیزش را درست منعکس نمی کند. حتی اگر فقط جایگاه طبقاتی و موقعیت اجتماعی زنان شرکت کننده در مبارزات خیابانی را بررسی کنیم به نتیجه ای غیر از این می رسیم. خیلی از اینان، دختران جوان (دانش آموز، دانشجو، پشت کنکوری و یا ترک تحصیل کرده) هستند. خیلی از همین جوان ها از خانواده ها و مناطقی از کشور می آیند که تحت فشارهای شدید اقتصادی قرار دارند. خیلی از اینان، برای تامین هزینه روزمره خود و خانواده شان، یا برای تامین هزینه تحصیل شان، پاره وقت کار می کنند. با پایین ترین دستمزد، هر لحظه در معرض بیکار شدن، و بدون هیچ حق و حقوق رسمی. خیلی از اینان اگر چه از راه تحصیل در تماس با فضای روشنفکری قرار گرفته اند و با افق های جدید زندگی  (هر چند دست نیافتنی برای خودشان) آشنا شده اند، اما در واقعیت به طبقه کارگر متصلند. اکثرا درگیر فروشندگی و بسته بندی و دوزندگی و خدمتکاری و پرستاری در خانه ها هستند. یک پایشان در کلاس درس است و یک پایشان در محیط کار موقت. بخش قابل توجهی از دختران جوانی که با شجاعت در نبردهای خیابانی شرکت می کنند و رادیکال و رزمنده عمل می کنند، از خانواده های کارگری و کارمندی پایین برخاسته اند. خیلی از زنان خانه داری که هر طور شده خود را از شهرستان ها و شهرک ها به تظاهرات در شهرهای مرکزی می رسانند، هم خود کارگر خانگی اند و هم عضوی از یک خانواده کارگری و زحمتکش. تبلیغات رژیم در مورد “جنگ پایین شهری ها و بالا شهری ها” حرف مفت است. اما در بطن خیزش کنونی واقعیتی وجود دارد که سردارها و آخوندهای میلیاردر و سرمایه دار می خواهند به آن رنگ “جنگ فقر و غنا” بزنند، و آن جدال جهل و خرد است. توده های شرکت کننده در مبارزه علیه رژیم اسلامی، تحت تاثیر جنبش دانشجویی، فعالان آگاه کارگری، جنبش زنان و جنبش سیاسی سکولار قرار می گیرند و هر یک به درجاتی با نگرش علمی، دانش پژوهی و دنیای روشنفکری می شوند. این توده های معترض در حال نبرد با دشمنی هستند که سراپا خرافه و جهل است و از این حربه برای توجیه و تقدیس نظام خود استفاده می کند. درمقابل این دشمن منفور، قطب خرد در دل خیزش مردم شکل می گیرد و تقویت می شود.

▪  بیش از ۱۵۰ سال پیش مارکس و انگلس “مانیفست کمونیست” را با این جمله به پایان بردند که “پرولترها هیچ چیز ندارند که از دست بدهند به جز زنجیرهای بردگی شان را”. منظور آنان از هیچ چیز نداشتن، محرومیت کامل این طبقه اجتماعی از مالکیت بر ابزار تولید بود. در آن دوران، بسیاری پرولتاریا را صرفا مرد تصور می کردند. در این نگرش، زن اگر جایگاهی در ارتباط با “پرولتاریا” داشت صرفا در چارچوب خانواده کارگری بود. مرد کارگر، نان آور خانه تصور می شد و از این لحاظ فرقی با مرد کاسب، مرد کارمند، مرد سرمایه دار، مرد زمیندار نداشت. از نظر نقش اقتصادی، مرتبه اجتماعی و ارزش های فرهنگی، مرد رئیس خانواده بود. بازتاب این تصور در جنبش طبقاتی دوران مارکس و انگلس این بود که زنان از نظر حقوق سیاسی و اجتماعی و تشکیلاتی نیز نقش درجه دوم دارند. فرودستی زنان در ذهن مردان جامعه چنان بدیهی بود که حتی در “انترناسیونال اول” یعنی نخستین تشکیلات بین المللی کارگران در اروپا، جناح طرفدار مارکس برای قبولاندن حق نمایندگی زنان در کمیته های مختلف این تشکیلات مجبور به مبارزه علیه نظرات مردسالارانه شد. مارکسیسم در عرصه نظری نیز می بایست به مساله زنان و ستم جنسیتی می پرداخت. جرقه های اولیه ای که می توانست به این راهگشایی تئوریک خدمت کند را مارکس و انگلس اینجا و آنجا افروختند. زمانی که نگاه مارکس در تحلیل موشکافانه خود از سرمایه، متوجه عامل “کار خانگی” و نقش آن در بازتولید سرمایه اجتماعی و سودآفرینی شد، دریچه مهمی را برای شناخت و نقد عمیق تر نظام استثمار و ستم سرمایه داری گشود. و زمانی که انگلس در کتاب “منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت” نوشت که “زن در خانه، پرولتر مرد است”، بر حقیقت عمیقی از جامعه طبقاتی انگشت گذاشت.

▪  از دوران مارکس و انگلس تا کنون، کارکرد نظام جهانی سرمایه داری به ویژه درعصر امپریالیسم، شمار فزاینده ای از زنان را به مثابه نیروی کار ارزان در سراسر دنیا وارد اجتماع کرده است. امروز بخش بزرگی از طبقه کارگر جهانی، به واقع تحتانی ترین و محروم ترین کارگران، زن هستند. صنعت نساجی، مواد خوراکی آماده، کارهای خدماتی، خدمتکاری و پرستاری در نقاط مختلف کشورهای عقب مانده یا پیشرفته عمدتاً توسط نیروی کارزنان می چرخد. نیازهای سرمایه داری، زنان را به حیطه های کار ماهر و تخصصی نیز راه داده است و در یک نگاه کلی به دنیا می بینیم که نسبت به صد سال پیش، دروازه های آموزش حتی در سطوح عالی به روی زنان گشوده شده است. به علاوه، ما با این واقعیت قدیمی فراموش شده یا به رسمیت شناخته نشده روبروییم که کماکان بخش بزرگی از نیروی کار کشاورزی و صنایع روستایی در مناطق گسترده ای از دنیا را زنان تشکیل می دهند. جهانی سازی امپریالیستی و سیاست های نئولیبرالیستی اقتصادی، همزمان تاثیری متناقض بر حضور رو به افزایش زنان در عرصه های مختلف تولید و خدمات داشته است. از یک طرف، نیروی کار زنان به مثابه بخشی از نیروی کار فوق ارزان به گوشه و کنار دنیا پرتاب شده و عمدتا در مشاغل غیررسمی و موقت به کار گرفته می شود. از طرف دیگر، موج بیکارسازی و تعدیل اقتصادی در همه کشورها بر اشتغال زنان نیز تاثیر منفی بر جای می گذارد و بسیاری را به خانه بر می گرداند.

▪ طی یک قرن و نیم اخیر، موقعیت اجتماعی و سیاسی زنان دستخوش تغییرات پیاپی شده است.  آنچه صد سال پیش شاید برای بسیاری از زنان دنیا حقوقی دست نیافتنی تصور می شد، مثلا حق رای در انتخابات ها، اینک از بدیهی ترین چیزهاست. اما جایگاه زنان در همه کشورهای دنیا ـ هر چند به درجات گوناگون ـ کماکان درجه دوم است. کماکان در کل دنیای طبقاتی، با شکل های مختلف ستم مردانه و تبعیض جنسیتی روبروییم: از آزار و تجاوز و اعمال خشونت و ختنه و سنگسار و قتل های ناموسی آشکار گرفته تا حفظ جایگاه فرودست برای زنان در قانون و فرهنگ و زبان و دین؛ از تفاوت در دستمزد و رده های شغلی گرفته تا محدود کردن دامنه تفکر و فعالیت زنان با قید و بند کار خانگی و مادر بودن. برچیده شدن همه این ها در گرو دگرگونی های عمیق تر و جهش های بزرگ در زیربنا و روبنای جامعه بشری است. هر تغییری که تاکنون در موقعیت زنان و عرصه ستم جنسیتی حاصل شده را نیز نباید با نگرشی “اقتصادگرایانه”، صرفا نتیجه تغییرات اقتصادی و تکامل نیروهای تولیدی در صد و پنجاه سال گذشته دانست. اگر جنبش ها و انقلابات ساختارشکن در تاریخ معاصر دنیا اتفاق نیفتاده بود، اگر نظام سیاسی و اقتصادی سرمایه داری با همه ستون های ایدئولوژیک و دینی و فرهنگی اش توسط نیروها و افکار پیشرو و انقلابی به چالش گرفته نمی شد، اگر کمون پاریس ۱۸۷۱، اکتبر ۱۹۱۷ روسیه و اکتبر ۱۹۴۹ چین بر پا نشده بود و کشورهای سوسیالیستی مستقر نشده بودند، اگر جنبش عظیم اجتماعی و سیاسی و فرهنگی در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در کشورهای پیشرفته سرمایه داری اتفاق نمی افتاد و بر آن بستر جنبش رهایی زنان آن کشورها اوج نمی گرفت و فرهنگ و ارزش ها و روابط کهنه و مردسالار زیر ضربه نمی رفت، این تغییرات در وضعیت زنان ایجاد نمی شد. دگرگونی ها و اصلاحات موثر و معنا دار همیشه نتیجه مبارزات رادیکال از پایین و وقوع جهش های انقلابی بوده اند، نه حک و اصلاح های بطئی و ناقص از بالا.

▪ در نتیجه این پیشروی ها در روابط و نگرش انسان ها، ستم جنسیتی در بسیاری عرصه ها مجبور به عقب نشینی شد یا تغییر شکل داد. تا آنجا که امروز حتی مرتجع ترین مردسالاران و زن ستیزان هم مجبورند در بسیاری موارد “گستاخی”های همسر و دختر و خواهر خود را تحمل کنند و زهر خود را به شکل های پوشیده و موذیانه بریزند. در عین حال، پیشروی های زنان دنیا در مبارزه برای رسیدن به برابری های اجتماعی و حقوقی و رفع ستم جنسیتی، در سه دهه اخیر با یک روند سد کننده و واپسگرایانه روبرو شده است. فروکش کردن جنبش های انقلابی و تضعیف گرایش های پیشرو و ضد سیستم در دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ که با کارزار جهانی “مرگ کمونیسم” تکمیل شد، فرصت و فضای بیشتری در اختیار نیروهای مرتجع و نظام های حاکم قرار داد تا به دستاوردهای رهاییبخش زنان حمله کنند. بنیادگرایان مذهبی اسلامی، مسیحی و… نوک پیکان این تهاجم شدند. برای مثال در آمریکا تلاش سازمان یافته ای برای لغو قوانین تثبیت شده در دهه ۱۹۷۰ به نفع زنان در زمینه حق سقط جنین به راه افتاد. پورنوگرافی (هرزه نگاری) به عنوان یکی از خشن ترین رویکردهای جامعه مردسالار و زن ستیز به شکل بیسابقه ای گسترش یافت. با سر کار آمدن جمهوری اسلامی در ایران و اوج گیری جنبش های بنیادگرایانه اسلامی در خاورمیانه، شمال آفریقا و اندونزی، حجاب به عنوان نماد مایملک و برده بودن زن در بارگاه مرد رواج داده شد. قوانین شرعی و آداب ارتجاعی برای جلوگیری از پیشروی فرهنگ و ارزش های پیشرو در مورد مساله زن تحکیم شد. اما علیرغم این تهاجم ـ و در عکس العمل به آن ـ امواج نوین مبارزه رهاییبخش زنان در حال به پا خاستن است. این را به ویژه در کشورهایی می بینیم که مرکز ستمگری جنسیتی و مذهبی هستند. حضور عظیم دختران جوان و زنان نسل های گذشته در خیزش ضد جمهوری اسلامی، طلایه دار این امواج بلند است.

▪ در جوامع طبقاتی از آغاز تا کنون، زن نیروی کار انسانی را تولید کرده و پرورش داده است. در فرهنگ مسلط و برخاسته از نظام های مردسالار، زن اساسا ماشین جوجه کشی، وسیله لذت جویی جنسی مرد و خدمتکار بی مزد خانگی است. مرد خانواده، خواه سرمایه دار باشد خواه کارگر، از این نقش و جایگاه زن نفع می برد. وقتی که پای مساله زنان در میان می آید، حتی مردان کارگر یا پرولتر هم واقعا “چیزی برای از دست دادن دارند”.  این مرز مشترکی است که مردان همه طبقات را، حتی با وجود تضادهای آشتی ناپذیر طبقاتی، به هم ربط می دهد و میان آنان حلقه های ارتباط اجتماعی، فرهنگی، ایدئولوژیک و ارزشی (و در مواردی حلقه های سیاسی) ایجاد می کند. مثلا در نظامی مانند جمهوری اسلامی که در آن قوانین مدنی و شرعی مردسالارانه حاکم است، کم نیستند مردانی که از  لحاظ طبقاتی محرومند و از نظر سیاسی و اجتماعی محکوم، اما آگاهانه از حاکمیت این قوانین برای منافع مردانه خود در خانواده استفاده می کنند. در این چارچوب، این مردان چندان بدشان نمی آید که رژیمی مذهبی در ایران بر سر کار است. کسانی که قوانین اسلامی مربوط به خانواده و بی حقوقی زنان به دهانشان مزه کرده از برنامه هایی دفاع می کنند و طرف نیروهایی را می گیرند که نمی خواهند تغییر رادیکالی در این نابرابری حقوقی ـ قانونی ایجاد کنند.

▪ تا زمانی که نظام استوار بر بهره کشی انسان و انسان و ستم ها و تبعیض های گوناگونی که با خود به همراه دارد از بین نرود، ستم و نابرابری جنسیتی در اقتصاد و سیاست و قانون و فرهنگ هم از بین نخواهد رفت. ایده ها و ارزش های پدرسالارانه و مردسالارانه ای که مرتبا در دل جامعه طبقاتی بازتولید می شود و برای مدت ها حتی در نظام انقلابی و جامعه سوسیالیستی هم جان سختی می کند نیز نابود نخواهد شد. اما برای آنکه چنین شود نمی توان و نباید دست روی دست گذاشت و انتظار ظهور نظام نجات بخش کمونیستی را کشید. کمونیسم را خشت به خشت در فرایند مبارزه ای طولانی و همه جانبه باید ساخت که نبرد ریشه ای با ستم جنسیتی در ابعاد گوناگونش بخش تعیین کننده ای از آن است. مبارزه برای تحقق خواسته ها، کسب حقوق و تغییر روابط و نهادهایی که در قیاس با نظام کمونیستی جهانی فردا ممکنست امروز به نظر فرعی بیایند، کلید آزاد کردن توان و انرژی انقلابی زنان به مثابه نیمی از جامعه برای تغییر جامعه و خویش است. سلاحی است برای ضربه زدن به زنجیرهای اسارت چند هزار ساله ای که زن را به مثابه جنس فرودست در بر گرفته و از ستمگری جنسیتی ستونی برای سر پا نگهداشتن کل بنای استثمار طبقاتی ساخته است. خواسته ها و حقوقی که “مستقیما” به وضعیت امروز کارگران مربوط می شود، مثلا اضافه دستمزد، حق کار، حق تشکل های مستقل کارگری و حق اعتصاب و امثالهم همگی مهم و بر حق اند، اما فقط مبارزه بر سر این ها نیست که به مبارزه برای سوسیالیسم و کمونیسم ربط دارد. حتی تاکید بر مطالبات معین زنان کارگر مانند دستمزد برابر با مردان به ازای کار یکسان، مرخصی های ضروری و تسهیلات ضروری برای زنان در محیط کار هم به تنهایی نمی تواند راه مبارزه به سوی جامعه انقلابی نوین را هموار کند. مبارزه بر سر خواسته هایی که ستم جنسیتی و روابط مردسالارانه و پدرسالارانه را در کلیت خود هدف می گیرد، جایگاهی مهم و نقشی متحد کننده در این مبارزه دارد. به خواسته هایی نظیر “حق کنترل زن بر بدن خود”، “حق سقط جنین” و “آزادی پوشش در ضدیت با حجاب اجباری”، “لغو قوانین نابرابر در همه حیطه ها” و… باید چنین نگریست.

اسفند ماه ۱۳۸۸
جمعی از فعالین کارگری (جافک)
k-jafk.blogfa.com

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.