هژیر پلاسچی: سلاخی جامعه ‏ی مودب

جامعه ‏ی مودب همان جامعه ‏یی است که پایداری وضعیت موجود را تضمین می‏ کند. جامعه ‏یی متقلب، مزور و دورو. جامعه‏ یی که از شنیدن کیر و کون و کُس، روی ترش می‏کند، کوسووو را کوزووو می‏ کند ….

پس از چند ماه وقتی برای نگاهی دوباره به مطلب «دولت‏ آبادی، سروش و وقت نکبتی مصائب» به سایت اثر مراجعه کردم، دیدم در پای آن یکی نظر داده و نویسنده ‏ی مطلب را به دلیل به کار بردن کلماتی سرزنش کرده است. کسی نوشته بود: «واقعا متاسفم که وقتم را با خواندن این مقاله (با اکراه می ‏توان نام آن را مقاله گذاشت) تلف کردم. کسی که در یک همچین سایت ادبی _ هنری از گه خوردن و مستراح حرف بزنه واقعا جز تاسف خوردن فراوان برایش کار دیگری نمی ‏توان کرد. دوست عزیز ما هنوز انسان هستیم، اگر آنقدر از نظر کنترل بر خود دچار مشکل هستی که این جملات را به جای نقد بر زبان می‏ آوری حتما به کسانی مراجعه کن که توانایی درمان تو را دارند». به سایت اخبار روز مراجعه کردم که مطلب در آن بازانتشار شده است، آنجا پای مطلب «این باغ شاد شکوفه ‏ها نیست» همین بساط بر پا بود. هما افشار نوشته بود: «با درود. به نظر می‏رسد سایت پر بیننده‏ ی اخبار روز به واژگان مقالات توجه بیشتری کنند. نویسنده‏ ی محترم و البته انقلابی سعی کنید ادبیات خود را تغییر دهید. شما می‏توانید نقد کنید اما لحن شما بار نقدتان را وزین ‏تر نمی‏ کند». نگاهبانان خشمگین جامعه‏ ی مودب از این‏که من نوشته بودم عبدالکریم سروش «گه خورده است» برآشفته شده بودند.

آنها حق دارند. من ادب مرسوم را رعایت نکرده بودم. این ادب اما بخشی از همان نظم مسلطی است که حالا در خیابان ‏ها زیر اخیه ‏ی شورش مانده است. درست به همین دلیل است که دنباله ‏روی نکردن از ادب مرسوم بخشی از رادیکالیسم ی است که خواهان تغییر سر تا به پای جامعه ‏ی پلشت موجود است.

جامعه ‏ی مودب همان جامعه ‏یی است که چند سال پیش فیلم خصوصی یک هنرپیشه ‏ی سینما را دست به دست می کرد و حتا نگارنده‏ ی این سطور، از آنجایی که پرورده ‏ی همان جامعه ‏ی مودب است، تنها به آن دلیل فیلم را ندید که نزاکت مُزَوِر مرسوم دست و پایش را بسته بود. جامعه ‏ی مودب همان جامعه ‏یی است که بیشترین مراجعه به سایت‏ های پورنوگرافی را به نام خودش ثبت کرده است. جامعه ‏یی بیمار و نژند، پر از انحراف‏ های جنسی که همجنس‏گرایان و رابطه ‏ی جنسی بی هراس را از صورت خود حذف کرده تا بچه ‏بازی و تجاوز، نشان مردانه ‏گی باشد، کمربند و خشتک، حافظ مردانه ‏گی و مردانه‏ گی و غیرت، حافظ خانواده و جامعه و نزاکت مرسوم.

جامعه ‏ی مودب همان جامعه ‏یی است که پایداری وضعیت موجود را تضمین می‏ کند. جامعه ‏یی متقلب، مزور و دورو. جامعه‏ یی که از شنیدن کیر و کون و کُس، روی ترش می‏کند، کوسووو را کوزووو می‏ کند، چکُسلواکی را چک و اسلواکی می‏کند و با شنیدن کوسینوس زیر لب می ‏خندد، اما درست همان واژه‏ه ایی را که بیشترین استفاده را در زندگی روزانه دارد، به واژه‏ه ایی متقلب تبدیل کرده است. واژه‏ه ای متقلبی که هم معنایی جنسی را در خود حمل می‏ کنند و هم نمی‏ کنند. کردن و دادن و شدن هم معنایی جنسی دارند و هم ندارند.

ادامه‏ ی همان ادب و نزاکتی که ما را وادار می ‏کند پاهایمان را جلوی پدر دراز نکنیم، سیگار کشیدنمان را از خانواده پنهان کنیم و برای شاشیدن از معلم اجازه بخواهیم، به آنجایی می‏رسد که نتوانیم یک بار و برای همیشه، چشم در چشم حکومت/دیگری بزرگ/پدر مقدس بایستیم و بگوییم «گه خورده ‏یی!». ادب و نزاکت حکم می‏ کند «نظم عمومی» را بر هم نزنیم.

در این معنا دریدن ادب و نزاکت مرسوم یعنی بر هم زدن وضعیت موجود. ما احتیاج به فضایی داریم که نه تنها آنچه را در زندگی روزانه ‏ی ما توسط نزاکت ملی سانسور می ‏شود، بشناسیم بلکه نیاز داریم واژه‏ هایمان را، همان واژه‏ هایی را که ابژه‏ ی میل را درون خودش دارد، مثبت و جسورانه بیان کنیم تا جسارتی چنین به اساس سیاست ورزی ما بدل شود.

با عذرخواهی تمام از جامعه ‏ی مودب و از نگاهبانان نظم زبانی مسلط من حاضر نیستم واژه ‏ی جسور و صریح «گه خوردن» را با واژه‏ ی لوس و اخته‏ ی شکر خوردن تعویض کنم. اگر کسی قرار است گه خورده باشد، گه بخورد که شکر را با آن مزه‏ ی دلچسب بخورد.

اگر جامعه ‏ی مودب، زیست نسل ما را که درون آن رشد کرده ‏ییم با این اقتدار نزاکت‏مابِ متناقض سلاخی کرده است، این حق بدیهی و پیش پا افتاده ‏ی ماست که نظم زبانی آن را با واژه ‏های وقیح سلاخی کنیم. اگر شورش تنها لحظه ‏یی است که احساس آزادی می‏ کنی، ما حق داریم علیه زبان مودب شورش کنیم.

این زبان، زبان اقلیت است، زبان حاشیه. زبانی رهایی ‏بخش که علیه متن شورش می‏ کند. زبانی که آنقدر جسارت دارد تا در این مصاف بایستد و با خشمی ناب فریاد بزند: «گه خورده ‏یی!».

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.